به گزارش سیناپرس به نقل از شنبه مگ،جوانان در جمعهای خودمانیشان درباره این رویا تحقیق میکنند. قیمت دستگاهها و اجاره مکان را میپرسند و وقتی از هزینه بالای راهاندازی کافه باخبر میشوند، از کنار رویایشان میگذرند؛ چراکه اگر صاحب کافه نشوند، احتمال فراوانی وجود دارد که خانوادهها تن به رویای بلندپروازانهشان ندهند و طبق معمول از شغلهای آبرومندتر و رسمیتر با آنها صحبت کنند. در این بین جدیشدن فضای قهوه و کافهداری، در کنار مسابقات رنگ و وارنگی که در این عرصه برگزار میشوند، کمی به آبرو و احترام این شغل افزوده و رویای بلندپروازانه را تبدیل به رویایی در دسترس کرده است.
فرصتی برای آنکه در کنار همسالانشان وقت بگذرانند و با آنها معاشرت کنند، غذاهای موردعلاقه و محبوب خود را سرو کنند و با تم موردعلاقهشان به یک کافه جان بدهند. در سالهای گذشته و پیش از آنکه مسابقات حوزه قهوه و باریستایی در ایران پا بگیرد و دستاندرکاران این حوزه به رقابتهای جهانی دعوت شوند، کمتر خانوادهای پیدا میشد که برای مبارزه با چنین رویایی تلاش نکند. وعدههای عجیب به جوانها و حمایتهای مالی در صورت نپذیرفتن شغل و مواردی از این دست باعث میشد تا جوانها اندکی از پس این مراحل بربیایند و در نهایت با یاغیگری به شغل محبوبشان برسند. مخصوصا که ساعت کاری کافهها با مشاغل رسمی زمین تا آسمان متفاوت بود. اگر یک کارمند از ساعت ۸ صبح تا ۳ یا ۴ بعدازظهر در محل کار خود حاضر است، شیفتهای کاری در کافهها از ۸ تا ۴ بعدازظهر و از ۴بعدازظهر تا ۱۲ شب بود که این شیفت دوم برای خانوادهها نگرانکننده به نظر میرسید.
کارکردن در کافه تنها شغل جهان نیست که با این مبارزههای جانفرسا ادامه پیدا میکند. موقعیتی که در بالا از آن صحبت کردیم، دقیقا شبیه به فضای استارتآپهاست. کمتر خانوادهای پیدا میشود که فرزندش را تشویق به دور شدن از فضای کارمندی و شیرجه زدن در دنیای پراسترس کند. خوب که فکر کنی، داستان زندگی ما همیشه در همین یاغیگریها و بود و نبودها خلاصه شده است. در همین رویاها که درک نمیشوند و نزدیکانی که مبارزه میکنند و پای ما را سست میکنند در هنگام تغییر. اگر از کافهها نوشتیم، به این دلیل بود که کمتر پیش میآید جوانی را پیدا کنید که به کافهداری فکر نکرده است. احساسی مشابه که همه تجربه کردهایم باعث میشود تا سادهتر از آن حب و بغض حرف بزنیم. از این ماجرا که چه کسی برای ما این حد و مرز رویاپردازی را تعیین میکند؟ چه کسی به جز خودمان؟ نکته اینجاست که شبکههای اجتماعی فعال، از آنجایی که در تیررس خانوادهها و نزدیکان قرار میگیرد، ویترین خوبی است برای آنها که ته دل ما را خالی میکنند و ترس از عدم موفقیت را در جان ما میاندازند. شک و شبهههای فردی را پررنگتر میکنند و در مقابل منطق و استدلال ما میایستند. نکتهای که نباید از آن چشم پوشید، رسیدن به همین ویترین است؛ ویترینی که منش و رفتار ما را نشان میدهد و نه فقط نزدیکان را نرم میکند، بلکه برای افراد دورتر نیز موقعیتی برای آشنایی فراهم میکند. از این جهت توصیهمان این است که شبکههای اجتماعی را به چشم ویترین نگاه کنید؛ ویترینی که از دیدهشدنش نمیترسید و موجب آشنایی دیگران با شما میشود. رسیدن به این شناخت به احتمال فراوان صبوری شما را لازم دارد و آرامشتان را. دقیقا شبیه به جوانانی که به دنبال رویای کافهداری رفتند و سالهای طولانی زحمت کشیدند تا شغلشان به چشم یک شغل آبرومند و معتبر شناخته شود؛ همانهایی که در مسابقههای متفاوت مقام و رتبه آوردند و حتی به مسابقات جهانی رفتند. نه آنکه تمام دغدغهتان در شبکههای اجتماعی این باشد که نزدیکانتان را درباره شغل خودتان قانع کنید، اما میتوانید پاسخ سوالهایشان را در شبکههای اجتماعی بدهید. مطمئن باشید آنچه ذهن آنها را به خود مشغول کرده است، میتواند پاسخ سوال بسیاری از مخاطبان و مشتریان شما باشد. به هر حال یکی از استراتژیهای مهم در دنیای تجارت، تبدیل تهدیدها به فرصت است؛ اتفاقی که میتواند در شبکههای اجتماعی رقم بخورد.
جوانان ایرانی نیازبه ایجاد فرصت هایی برای فعالیت دارند
![](https://sinapress.ir/wp-content/uploads/2022/09/1500280789962017602.jpg)