تعطیلات پایان سال فرصت مناسبی برای پرداختن به سرگرمیهایی است که در طول سال مجال چندانی برای آنها باقی نمیماند. اگر شما در حال خواندن این مطلب و مشاهده وبسایت سیناپرس هستید احتمالا علاقهمند دنیای علم به شمار میروید و بدین ترتیب یکی از سرگرمیهایی که شاید بیش از بقیه موردتوجه شما باشد، داستانها و فیلمهای علمی تخیلی است.
در طی سالیان گذشته ما بهمرور فیلمهای علمی تخیلی به مناسبتهای مختلف پرداختهایم اما نوروز فرصت مناسبی برای پرداختن دوباره به آنها و پیشنهاد تماشای آنها است.
این مجموعه که بعد از تعطیلات نیز ادامه خواهد یافت در برخی از موارد شامل بهروزرسانی متنهای قدیمیتر منتشرشده در سینا پرس و در بسیاری از موارد شامل معرفی و نقد فیلمهای دیگر است. این مجموعه را در طول سال 1396 و در فضای میان خبرهای جدی ادامه خواهیم داد. اما اگرچه تهیه فهرستی از فیلمهای خوب علمی تخیلی که موردحمایت عمده جامعه باشد کاری دشوار و عملاً غیرممکن است اما فارغ از اینکه این فهرست چطور ادامه مییابد کمتر کسی است که در ضرورت حضور فیلم 2001، یک اودیسه فضایی در این مجموعه شک داشته باشد.
به همین دلیل، ما هم این مرورها را با تکرار مرور 2001 شروع میکنیم.
استنلی کوبریک، کارگردان پرآوازه آمریکایی پسازآنکه در سال ۱۹۶۴/۱۳۴۳ فیلم دکتر استرنجلاو را به روی پرده برد، تحت تأثیر امکان وجود موجودات هوشمند فرازمینی به دنبال ایدهای برای ساخت فیلمی علمی-تخیلی دراینباره بود. برای این کار او در بین نویسندههای علمی-تخیلی به دنبال شخصی بود که بتواند در طراحی چنین داستانی به او کمک کند. یکی از همکارانش به وی توصیه کرد با نویسنده علمی-تخیلی سرشناس اما عجیبوغریبی به نام آرتور سی. کلارک تماس بگیرد؛ مردی که در دوران جنگ و سالها قبل از آغاز فضا ایده مدارهای ماهوارههای زمین ثابت را مطرح کرده بود و اکنون در سریلانکا زندگی میکرد. پس از تماسهای اولیه آنها برای اولین بار در نیویورک ملاقات کردند و درباره این موضوع صحبت کردند و کلارک چند نمونه از داستانهای کوتاهش را به کوبریک داد. یکی از این داستانها به نام نگهبان (The Sentinel) موردتوجه کوبریک قرار گرفت و قرار شد بر آن مبنا کار را پیش ببرند.
داستان نهایی با همکاری مشترک کوبریک و کلارک نوشته شد و البته بهطور همزمان کلارک کار بر روی رمان این داستان را آغاز کرد. حاصل این همکاری به شاهکاری به نام «۲۰۰۱، یک اودیسه فضایی» بدل شد. البته درنهایت میان رمان و فیلم تفاوتهایی وجود داشت و غیر از تفاوتهای داستان در بخشی از موارد رمان بهطور دقیقتر و جزیتری به موضوعات پرداخته بود و توضیحات دقیقی را در زمینههای مختلف ارائه میکرد درحالیکه در فیلمنامه کمتر خبری از توضیحات جنبی و حتی دیالوگها بود. فیلم درنهایت به تجربهای تصویری بدل شد که در آن از حداقل دیالوگها استفادهشده بود و بیشتر نماهای تصویری و موسیقی بود که جلوهگری میکرد.
کلارک بعداً داستان ۲۰۰۱ را ادامه داد و ۳ رمان در ادامه آن نوشت (۲۰۱۰، ۲۰۶۱ و ۳۰۰۱) اما داستان و فیلم ۲۰۰۱ به یکی از ماندگارترین آثار علمی-تخیلی بدل شدند.
این فیلم علاوه بر روایت علمی-تخیلیاش دربردارنده لایههای عمیقتری بود که تأویلهای متعددی نیز از آن بیانشده است. این فیلم درحالیکه بهتنهایی اثری چشمگیر و بینظیر است، اما تأثیر دیگری داشت و آن الهامبخشی به نسل جدیدی از سینماگران و بزرگان علمی-تخیلی سینما (ازجمله استیون اسپیلبرگ و جرج لوکاس) بود.
