امروز خبری با سرعت در تمام رسانهها و شبکههای خبری منتشر شد که بازتابهای زیادی داشت. بر این اساس در جریان خاکبرداریهای مرتبط با طرح گسترش و توسعه آستان حضرت عبدالعظیم (ع)، یک جنازه کشف شد که احتمال داده میشود مومیاییشده باشد و در پی آن عملیات خاکبرداری متوقف شد. متأسفانه تا این لحظه روایت دقیقی از این کشف و اتفاقات پسازآن وجود نداشته و اخبار منتشرشده کاملاً ضدونقیض هستند.
با توجه به شواهد تاریخی میتوان این موضوع را محتمل دانست که جسد جنجالی کشفشده، نمیتواند به رضاشاه تعلق داشته باشد زیرا در وهله نخست میدانیم که این جسد مومیاییشده و قاعدتاً باید سالم باقیمانده باشد درحالیکه حتی چهره جسد جدیداً کشفشده قابلتشخیص نبوده و از سوی دیگر در جریان تخریب این مقبره در سال ۱۳۵۹ نیز جسدی در آن یافت نشده و با توجه به این مسئله که منطقه فوق از دیرباز بهعنوان قبرستان مورداستفاده قرار داشته، کشف یک جسد در حین خاکبرداری، موضوعی دور از ذهن نبوده و امکانپذیر است.
از یکسو محمدرضا نعمتی، از اداره کل میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری استان تهران و امیر مصیب رحیم زاده، مدیر اداره میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری شهرری که طبیعتاً در صورت کشف جسد مومیاییشده باید ترتیب انجام اقدامات کارشناسی و علمی را صورت دهند از این موضوع اظهار بیاطلاعی کرده و از سوی دیگر یکی از اعضای شورای شهر تهران خبر از کشف جسد مومیاییشده و انتساب آن به رضاشاه داده که گویا تمامی تحلیلها و اخبار بعدی بر اساس گمانهزنی وی صورت گرفته باشد. بر این اساس خلیلآبادی، رئیس کمیته میراث فرهنگی شورای شهر تهران خبر کشف مومیایی را اعلام کرده و البته پسازاینکه اظهار داشت احتمال دارد این مومیایی به رضاشاه تعلق داشته باشد؛ افزود: نظر نهایی را باید کارشناسان میراث و پزشکی قانونی بدهند که ببینیم که این جنازه متعلق به چه کسی است.
بررسی حقیقت ماجرا از دید مستندات تاریخی
بر اساس مستندات تاریخی و اسناد باقیمانده میدانیم که جسد رضاشاه پهلوی پسازاین که در آفریقای جنوبی و در دوران تبعید خود درگذشت، مدتها سرگردان بود تا به ایران بازگردانده شود. وی در چهارم مرداد سال ۱۳۲۳ در آفریقای جنوبی چشم از جهان فروبسته و علی ایزدی که در آن هنگام جز افراد همراه رضاشاه محسوب میشد در خاطرات خود مینویسد: «پسازاینکه فوت اعلیحضرت محقق گردید و پزشکان رسماً اعلام کردند، بلادرنگ با حضور دکتر تنکین اتاقها مهروموم شد… چون در آن هنگام بهواسطه مشکلات جنگ و فقدان کشتی و معین نبودن تاریخ ورود و خروج، ناچار جنازه مدتی در ژوهانسبورگ باقی میماند. قرار بر این شد که پسازاین تشریفات مذهبی برای حفظ جنازه، آن را مومیایی کنند. مراسم مذهبی با سادگی انجامشده و سپس جنازه را به محلی که در آنجا مومیایی مینمودند، بدون هیچگونه تشریفاتی انتقال دادند و پس از مومیای (کردن) جنازه را در تابوتی نهادند.»
(رضاشاه، خاطرات سلیمان بهبودی، شمس پهلوی، علی ایزدی – به اهتمام غلامحسین میرزا صالح- انتشارات طرح نو پائیز ۱۳۷۲ صفحه ۴۸۱)
در فاصله نسبتاً کوتاهی پس از مرگ رضاشاه؛ جسد وی به مصر منتقلشده و بهطور موقت در مسجد رفاعی قرارداده شد. ارتشبد حسین فردوست در کتاب خاطرات خود در این رابطه مینویسد: «… جنازه را به مصر بردند و حدود ۶ سال در آنجا به امانت گذاشتند. … در سال ۱۳۲۸ رزمآرا که رئیس ستاد ارتش بود، مسئول انتقال جنازه به تهران شد… بهاینترتیب جنازه رضاخان به مقبرهای که قبلاً تهیهشده بود، حمل و دفن شد.»
