به گزارش سیناپرس به نقل از روزنامه شرق ، پدر و مادرهایی که عشقورزی و محبتکردن را در مقابل کودک خود ممنوع و زشت میدانند بهراحتی در مقابل کودک خود دعوا و مرافعه راه میاندازند و حتی بیتوجه به گریههای کودک به کار زشت خود ادامه میدهند. چنین الگویی احتمالا از یک نظام آموزشی خاص اقتباس میکند؛ الگویی که شاید ریشه در گذشته افراد دارد یا شاید محیطهای اجتماعی در آن مؤثر بودهاند.
سؤال اینجاست، اگر زمانی والدین تحتتأثیر یک نظام آموزشی درست قرار بگیرند، میتوانند در سلامت روانی کودک خود نقش داشته باشند؟ یعنی اگر یک سیستم آموزشی بیاید و به والدین بیاموزد که در مقابل کودکان خود خشونت به خرج ندهند، آیا میزان خشونت یا هر رفتار مشابهای در کودکان کاهش پیدا میکند؟ بیشک ارتباط مؤثری بین سطح سواد والدین و سلامت روانی کودکان میتواند وجود داشته باشد؛ ارتباطی که شواهد زیادی دال بر درستبودن این فرضیه دارد. بهطور مثال، در یک مطالعه که در سال ٢٠٠٦ در اسپانیا صورت گرفته، نشان داده شد دانشآموزانی که از والدین تحصیلکرده برخوردار هستند از سلامت روانی بهتری بهره بردهاند. این مطالعه که روی پنجهزارو ٦٣٥ کودک چهار تا ١١ساله صورت گرفته است، نشان میدهد دانشآموزانی که از والدین تحصیلکرده برخوردار هستند نسبت به همسالان خود از سلامت روان بهتری برخوردارند. درعینحال در این مطالعه نشان داده شده است که چنانچه مادر یک کودک از تحصیلات بالاتری برخوردار باشد کودک از سلامت روانی بیشتری نیز بهره خواهد برد. این موضوع حکایت از ارتباط عمیق سطح سواد والدین بهویژه مادر در سلامت روان دارد اما دانستن این نکته که آموزشهای ثانویه تا چه حدی میتواند تغییراتی در سطح رفتاری کودکان داشته باشد همچنان به قوت خود باقی است.
در مطالعه دیگری که از سوی آملی، جامعهشناس پزشکی از دانشگاه مکگیل و همکارانش در سال ١٩٧٩ از دادههای سازمان ملی جوانان ایالت فلوریدا صورت گرفت، نشان داد بین سطح تحصیلات پدر و مادر و نگاه فرزندان به خود و بروز نشانههای افسردگی ارتباط معناداری وجود دارد. آنها دریافتند هرچه سطح تحصیلات والدین بالاتر باشد مسائل مرتبط به بهداشت و سلامت روان برای فرزندان در بزرگسالی کمتر بروز خواهد کرد.
این موضوع حکایت از آن داشت که بالارفتن از نردبان اجتماعی کودکان ارتباط مستقیمی با میزان تحصیلات والدین دارد. بنابراین تأکید این مطالعه بر آن بود که به والدین باید در سطوح مختلف آموزش داده شود تا بتوانند در آینده فرصتهای مناسبی برای فرزندان خود از جهت سلامت روانی به وجود بیاورند. بنابراین در این نگاه توجه بسیاری به آموزش والدین، بهویژه مادران در سنین کودکی است.
حال اگر والدین از سطح سواد بالایی برخوردار نباشند آیا با آموزش آنها میتوان نقش مهمی در سلامت روان کودکان ایفا کرد؟ یا فقط تحصیلات دانشگاهی و فردی والدین میتواند در این مهم مؤثر باشد؟
پاسخ به این سؤال را در مطالعهای که مجله آکادمی آمریکایی در حوزه روانپزشکی کودک و نوجوان به چاپ رسانده، خواهیم یافت. این مطالعه نشان داده است وقتی والدین تحتتأثیر آموزش برای مدیریت رفتار و مداخله بر سلامت روان کودکان مبتلا به اُتیسم قرار گرفتند به طور چشمگیری عملکرد مناسبی از خود نشان دادهاند و نشانههای اُتیستیک کودکان نیز به طور قابل ملاحظهای بهبود یافته است.
در این مطالعه دو گروه از والدین در نظر گرفته شد که گروه اول تحت آموزش برای کنترل و مداخله بر مدیریت رفتار کودکان آموزش داده شدهاند و گروه دوم بهعنوان شاهد در نظر گرفته شدهاند. پس از شش ماه آموزش به والدین نشان داده شد که بهبود قابل توجهی در عملکرد رفتاری کودکان اُتیستیک به وجود آمده است و این در حالی است که در گروه هیچ تغییر عمدهای مشاهده نشده است.
ازاینرو توصیه شده برای بهبود عملکرد رفتاری کودکان بهتر آن است که والدین این کودکان تحت آموزش مستقیم قرار بگیرند. اما همیشه این نگرانی از جانب متوالیان آموزشی وجود داشته که آموزش میتواند هزینه اضافی روی دوش نظامهای آموزشی قرار دهد. این در حالی است که آمار نشان داده چنین چیزی علمی نیست. یعنی آموزش والدین نهتنها صرفهجویی محسوب میشود، بلکه باعث افزایش راندمان بالایی از رفتارهای فردی و اجتماعی در کودکان میتواند باشد که این نکته به نوعی سودآوری نیز هست.
