زندگی در عصر دانایی، با ژنهای عصر کشاورزی!
![](https://sinapress.ir/wp-content/uploads/2022/09/1502447137495733817.jpg)
به گزارش سیناپرس به نقل از فردانما،در این دو کتاب، تاریخ بشر را به دو عصر کلی تقسیم میکند: نخست عصر کشاورزی به مدت ۵ هزار سال و دوم، عصر صنعت که قدمت آن به اختراع ماشین بخار باز میگردد. و آنگاه از موج یا عصر سوم سخن به میان میآورد و آن را «عصر اطلاعات» مینامد.
گرچه حالا در سال ۲۰۱۵ میلادی مفهوم «عصر اطلاعات» جنبه پیشبینی ندارد و تازگی خود را از دست داده است، اما در سالهای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ که تافلر این دو کتاب را روانه بازار کرد، هنوز ماهیت پیشبینانه داشت و مواجهه با آن پرهیجان بود. به واقع آن زمان شمار کسانی که صدای پای انقلاب اطلاعات را میشنیدند، بسیار محدود بود و عصر اطلاعات بیشتر به یک رویای مهآلود میمانست تا واقعیت.
تافلر در کتاب موج سوم به کشورهایی مانند مالزی و ایران که به اعتقاد او آن زمان عمدتاً در عصر کشاورزی به سر میبردند (بماند که پروژه صنعتیشدن ایران سالها قبل کلید خورده بود)، توصیه میکند که لزوماً مسیر کشورهای صنعتی را طی نکنند، بلکه به طور مستقیم از عصر کشاورزی به سراغ عصر اطلاعات (و اضافه میکنم: دانایی) بروند.
مالزی شاید دور «صنعتیشدن» به معنای متعارف آن را خط کشید و همان مسیر میانبری را رفت که تافلر و همفکرانش توصیه کرده بودند. بنابراین پروژههایی نظیر کریدور معروف آیتی در مالزی کلید خورد و مالزی کوشید تا خود را برای میزبانی اثربخش از عصر اطلاعات و دانایی مهیا کند. ببرهای آسیا نیز شاید چنین کردند؛ کمااینکه امروز سنگاپور را نمیتوان یک قطب صنعتی متعارف به شمار آورد، حال آن که از منظر بسیاری از شاخصهای اقتصادی و اجتماعی با کشورهای توسعهیافته و تراز اول دنیا رقابت میکند.
تافلر معتقد است که هر کدام از این عصرهای ۳گانه، قوانین، هنجارها و روتینهای خاص خود را دارند که آن را به کلی با دو عصر دیگر متمایز میکند. برای مثال، در عصر کشاورزی هر خانوار باید کلیه مایحتاج خود را راساً تامین میکرد؛ از گوشت و ماست و شیر و پوست گرفته تا حتی تعلیم و تربیت. به بیان دیگر خانوار میانگین عصر کشاورزی در اغلب امور «خودکفا» بود و روی پای خود میایستاد.
اما در عصر صنعت با تخصصیشدن امور، مفهوم «تقسیم کار» معنا پیدا کرد: هر فرد، خانوار یا بنگاه تلاش کرد در یک زمینه تخصص پیدا کند و یک کالا یا خدمت تخصصی بفروشد، و در مقابل، سایر کالاها و خدمات مورد نیاز خود را با کیفیت بهتر از دیگران بخرد. البته یقیناً قدمت خرید و فروش کالا و خدمات به قبل از پیدایش عصر صنعت باز میگردد، اما مراد این است که در عصر صنعت، بر اهمیت آن افزوده شد و نقش پررنگتری در جوامع صنعتی پیدا کرد. نکته اینجاست که در صنعت، مدلهای کسبوکار بنگاهها همچنان خطی و یکسویه بودند: بنگاه کالای مشخصی را تولید میکرد، و مشتریان آن کالا را از بنگاه میخریدند. اینجا پای بنگاه سومی وسط نبود!
اما در عصر اطلاعات و دانایی باز هم بر اهمیت تعامل و همکاری بین نهادها و بالاخص بنگاهها افزوده شد. در حال حاضر، مدلهای کسبوکار متنوع شده و بعضاً پیچیده و هزارتو هستند. کما اینکه کسی به راحتی نمیتواند تمام مسیرهای درآمدزایی بنگاههایی مانند فیسبوک، گوگل یا اپل (به مثابه نمادهای عصر اطلاعات و دانایی) را شناسایی کند. در همین ایران خودمان نیز برخی بنگاههای هوشمند و نوآور مبتنی بر اینترنت و موبایل وجود دارند که مدل کسبوکار آنها دست کم در نگاه اول قابل شناسایی نیست و ذکاوت میخواهد.
