نماد سایت خبرگزاری سیناپرس

هنر؛ استارتاپ روح بشر

 

اگر تاریخ فرهنگ بشر را مرور کنیم، ردّ مداومِ تلاشی واحد می‌بینیم: جست‌وجوی معنا در جهانی که مادی‌تر می‌شود. هنر، از نقاشی روی دیوار تا هوش مصنوعی مولد، نه تفنن فراغت که پاسخ غریزی انسان به اضطرابِ بی‌معنایی است. در این نگاه، هنر چیزی شبیه استارتاپی درونی است؛ تلاشی برای راه‌اندازی معنا در بازاری پر از بی‌هدفی. انسان از آغاز تا امروز کارآفرینِ روح بوده است؛ هر اثر هنری یک نسخه اولیه و صادقانه از جانِ اوست.

به گزارش سیناپرس، وقتی از «استارتاپ» سخن می‌گوییم، ناخودآگاه ذهن به سوی نوآوری، ریسک، و آزمون‌های پیاپی می‌رود. هنر نیز دقیقا همین است: تجربه‌گری در لبه‌ امکان. هنرمند با ذهنی خلّاق، الگوریتم جهان شخصی خود را کدنویسی می‌کند و با هر اثر تازه نسخه‌ای بتا از هستی‌اش را منتشر می‌سازد. هر ایده شکست‌خورده، داده‌ای برای بازنگری در مدل روح است.

همان‌گونه که استارتاپ‌ها ارزش اقتصادی نو می‌آفرینند، هنر ارزش‌های معنوی با دوام می‌سازد. آنچه در اقتصاد خلاق امروز «سرمایه فرهنگی» نامیده می‌شود، در بطن خود همان سرمایه‌گذاری در روح بشر است. جامعه‌ای که تولید هنری را تشویق می‌کند، در واقع صندوق جسارت، تخیل و تاب‌آوری انسانی را تغذیه می‌کند. جهان دیجیتال، روح را به مصرف‌کننده‌ای بی‌پایان بدل کرده است. ما محتوا می‌بلعیم نه برای فهمیدن، بلکه برای پرکردن خلأ سکوت. در چنین شرایطی هنر راستین نادر می‌شود، زیرا برخلاف جریان سرعت، عمل می‌کند. هنرمند امروز همان کارآفرینِ ضدجریان است که حاضر می‌شود در بازاری که حوصله ندارد، محصولی بسازد از جنس درنگ.

در صنایع خلاق، مفهوم «تجربه» جای محصول را گرفته است.‌ هنر نیز همین مسیر را رفته است؛ اثر هنری دیگر شیء نیست بلکه رخداد است. انسان از زمانی که مخاطب به «کاربر» بدل شده، هنر را نه در موزه بلکه در تماس روزمره‌اش با فناوری تجربه می‌کند. پس اگر بپذیریم هنر استارتاپِ روح است، باید بگوییم پلتفرم آن هم شرایط ذهنی انسان مدرن است.

در دنیای استارتاپی، شکست نه پایان، که داده است. هنر هم از دل شکست‌ها زاده می‌شود. هر تابلو ناتمام، هر شعر نیمه‌کاره، هر کنسرتی که به سکوت انجامید، بخشی از فرآیند یادگیری روح است. بشر در طول تاریخ با خطاهای زیبای خود به بلوغ هنری رسیده است. خطا در هنر، همان جایی است که زندگی نفوذ می‌کند.

در استارتاپ‌ها همیشه سرمایه‌گذاری هست که چشم به آینده دارد. در هنر، این سرمایه‌گذار «زمان» است. هیچ اثر عمیقی در لحظه به سود نمی‌نشیند. جامعه‌ها باید صبر سرمایه‌گذاری فرهنگی را بیاموزند. هر نقاشی یا فیلم عمیق، وامِ درازمدتی است که نسل‌های بعد سودش را می‌برند، حتی اگر نسل امروز ورشکستگی معنوی را اعلام کرده باشد.

اقتصاد خلاق، جایی‌ است که هنر و بازار دست به آشتی می‌دهند، اما نباید فراموش کرد که هدف هنر سود نیست، بلکه استمرار معناست. سود اگر بیاید، فرعی است. همان‌طور که در استارتاپ‌های موفق، رسالت اصیل رفع یک نیاز عمیق انسانی است، در هنر هم نیاز اصلی، پاسخ به عطش فهم و همدلی است. بازار تنها وقتی پاک می‌ماند که در خدمت روح باشد.

بزرگ‌ترین تهدید برای هنر این است که روح نیز به کالایی «قابل عرضه» بدل شود. وقتی تمام ارزش‌ها با مقیاسِ لایک و بازدید سنجیده می‌شود، هنر از استارتاپ روح به شعبه‌ای از اقتصاد توجه تنزل می‌یابد. در چنین جهانی، هنرمند موظف است پایبندی‌اش به معنا را حفظ کند، حتی اگر بازار او را نبیند. مقاومت، خود نوعی خلاقیت است.

هنر استارتاپی‌ است که اگر موفق شود، تنها بنیانگذار را ثروتمند نمی‌کند؛ جامعه را توانمند می‌سازد. تجربه‌ مشترک زیباشناسی، سرمایه‌ اجتماعی تولید می‌کند؛ همان چیزی که هیچ بانک و بودجه‌ای نمی‌تواند خلق کند. هر تصویر تازه، هر روایت اصیل، به بازسازی اعتماد جمعی کمک می‌کند.

آینده صنایع خلاق

در دهه‌های آینده، مرز هنر و فناوری بیش‌ازپیش فرو خواهد ریخت. هوش مصنوعی، ربات هنرمند یا متاورس‌های فرهنگی ابزارهایی خواهند بود برای گسترش میدان تجربه روح. اما پرسش این است که آیا روح بشر در این گسترش دیجیتال زنده می‌ماند یا نه؟ پاسخ در میزان آگاهی ما از اصالت خلاقیت انسانی نهفته است؛ در یادمان نرود که ماشین خیال‌پردازی نمی‌کند، فقط بازترکیب می‌کند. هنر، به‌سان استارتاپ روح بشر، در هر عصر ماموریت نجات تخیل را بر عهده داشته است. اگر روزی روح انسان ورشکست شود، مقصر بی‌هنری ماست، نه فناوری.

آینده از آنِ کسانی‌ست که می‌فهمند نوآوری، در ژرفای درون اتفاق می‌افتد نه صرفاً در سیلیکون یا سرمایه.

ما با هر شعر، هر آوا، هر تصویر صادقانه، نسخه‌ جدیدی از تمدن می‌سازیم؛ تمدنی که شاید سود ندهد، اما نجات می‌دهد.

*آزاده لشکری زاده، کارشناس و فعال اقتصاد و بازار 

 

خروج از نسخه موبایل