کلارک و کوبریک
داستان ۲۰۰۱ در ۴ پرده روایت میشود. روایت اول به نخستین روزهای حضور انساننماها بر سیاره ما برمیگردد. در داستانی طولانی و بدون دیالوگ، فیلم به نمایش نماهایی از زندگی نخستین راستقامتان روی زمین میپردازد. در بین زندگی روزمره آنها ناگهان تختهسنگی سیاهرنگ در محل زندگی آنها ظاهر میشود که به نظر میرسد بر روند تکامل و رشد این موجودات نقش بازی میکند. جزییات بیشتر از تأثیر این تختهسنگ بیگانه در روند رشد این نخستیها در کتاب آمده است. تحت تأثیر آموزهها و تأثیرات این تختهسنگ موجودات اولیه شروع به همکاری با یکدیگر برای تصاحب منابع موجود (چشمه آب) میکنند و موفق به استفاده از ابزارهای اولیه میشوند. استخوانی که نقش سلاحی اولیهای را بازی میکند در نمایی خیرهکننده از فیلم وقتی از سوی یکی از نخستیها به هوا پرتاب میشود پیچوتاب میخورد و بیننده را با خود به جهشی عظیم و چند میلیون ساله در تاریخ میبرد و درنهایت ساختاری شبیه آن استخوان در مدار زمین دیده میشود که سلاحی مدرن و فضایی است. بدین ترتیب به آغاز قرن ۲۱ میرسیم.
ایستگاهی مداری بهعنوان پایگاهی برای سفر میان زمین و پایگاههای موجود روی ماه بنا شده است که با چرخش به دور محور خود گرانشی مصنوعی را تولید میکند. دانشمندی از طریق این ایستگاه به ماه میرود تا در پایگاهی تحقیقاتی به بررسی کشف تازهای بپردازد. کاوشگرهای ماه منطقهای دربردارنده ناهنجاری مغناطیسی شدیدی پیداکردهاند. با حفاری اطراف آن، دانشمندان متوجه وجود تختهسنگ سیاهی میشوند که گویی چند میلیون سال پیش زیرخاک ماه دفن شده است. این سنگ زمانی که اولین بار نور خورشید را بر خود میبیند، موجی الکترومغناطیسی بهسوی مشتری میفرستد.
بخش سوم فیلم ماجرای مأموریتی بهسوی مشتری است. خدمه این مأموریت غیر از دو نفر در خواب مغناطیسی زمستانی قرار دارند و غیر از رایانه اصلی این مجموعه هیچکس از هدف اصلی مأموریت خبر ندارد. کامپیوتر اصلی به نام HAL-9000 مدیر اصلی و چشم و گوش سفینه است؛ اما در جریان این سفر به دلایلی – که بهویژه در کتاب و بخشی از آن در کتابهای بعدی کلارک درباره این داستان مشخص میشود – شروع به طغیان میکند و تصمیم به از بین بردن خدمه سفینه میبرد و درنهایت یکی از فضانوردان به نام دیوید بومن میتواند او را از کار بیندازد و باهدف اصلی مأموریت آشنا میشود.
بدین ترتیب بخش آخر فیلم که به سفر شگفتانگیز و افسون کننده بومن و گذر او از دروازه ستارهای است آغاز میشود؛ سفری که در آن بومن تجربهای شگفت را پشت سر میگذارد و همچون جنینی در کنار سیاره ما گویی دوباره قصد تولد دارد. سفر پرماجرای بومن چون سفر اسطورهای اودیسه سفری برای بازگشت است، اما آنکه برمیگردد باآنکه سفر را آغاز کرده است تفاوتهای بنیادینی خواهد داشت.
فیلم سرشار از آیندهنگریهای دقیق است و البته از داستانی که نویسنده آن آرتور سی. کلارک یکی از بزرگترین ایده و آینده نگارهای معاصر است غیرازاین هم انتظاری نمیرود.
فیلم در زمان خود ازنظر پیشرفتهای سینمایی و جلوههای ویژه فیلمی بهطورجدی پیشرفته به شمار میرفت و جایزه اسکار بهترین جلوههای ویژه آن سال را نیز از آن خود کرد؛ برخی از ایدههایی که در اینم فیلم مورداستفاده قرارگرفته بود تا سالهای طولانی موردتوجه و الهامبخش سایر فیلمسازان قرار گرفت. بخشی از داستان که به سفر شگفتانگیز قهرمان داستان در میان فضا و زمان میپردازد و از میان دنیاهایی مختلف در سفری بصری عبور میکند بارها در آثار علمی تخیلی دیگر ازجمله در فیلم تماس به کارگردانی رابرت زمکیس، میان ستارهای به کارگردانی کریستوفر نولان و همچنین در فیلم دکتر استرنج از مجموعه دنیای سینمایی مارول مورد استفاده قرارگرفته است.
