فرهنگ در جامعه امروز تنها مجموعهای از نمادها و آیینها نیست، بلکه بهمثابه زیربنای هویت جمعی و سرمایه اجتماعی عمل میکند. آنچه در پژوهشهای علمی و فرهنگی بارها مورد تأکید قرار گرفته، این است که فعالیتهای فرهنگی باید فراتر از رویدادهای پراکنده دیده شوند و در پیوند با فرایندها و ساختارهای نهادی معنا یابند.
به گزارش خبرگزاری سیناپرس، فعالیتهای فرهنگی در واقع کنشهای اجتماعی سازمانیافتهاند؛ از جشنوارهها و آموزشهای هنری گرفته تا تولیدات رسانهای و آیینهای جمعی، اما این فعالیتها زمانی پایدار و اثرگذار خواهند بود که در دل فرایندهایی چون سیاستگذاری، برنامه ریزی و ارزیابی قرار گرفته و در ساختارهای نهادی جای گیرند.
مطالعات نشان می دهد که فعالیتهای فرهنگی اگر در رویکردی آیندهنگر و در چارچوب سیاستگذاری کلان دیده شوند، میتوانند به سرمایه اجتماعی پایدار تبدیل شوند. در این نگاه، فرایندهای فرهنگی نه صرفا اداری، بلکه اجتماعی و تربیتیاند؛ یعنی فرهنگ در تعامل با اجتماع نهادی( نه فقط از بالا به پایین) شکل میگیرد.
در کنار این دو سطح، ساختارهای نهادی چون شوراها، دبیرخانه ها و کانون و… نقش بستر و حامل فرهنگ را ایفا میکنند. ضعف در هماهنگی میان این نهادها یکی از چالشهای اصلی مدیریت فرهنگی است و همین امر سبب میشود بسیاری از فعالیتها بهصورت جزیرهای و بدون پیوند با چشمانداز کلان اجرا شوند.
بیشتر بخوانید:
نان و پلاک؛ روایت مساله فرهنگ و قاعدهسازی بیاعتبار
کتاب؛ رهگذر عبور مجاز ما از تجربههای زیسته
برآیند این نگاه آن است که فعالیتهای فرهنگی تنها زمانی معنا مییابند که در فرایندها و ساختارهای نهادی جای گیرند. اگر متولیان فرهنگی این سه سطح را همزمان ببینند، میتوانند فرهنگ را از سطح رویدادهای پراکنده به سطح سرمایه اجتماعی پایدار ارتقا دهند. بر اساس تجارب، سه توصیه کلیدی برای مدیران فرهنگی قابل طرح است:
نخست، تقویت نظام ارزیابی و سنجش فعالیت با شاخصهای علمی.
دوم، ایجاد پیوند میان مطالعات و اقدامات فرهنگی تا پژوهشهای علمی مستقیماً وارد چرخه تصمیم شوند.
سوم، حمایت از فرایندهای نوآورانه و انعطافپذیر که مجال بروز فعالیتهای نوین را فراهم سازد.
رویکردی که احتمالا میتواند فرهنگ را از سطح نمادین به سطحی راهبردی و پایدار ارتقا دهد و سرمایه اجتماعی را در مسیر توسعه ملی تقویت کند.
*علیرضا کلانتر مهرجردی، عضو هیات علمی دانشگاه علم و فرهنگ