(ظهور و سقوط سلطنت پهلوی- انتشارات اطلاعات- تهران- ۱۳۷۰ جلد ۱ صفحه ۱۱۴)
حسین مکی در جلد هشتم تاریخ بیستساله ایران نیز دراینباره مینویسد: «برای انجام مراسم رسمی خاکسپاری در مصر، شمشیر طلای رضاشاه که مرصع به گوهرها و سنگهای گرانبها بود، به قاهره فرستاده شد تا طبق رسوم درباری، پیشاپیش جنازه حمل شود، ولی ملک فاروق این شمشیر گرانبها را بعد از انجام مراسم تشییعجنازه، به کاخ سلطنتی برد و مراجعات مکرر هیئت اعزامی ایران برای پس گرفتن آن بینتیجه ماند. ماجرای ربوده شدن شمشیر مرصع رضاشاه از طرف ملک فاروق، پس از کودتای ضد سلطنتی مصر در سال ۱۹۵۳ در مطبوعات مصر انعکاس یافت، ولی دولت جمهوری مصر نیز مدعی شد که اثری از این شمشیر نیافته است.»
تا اینجا بر اساس مستندات تاریخی فوق میتوانیم نتیجهگیری کنیم که جسد رضاشاه پس از مرگ به روشی که مشخص نیست چگونه بوده، مومیاییشده است. این مومیایی بر اساس شواهد از نوع مومیایی موقت و کوتاهمدت نبوده و میدانیم که جسد فوق دستکم برای مدت ۶ سال در آبوهوای گرم کشور مصر سالم باقیمانده و سپس به ایران منتقلشده است. از سوی دیگر این جسد با تشریفات و مراسم خاصی در محل مقبره موجود درمجموعه حضرت عبدالعظیم دفن شد؛ بنابراین دلیلی وجود ندارد که جسد در محل دیگری کشف شود.
پس از وقوع انقلاب اسلامی ایران، آیتالله صادق خلخالی در اردیبهشت سال ۱۳۵۹ تصمیم به تخریب این مقبره گرفته و در خاطرات خود مینویسد: «… ما آن روزبه سپاه رفتیم و … سرپرست سپاه، امكانات لازم را در اختیار ما گذاشت. ما حدود دویست نفر، باهم جمع شدیم و با بیل و كلنگ، بهطرف حضرت عبدالعظیم به راه افتادیم. من در صحن مطهر حضرت عبدالعظیم، سخنرانی پرشوری ایراد كردم و گفتم: دوره قرار گرفتن بناهای زشت و زیبا در كنار هم پس از انقلاب اسلامی ایران، دیگر به پایان رسیده و مردم مسلمان ایران نمیتوانند در كنار مزار شهیدان به خون خفته و چهرههای درخشان تاریخ اسلام، مانند حضرت عبدالعظیم، مقبره جنایتكارانی مانند رضاخان و ناصرالدینشاه قاجار و حسنعلی منصور و دودمان پهلوی را تحمل نمایند. باید به هر وسیلهای كه شده، مقبرههای سردمداران كفر و الحاد تخریب شود…
… سرانجام، شب فرارسید، ولی ما نتوانستیم مقبره را بخوابانیم، اگرچه خسارت زیادی به آن زدیم و بهصورت مخروبه درآوردیم. ساعت حدود ده شب، برای استراحت، محل مقبره را ترك كردم… این احتمال نیز وجود داشت كه اگر مقبره بر جای خود باقی بماند، در طول سالیان دراز و در آینده به مزار تبدیل شود. ما به چشم خود دیده بودیم كه مردم سادهلوح، پس از زیارت حضرت عبدالعظیم، بر مقبره ناصرالدینشاه هم فاتحه میخواندند. البته، ما دستبهکار شدیم و دستور دادیم كه سنگقبر ناصرالدینشاه را بكنند تا اثری از مقبره او در كنار حضرت عبدالعظیم نمانده باشد… ما نهتنها قبر رضاخان را با خاك یكسان كردیم، بلكه قبر علیرضا پهلوی «برادر محمد رضاشاه» و فضلالله خان زاهدی، عامل كودتای ۲۸ مرداد و منصور، امضاکننده قرارداد كاپیتولاسیون و مصونیت مستشاران نظامی آمریكا و دهها نفر دیگر از سردمداران فساد را نیز نابود كردیم. … موضوعی كه لازم است گفته شود، این است كه هرچه قبر رضاخان را كندند، حتی استخوانهای او هم به دست نیامد. بعداً معلوم شد كه شاه به هنگام فرار، استخوانهای پدرش را برداشته و با خود به قاهره برده است و حالا هم در یك جای امن، در لسآنجلس، نگهداری میشود. این استخوانها را در كنار جنازه فرزند اشرف، آقای شفیق، به امانت نگاهداری میکنند تا بهاصطلاح، در یك فرصت مناسب، در ایران، دفن كنند…»
