سیدرضا میرجعفری؛ فعال رسانهای به بهانه آیین خاکسپاری استاد محمود فرشچیان یادداشتی نوشته است. او در این نوشتار به روایت سفر زندگی ۹۵ ساله فرشچیان از اصفهان تا و بازگشت دوباره به زادگاهاش پرداخته است و روایت زندگی هنرمندی است که با هنر مذهبی و عشق به اهل بیت گره خورده است. در این یادداشت آمده است:
به گزارش خبرگزاری سینا، همان روز که بازار بیانیه ها و تحلیل آن داغ بود استاد مردم را حول خود جمع کرد و آرام آرام به سمت آرامگاهش با همان تداعی خلوتهای خود در جلوتهای تصویر و تصور رفت.
ماجرای عاقبت به خیر شدن استاد هنرمند ایرانی «محمود فرشچیان» میان هیاهوهای جنگ و سیاست، موضوع کمی نیست که از آن به سادگی بگذریم.
محمود فرشچیان شب گذشته بالاخره بعد از یک سفر طولانی از نیوجرسی به اصفهان بازگشت و برای همیشه گوشه ای دنج در باغ تکیه اصفهان آرام گرفت. مسافرتی که 95 سال پیش در محله نزدیک همان میدان نقش جهان شروع شد و دور تا دور گیتی را گشت و قهرمانانه توسط نسلهای بعدی همان کوچه و محله های اصفهان دست به دست شد و کنار حضرت صائب تبریزی آرام گرفت.
سفر فرشچیان به دنیای فانی اما احتمالا خیلی سهل و آسان نبوده و او با همه وجودش رنج متعالی ترین نوع بشر یعنی اهل بیت و خاندان رسول اکرم (ص) را درک کرده که ما حصلش میشود: «عصر عاشورا»، «پرچمدار حق»، «هدیه عشق» ….
فرشچیان در کنار صائب آرامید که چه زیبا سرود:
خاکیان را از فلک امید آسایش خطاست/ آسمان با این جلالت گوی چوگان قضاست
«چوگان» فرشچیان گوی کوچکی درست در محوریت مرکز بوم نقاشی اش دارد، ولی سوارکاران را در حال گردش با گویی نشان میدهد که دست قضا آنها را میچرخاند.
بدرقه و تشییع فرشچیان حکایتی از قضایی متفاوت دارد که قدرش انگار در جایی بالاتر از آسمان هفتم است. هشتم – راز فرشچیان عدد 8 است، باز گردیم به خیابان ها و کوچه باغ های اصفهان در روز 27 مرداد 1404، خیلی ها از مسئولان تا هنرمندان، وزیر و وکیل آمده بودند تا آخرین عکسهای یادگاری خود را با استاد، یا شاید هم سلفیهای خودخواهانه خود را از این مراسم بگیرند اما…
بیرون از قاب این عکسهای یادگاری صدای مداوم آواها و چاوش خوانیهای رضوی، خیلی اجازه عرض اندام به کسی نمیداد. انگار فرشچیان با وصیتش برای آرمیدن کنار مقبره صائب در «باغ تکیه» میخواست آخرین اثر ماندگار خود را خلق کند.
نام اثر: «عاقبت به خیری یک نقاش و هنرمند» است. لایه، لایه بدرقه و تشییع استاد در خیابان های اصفهان و گذر آرام مردم کنار رود خشک شده زاینده رود و پلهای خواجو و سی و سه پل، نور آفتاب غریب غروب و صدای آرام صلوات خاصه امام رضا و آواهایی که همه از ستاره هشتم میخوانند.
حرکت آرام مردمی که به عشق استاد آمده بودند تداعی گر همه لحظاتی است که وی گوشه دنجی در جهان 95 ساله خود داشت و آنجا خلوت میکرد و با روضه و رضوان نگار وجودش را بر صفحات نقش میبست.
دسته های عزاداری متنوع با سلایق مختلف که به یاد سیدالشهدا و برای بدرقه استاد در مسیر تشییع اضافه میشوند حکایت از معرفت بالای مردم در ستایش هنرمندی دارد که بخش مهمی از تاریخ تصویر و تصور ما از اهل بیت است، چه برای آنها که ضریح شش گوشه امام حسین (ع) بهشت تر از بهشت است چه آنهایی که عصر عاشورا را با تماشای تابلوی استاد روضه میگیرند، آخر چیز کمی نیست که تصورشان را از آن «عصر» ماندگار از استاد ماندگار هنر ایران و اسلام دارند…
همان روز که بازار بیانیه ها و تحلیل آن داغ بود استاد مردم را حول خود جمع کرد و آرام آرام به سمت آرامگاهش با همان تداعی خلوتهای خود در جلوتهای تصویر و تصور رفت.
محل تدفین، خادمان امام رضا (ع) به استقبالش آمدند و او را به آغوش خاکی سپردند که او به آن عشق میورزید. ایران، اصفهان، تکیه باغ او را بغل کرد و ماجرای عاقبت به خیری ماندگار استاد در تاریخ ماند.