نقش آموزش ناكارآمد در چاقی نوجوانان تهراني
این پژوهش با هدف تبيين نارسايي هاي آموزشي در زمينه ترويج سبك زندگي سالم و پيشگيري از چاقي از ديدگاه نوجوانان و مادران انجام شده است.
مطالعه حاضر با رويكرد نظريه مبتني بر زمينه صورت گرفت. در كل 52 نوجوان و 16 مادر در اين پژوهش شركت كردند. جمع آوري داده ها از دو منطقه شمالي و جنوبي شهر تهران و با برگزاري 23 مصاحبه فردي و 12 بحث گروهي متمركز با نوجوانان داراي اضافه وزن و مادراني كه داراي كمينه يك نوجوان چاق بوده اند، صورت گرفت.
تمام مصاحبه ها و بحث هاي گروهي ضبط شده و بلافاصله پس از اتمام پياده شدند. فرآيند آناليز داده ها به طور همزمان و با استفاده از روش اشتراوس و كوربين صورت پذيرفت.
بر اساس يافته هاي بررسي حاضر، آموزش ناكارآمد در قالب دو مفهوم كلي «ساختار آموزشي تك بعدي مدارس» و «آموزش همگاني ناكارآمد» تبيين شد. ساختار آموزشي تك بعدي مدارس با ويژگي هاي «درس محوري» و «فشردگي برنامه هاي آموزشي» و آموزش همگاني ناكارآمد با چهار زير طبقه «ضعف محتوا»، «فقدان برنامه هاي جامع آموزشي»، «شيوه ي نامناسب ارايه ي پيام» و «پيام هاي متناقض» تبيين شد.
بر اساس يافته هاي پژوهش حاضر، ساختار آموزشي تك بعدي مدارس و آموزش همگاني ناكارآمد مهم ترين مصاديق ناكارآمدي آموزش در جامعه ما مي باشد كه نقش مهمي در اتخاذ رفتارهاي مرتبط با چاقي و در نهايت افزايش وزن نوجوانان تهراني دارد. يافته هاي به دست آمده از اين بررسي مي تواند در برنامه ريزي هاي ارتقا سلامت با هدف ترويج سبك زندگي سالم و پيشگيري از چاقي در كودكان و نوجوانان موثر باشد.
این مقاله کار مشترکی از سارا جلالي فراهاني، دكتر پريسا اميري، دكتر فضل اله غفراني پور، دكتر فضل اله احمدي، دكتر فرهاد حسين پناه و دكتر حيدرعلي هومن است.
No tags for this post.