(خاطرات آیتالله خلخالی- انتشارات سایه- ۱۳۷۹ – جلد ۱ صفحات ۳۴۲ تا ۳۴۷)
بهاینترتیب شاهد این مسئله هستیم که آیتالله خلخالی نیز نبودن جسد در این محل را تائید میکند و البته همانطور که در خاطرات ایشان مشاهده میکنیم، شایعاتی نیز مبنی بر انتقال اجساد موجود در این محل به خارج از کشور در روزهای پیش از انقلاب وجود دارد بر این اساس گفته میشود که در روز ۲۴ دیماه ۱۳۵۷ و زمان کوتاهی پیش از انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ پیکر رضاشاه بار دیگر به همراه پیکر پسرش علیرضا پهلوی توسط محمدرضا، نخست به لسآنجلس و سپس به مسجد الرفاعی مصر برده شد. البته هیچ مستند تاریخی در این رابطه وجود نداشته و کسی دقیقاً نمیداند که آیا محمدرضا پهلوی پیش از خروج از ایران، اجساد پدر و برادر خود را نیز به همراه برده است یا خیر. از طرف دیگر نوع فرار محمدرضا شاه که به همراه خود تمامی ملزومات موردعلاقه و لوازم قیمتی را برده بود، نشان میدهد وی از بیبازگشت بودن این سفر آگاه بوده و حتی تمامی سگهای موردعلاقهاش را نیز از ایران خارج میکند.
حال با توجه به این موارد و چیدن قطعات پازل فوق در کنار یکدیگر میتوان این موضوع را محتمل دانست که جسد جنجالی کشفشده، نمیتواند به رضاشاه تعلق داشته باشد زیرا در وهله نخست میدانیم که این جسد مومیاییشده و قاعدتاً باید سالم باقیمانده باشد درحالیکه مصطفی آجر لو، مدیرکل روابط عمومی آستان حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) در این زمینه میگوید: «جسد کشفشده نیز باقیمانده از یک جسد طبیعی است، هیچ جسد مومیایی در این منطقه به دست نیامده است، حتی چهره آن قابلتشخیص نبوده و شایعه پخششده در خصوص بقایای این جسد صرفاً ساختهشده فضای مجازی است.»
از سوی دیگر در جریان تخریب این مقبره در سال ۱۳۵۹ نیز جسدی در آن یافت نشده و با توجه به این مسئله که این منطقه از دیرباز بهعنوان قبرستان مورداستفاده قرار داشته، کشف یک جسد در حین خاکبرداری، موضوعی دور از ذهن نبوده و امکانپذیر است.
درمجموع با توجه به شواهد و قرائن موجود، باید گفت که اگرچه نمیتوان بهطور صد در صد این مسئله را رد کرد اما بسیار بعید است که این جسد به رضاشاه تعلق داشته باشد. البته این موضوع را نیز باید مدنظر قرارداد که جسد فوق هنوز موردبررسی و مطالعه علمی قرار نگرفته و در صورت لزوم میتوان با نمونهبرداری ژنتیکی و مطالعه قدمت جسد و ویژگیهای آن، بهسادگی انتساب آن را به رضاشاه موردمطالعه قرارداد. در حال حاضر بهتر است کمی تأمل کرده و بهدوراز هیجانات رسانهای، منتظر انجام مطالعات و اعلام نتایج آزمایشهای انجامشده روی جسد باشیم.
دکتر احسان محمدحسینی – باستانشناس
No tags for this post.