آغاز فعالیت دانشگاه در رشته مدیریت در رشته مدیریت از چه زمانی بوده است؟
دانشگاه علم و فرهنگ از سال های 71-72 فعالیت خود را با نام موسسه آموزش عالی جهاد دانشگاهی آغاز کرد و رشته مدیریت صنعتی در مقطع کارشناسی از اولین رشته های راه اندازی شده در موسسه آموزش عالی جهاد دانشگاهی بود. در سال 76 به علت انحلال موسسات آموزشی نوع دوم، برخی از دانشجویان این موسسات که عموما ورودی های 73 و 74 بودند نیز به جمع دانشجویان ما اضافه شدند؛ پس از مدتی در مقطع کارشناسی، رشته مدیریت بازرگانی و در مقطع ارشد، رشته MBA به مدیریت صنعتی این دانشگاه اضافه شدند.
چه فعالیت هایی تاکنون در این رشته صورت گرفته است؟
تا پنج یا شش سال پیش رشته مدیریت صنعتی جزو رشته های برتر دانشگاه محسوب می شد که دلیل این ادعا نیز موفقیت چشم گیر فارغ التحصیلان این رشته در مقاطع بالاتر است؛ معمولا دانشجویان سال های گذشته این رشته در انجمن های علمی حضوری فعال داشتند بطوریکه دانشجویان سایر گروه ها را نیز به تحرک وا می داشتند. این دانشجویان در زمانی که هنوز سیستم ثبت نام دستی بود به من به عنوان مدیرگروه در برنامه ریزی ترمی، پیش ثبت نام و ارزشیابی اساتید کمک زیادی می کردند.
متاسفانه از یک مدت به بعد، هم شاهد این مشارکت در فعالیت ها نبودیم و هم هیچ گزارشی مبنی بر فعالیت های این گروه مانند آن سال ها مشاهده نکردیم و چیزی که به صورت شهودی حس می کنیم، یک پسرفت و عقب ماندگی نسبت به آن دوره است.
به نظر شما مقصر این پسرفت چه چیزی میتواند باشد؟ آیا دانشجو مسئول این پسرفت است یا دانشگاه را میتوان علت آن دانست؟
هم دانشجو و هم افرادی که مسئولیت ها را بر عهده دارند در همین جامعه رشد می کنند و در همین جامعه فعالیت می کنند؛ در اینکه سطح علمی دانشجوها افت کرده است هیچ شکی نیست. اما این افت، را نمی توان مربوط به یک بخش خاص دانست و باید آن را عمومیت داد زیرا حتما گروه های دیگر هم با این مشکل مواجه هستند.
وقتی درباره مسائلی مانند افت ها و پسرفت های یک گروه صحبت میکنیم یعنی آن گروه را با گروه های دیگر مقایسه می کنیم؛آیا گروه های دیگر دانشگاه نیز افت کرده اند؟
ظاهرا چنین نیست پس نتیجه میگیریم در گروه مدیریت شاهد اتفاقی متفاوت هستیم! نمی توان همه کوتاهی ها را به عهده دانشجو انداخت.
آینده شغلی فارغ التحصیلان رشته مدیریت را چگونه می بینید؟
در تمام دنیا مخصوصا کشورهای صنعتی، مثلا در کشور آمریکا، فارغ التحصیلان رشته MBA یا مدیریت و رشته حقوق، بهترین وضعیت اشتغال را دارند و از بالاترین حقوق ها و مزایا برخوردارند و هیچوقت بیکار نیستند.
در کشور ما سالهاست که رشته مدیریت و شاخه های آن وضعیت خوبی ندارند، به خصوص در 10-12 سال اخیر که وضعیت اقتصادی هم با مشکلات عدیده ای مواجه شده است، گریبان رشته مدیریت بیشتر گرفته شد. یعنی فارغ التحصیلان این رشته یا بیکار هستند یا در حرفه ای نامرتبط با تحصیلات خود مشغول به فعالیت اند.
در کشور ما متاسفانه بعد از انقلاب میل به مدرک گرایی افزایش پیدا کرد؛ اوایل انقلاب، مسئولین کشوری، حتی مدیران رده بالای حکومتی با مدرک دیپلم مشغول به فعالیت بودند و بحث مدرک برای آنها به حساب نمی آمد؛ کم کم همان مدیران تمایل به گرفتن مدرک پیدا کردند و طبیعتا اولین رشته ای که برای تحصیل به ذهن یک مدیر خطور می کند رشته مدیریت است. به واسطه همین اتفاق خیل عظیمی از مدیران و افرادی که مشخص نبود بتوانند در این رشته موفق ظاهر بشوند یا خیر، به سمت رشته مدیریت سرازیر شدند.