به طور مثال سن ١٨ تا ٢٤ سال بالاترین نرخ خودکشی در ایران را به خود اختصاص داده است؛ این همان سالی است که دانشآموز از دبیرستان فارغالتحصیل میشود و با غول کنکور درمیآویزد؛ چون از پس آن برنمیآید بنابراین اقدام به خودکشی میکند. در پایان دانشگاه که حدودا سنین ٢٤سالگی فرد میشود به یک بحران هویتی میرسیم که این سن نیز احتمال اقدام به خودکشی را افزایش میدهد به این معنا که فارغالتحصیلان دانشگاهی درمییابند برای چیزی تلاش کردهاند که سراب بوده لاجرم یک گزینه پیشِروی خود میبینند.
تأسفبارترین اتفاق این است که این روزها شاهد هستیم سن خودکشی روزبهروز پایینتر میآید و این در حالی است که در ٩ سال گذشته ژاپن همیشه در صدر میزان خودکشی جهان جای داشته ولی با آموزش صحیح والدین در یک دوره طولانی این کشور توانسته ٣/٥ درصد از میزان خودکشی خود بکاهد و این جز در سایه آموزش درست میسر نشده است. در حالی که ایران با رشد ١٤درصدی متأسفانه در صدر اخبار خودکشی این روزها قرار گرفته است.
علت این میزان کاهش خودکشی در کشور ژاپن و برعکس ایران فقط آموزش والدین است. البته این ایراد فقط به کشوری مثل ایران وارد نیست و متأسفانه این موضوع جنبه جهانی دارد. بودجهای که برای آموزشوپرورش در کل دنیا در سال ١٩٨٨ تخصیص داده شده یک تریلیون دلار بوده. جالبتر آنکه هزینه تمامی انواع خشونتها در دنیا بالغ بر ٩ تریلیون دلار در سال بوده، یعنی ما یکنهم هزینه خشونت را برای آموزش صرف کردهایم در حالی اگر این مبلغ افزایش مییافت. ای بسا تا این اندازه جهانی خشن نداشتیم.
در همینجا میخواهم فرصت را غنیمت بشمارم و بگویم بحث آموزش والدین ابعاد گوناگونی میتواند داشته باشد و نباید آن را به سلامت روان محدود کرد. اساسا سبک زندگی کودک را میتوان از طریق آموزش والدین تغییر داد مثلا سبک غذاخوردن یا مسائلی از این دست.
یک مطالعه که در سال ٢٠٠٦ صورت گرفته است، نشان میدهد کودکانی که در معرض آگهی مواد غذایی قرار گرفتهاند مصرف کالری آنها بهطور چشمگیری افزایش داشته است. این مطالعه که روی کودکان ٩ تا ١١ سال صورت گرفته نشان میدهد تبلیغات بر نحوه دریافت کالری روزانه روی کودکان تأثیر مستقیم داشته است. این مطالعه روی ٩٣ کودک پنج تا هفت ساله که در معرض دو سبک آگهی تبلیغاتی با رویکرد نمایش مواد غذایی سالم (میوه، خشکبار، لبنیات و…) و مواد غذایی ناسالم (چیپس، پفک؛ نوشابه و…) بودند انجام گرفته است.
پس از دو هفته همه کودکانی که در معرض آگهیهای تبلیغاتی قرار گرفتهاند میزان مصرف مواد غذایی آنها افزایش یافته و شاخص «BMI» بدنی آنها رشد نشان داده است ولی موضوعی که در این بررسی حائز اهمیت بوده، این است که افزایش وزن در کودکانی که در معرض نمایش آگهیهای مواد غذایی ناسالم قرار گرفتهاند بسیار چشمگیرتر بوده است. به عبارتی میزان قرارگیری کودکان در معرض آگهیهای تجاری مرتبط به مواد غذایی ناسالم رابطه مستقیمی با افزایش وزن آنها داشته است.
در مطالعه دیگری که در سال ٢٠١٢ در هند صورت گرفته، نشان داده شده است آن دسته از والدینی که مشاهده کودکانشان به آگهیهای تبلیغاتی را محدودتر میکنند کودکانشان تمایل بیشتری به دریافت مواد غذایی سالم نشان دادهاند. در این مطالعه که دو گروه از مادران را شامل بوده، از گروه اول خواسته شده است در مدت مشخصی فرزندان خود را در معرض آگهیهای تبلیغاتی قرار ندهند و گروه دیگر محدودیتی برای دیدن آگهیهای تبلیغاتی مرتبط با مواد غذایی برای فرزندان خود ایجاد نکنند.
پس از بررسی مشخص شد آن دست از مادران که برای دیدن آگهی مواد غذایی برای کودکان خود محدودیت ایجاد کردهاند از سلامت غذایی بیشتری نسبت به آن دسته از مادرانی که محدودیتی برای فرزندان خود ایجاد نکردهاند، داشتهاند.
در ادامه این دوره آموزشی نشان داده شده است آن دسته از والدین که درباره آگهی پخششده با کودکان خود صحبت میکنند و درخصوص اثرات سوء آن توضیح میدهند، از سلامت غذایی بهتری بهره بردهاند.