اما برای اینکه درکی از جزییات دیدهشده در این فیلم و ارزش آن پیدا کنیم، باید به یاد داشته باشیم که این فیلم در سال ۱۹۶۸/۱۳۴۷ به روی پردههای سینما رفت و یک سال پسازآن بود که نخستین انسان بر سطح ماه فرود آمد.
جزییات دقیق ماه و سفینهها و جزییات سفرهای فضایی بین سیارهای بهقدری دقیق بودند که این فیلم را به اثری فراموشنشدنی بدل کردند. بعد از نمایش این فیلم بود که آپولو۸ به مدار ماه رفت و اولین فضاپیمایی لقب گرفت که ماه را دور زد. فضانوردان این مأموریت فیلم «۲۰۰۱، یک اودیسه فضایی» را دیده بودند و بعدها کلارک تعریف میکرد که فرمانده مأموریت آپولو ۸ (جیمز لاول) به او گفته که صحنههای این فیلم پیش چشمانش بوده و حتی اگر هنگام دور زدن ماه تکه سنگی افراشته را میدیده، تعجب نمیکرده است.
فیلم درعینحال مفاهیمی مانند شبکههای اطلاعرسانی، خواب زمستانی خدمه، لوحههای لمسی هوشمند و از همه مهمتر ایده ابررایانههای هوشمند را مطرح کرد. بخشی از فیلم به روایت چندگانهای از مرزها و محدودیتها و خطرات توسعه رایانههای هوشمند میپردازد و نگرانی جایگزین شدن ماشین بهجای انسان و درواقع جایگزین شدن اعتماد انسان به ماشین بهجای اعتماد به انسان را مطرح میکند.
یکی از بخشهای مهم داستان که اگرچه قبل از این اثر نیز بارها و بارها موردتوجه قرارگرفته بود اما با این اثر سینمایی و ادبی به اوج رسید و پسازآن بارها و بارها در ادبیات علمی تخیلی و حتی مجامع علمی تکرار شد، ایده فناوری هراسی یا تکنوفوبیا است.
قیام ماشین علیه انسان که در قالب شورش ابررایانهای نام هال علیه انسان صورت میگیرد، یکی از نقاط اوج نمایش و هشدار در مقابل رشد سریع و شتابان فناوری بهخصوص در حوزه فناوری اطلاعات است. این داستان بسیار پیش از انفجار فناوری اطلاعات ساختهشده است اما هنوز هم ما با بازمانده این ایده مواجه هستیم. بهخصوص در سالهای اخیر که امکان توسعه هوش مصنوعی، ساخت خودروهای بدون راننده، وابسته شدن اجزای مختلف زیرساختها به برنامههای رایانهای تحت شبکه و وابسته شدن روزافزون ما به اینترنت و بروز مسائلی مانند امکان تحت تأثیر قرار گرفتن حوزه حریم خصوصی در فضای مجازی، همه و همه این نگرانیها را بیشتر کرده است. تا حدی که بسیاری از کارشناسان سیاستمداران و حتی شهروندان عادی که بهطور روزمره از مواهب این فناوری استفاده میکنند نسبت به آن هشدار میدهند.
شاید خود کلارک نیز قصد نداشت تا چنین موضوعی را با چنین حاشیهای موردتوجه قرار دهد و شاید به همین دلیل در قسمتهای بعدی داستان اودیسه، او به توجیه رفتار ابررایانه هال میپردازد. او در قسمتهای بعدی و از قول سازنده هال توضیح میدهد که چطور، سو استفاده انسان از این فناوری باعث بروز دوگانگی در او و اتخاذ چنان تصمیم هولناک و چنان قیامی علیه انسان شده است. بدین ترتیب کلارک نور تازهای به داستان فناوری هراسی میافکند او در ادامه این رون نه ماهیت فناوری و توسعه ن که سو استفاده و اخلاق انسانی را عامل تبدیل فناوری به دشمن برمیشمارد.
فیلم «۲۰۰۱، یک اودیسه فضایی» البته همراه با تفسیرها و روایتهای متعدد فلسفی، اسطورهای، روانشناسی و فنی است. دیدن این فیلم پسازاین همهسال هنوز لذتبخش و تجربه حاصل از آن شگفتانگیز است. دیدن این فیلم همچنین میتواند دروازهای برای ورود به دنیای جادویی علمی-تخیلی باشد. خوشبختانه هر ۴ رمان آرتور سی کلارک به زبان فارسی منتشرشده است (کتاب «۲۰۰۱، یک اودیسه فضایی» به نام راز کیهان نیز به چاپ رسیده است) و علاقهمندان میتوانند دنباله داستان کلارک را در آن رمانها دنبال کنند.
«۲۰۰۱، یک اودیسه فضایی» چیزی فراتر از بهترین اثر علمی-تخیلی تاریخ سینماست.
—
پوریا ناظمی
No tags for this post.