برخی از این افراد که شایستگی کافی برای این کار را نداشتند بعدها جذب دانشگاه شدند و به همین خاطر سیکل معیوبی به وجود آمد؛ به واسطه همین سیکل معیوب به وجود آمده، این افراد به مدیر گروه ها و اعضای هیات های علمی و سپس مدیران صاحب نفوذ و رده بالای کشور تبدیل شدند و در فرآیند این سیکل معیوب، دانشجویان ضعیف تر در رشته مدیریت وارد سیستم آموزشی و در نتیجه آن فارغ التحصیلان ضعیف تر در این رشته از آن خارج شدند؛ سیستم دولتی که تمایلی به استخدام به طور کلی ندارد، بخش خصوصی نیز چندان تاکیدی بر مدرک ندارد و در جهت منافع خود از افراد شایسته (بدون در نظر گرفتن مدرک) کمک می گیرد.
نظر شما در رابطه با اشتغال دانشجویی چیست؟ آیا با کار کردن دانشجویان ضمن تحصیل موافقید؟
در این باره باید وزن و اهمیت شغل و تحصیلات را در زندگی خود بسنجیم. باید ببینیم هر کدام از این ها در زندگی ما چه جایگاهی دارد و سپس براساس آن تصمیم گیری کنیم؛ گاهی اوقات باید یکی را قربانی دیگر کرد. همچنین باید ببینیم شغل و تحصیلات در فرهنگ ما از چه جایگاهی برخوردار است و در فرهنگ ما به این دو چه اهمیتی داده می شود و ارزش کدام یک در زندگی بیشتر است.
اگر به صورت قانونی نگاه کنیم دانشجو باید تنها مشغول به تحصیل باشد و هیچگونه فعالیتی به عنوان شغل نداشته باشد ولی اگر با یک دیدگاه عمومی تر نگاه کنیم می بینیم که دانشجو باید برای تامین مخارج تحصیل خود زحمت بکشد و به همین خاطر باید این عمل او را ارزشمند به حساب آوریم زیرا از خانواده و برای تامین مخارج خود درخواست کمک نکرده و تصمیم بر مستقل شدن زندگی خود گرفته است. ولی بهترین حالت این است که بین این دو توازن برقرار باشد؛ هر دو مهم هستند اما در شرایط مختلف با درجه اهمیت متفاوت.
چه برنامه ای برای آینده دارید؟
من به دلیل نداشتن مسئولیت اجرایی نمیتوانم برای یک رشته برنامه ریزی کنم و برنامه های من متعلق به فعالیت های خودم است؛ همواره سعی من بر این بوده که هر ترم با یک ایده تازه وارد کلاس شوم. مثلا در درس مدیریت تولید، فعالیت هایی تحت عنوان ایجاد اشتغال را به صورت های مختلف به دانشجویان واگذار میکنم و برای آن ها نمراتی متناسب با فعالیت هایشان در نظر میگیرم و تا به حال شاهد نتایج خوبی برای دانشجویان بوده ام. یا مثلا ایده ای که در یکی دو ترم گذشته از آن استفاده میکنم بحث ساماندهی زمانهای کوتاه برای ارتقاء نرخ مطالعه بین دانشجویان است.
هر کلاس پس از حدودا یک ساعت دچار افت کیفیت، عدم تمرکز و حواس پرتی دانشجویان می شود؛ اگر استاد از این فرصت استفاده کند و دانشجویان را با برنامه ریزی قبلی به سمت کتاب های غیر درسی اما جذاب و مرتبط با رشته آموزشی سوق دهد میتواند زمان های به ناچار هدر رفته را ساماندهی کند. این تجربه در کلاس های من نتایج خوبی داشته است.
به عنوان حرف آخر اگر حرفی نگفته مانده است بگویید.
تام پیترز در جمله ای میگوید: زمانه دیوانه، سازمان های دیوانه میطلبد زیرا ما در جامعه ای هستیم که دیوانه وار به سمت اهداف متعالی در حال حرکت است پس دانشگاه ما نیز باید دیوانه وار، دانشجویان عاشق را پرورش دهد.
تا وقتی ما خواب باشیم دانشگاه خواب است و وقتی دانشگاه خواب باشد یک جامعه به خواب می رود. امام خمینی (ره) جمله ای دارد که میفرماید: دانشگاه کارخانه انسان سازی است.
حرف آخر اینکه ما به یک دانشگاه متناسب با جامعه نیاز داریم.
گفتگو: امیر محمد غفاری
No tags for this post.