به عنوان یک طلبه آیندهپژوهی و سیاستپژوهی معتقدم گرچه کلیت جامعه بشری موج کشاورزی و صنعت را در نوردیده و وارد موج سوم شده است، اما هنوز بسیاری از کشورها و از جمله کشور ما، ژنهای عصر کشاورزی و صنعت را با خود حمل میکنیم.
اجازه بدهید چند مثال بزنم تا آثار ژنهای عصر کشاورزی در بنگاههای ایرانی آشکارتر بشود. مدتی پیش، قبل از آن که تلفنهای هوشمند بازار کشورمان را تسخیر کند یا اپراتورهای تلفن همراه خدمات نسل ۳ خود را عرضه کنند، گروهی از کارشناسان آیندهنگر سازمان صداوسیما تصمیم گرفتند مدل کسبوکار سازمان صداوسیما در خصوص «تلویزیون موبایل» و دیگر خدمات رادیو تلویزیونی مبتنی بر موبایل را تدوین کنند. این اقدام آنها به معنای واقعی پیشدستانه و آیندهنگرانه بود، زیرا هنوز نه تلفنهای هوشمند بازار چشمگیری داشتند، و نه خدمات موبایل مانند امروز همهگیر و پیشرفته بود.
بررسیها نشان میداد که ۳ دسته فناوری اصلی برای ارایه خدمات تلویزیونی در بستر موبایل وجود دارد: فناوریهای ماهوارهای، فناوریهای پخش (برادکست)، و فناوریهای موبایلی. و هر کدام از کشورها، بسته به شرایط و اقتضائات خود یک یا چند فناوری را از این میان برگزیدهاند. استفاده از فناوریهای ماهوارهای در کشور ما عملاً بیمعنا بود و بنابراین انتخاب باید بین فناوریهای پخش و موبایلی انجام میشد.
در فناوریهای مدل پخش، سازمان صداوسیما تمام زنجیره خدمات موبایلی را در اختیار داشت، اما در مدل مبتنی بر موبایل، مدل کسبوکار پیچیدهتر میشد و پای اپراتورهای موبایل، تامینکنندگان محتوا و شاید چند بازیگر دیگر به میان میآمد. در مقابل، مدل پخش هزینههای گزافی (شاید بیش از ۳۰۰ میلیارد تومان) برای صداوسیما در بر داشت، حال آن که در مدل مبتنی بر موبایل، سازمان صداوسیما عملاً هزینهای متحمل نمیشد.
در نهایت (آن زمان) رسانه ملی مدل اول را برگزید که به اعتقاد بنده، مبتنی بر اصول و قواعد عصر کشاورزی بود، چون «اسطوره خودکفایی» در این تصمیم موج میزد. بنابراین سازمان صداوسیما نخواست و شاید نتوانست با اپراتورهای موبایل وارد همکاری و تعامل جدی بشود. اما اپراتورها که زاییده عصر اطلاعات هستند، مسیر دوم را برگزیدند و برای خدمات محتوایی، با چند بازیگر دیگر وارد تعامل شدند. من از سرنوشت این خدمات در رسانه ملی بیاطلاعم، اما گمان نمیکنم رسانه ملی توانسته باشد سهم چشمگیری از این کسبوکار چند هزار میلیارد تومانی نصیب خود کند.
یک مثال دیگر شاید تلاش برخی از فعالان صنعت هوایی کشورمان برای ساخت هواپیمای پهنپیکر باشد. در دنیای امروز، دو یا حداکثر ۳ کمپانی در مقیاس بویینگ و ایرباس هستند که ادعای ساخت هواپیمای پهنپیکر دارند و من مطمئن نیستم که ساخت این هواپیماها بدون توجه به سبد محصولات این دو شرکت، توجیه اقتصادی داشته باشد. اما به یکباره فرد یا افرادی در صنعت هوایی کشور ما تصمیم میگیرند که به دلیل نیاز کشور به چند (واقعاً چند؟) فروند هواپیمای پهنپیکر، پروژه ساخت آن را آغاز کنند. من شاید بتوانم از کنار این تصمیم عبور کنم، اما تصمیم ساخت موتور هواپیمای پهنپیکر را چه کنم؟ مگر نه اینکه نه ایرباس و نه بوئینگ، موتور هواپیما را خودشان نمیسازند و آن را از بنگاههایی مانند پرتاندویتنی میخرند؟
اگر بیشتر دقت کنیم، باز هم آثار ژنهای عصر کشاورزی و صنعت را، چه در سیاستها و راهبردهای ملی، و چه در بنگاههای ایرانی میبینیم. شما چه مواردی سراغ دارید؟