پارادوکس آشیل و توسعه علم در ایران

تنها تفاوت این دو در این است که لاک‌پشت چند متری جلوتر از آشیل این مسابقه را آغاز خواهد کرد. چه کسی برنده این مسابقه خواهد بود؟

جواب بدیهی و آشکار است. آشیل تیزگام، به راحتی از عهده چنین مسابقه‌ای برخواهد آمد.

اما زنون استدلال می‌کند، هر بار که آشیل بخواهد خود را به لاک پشت برساند، لاک‌پشت اندکی جلوتر رفته است. مهم نیست چقدر کم؛ اما به هر حال مسافتی را طی کرده است. بار دیگر آشیل باید این این مسافت را طی کند. این بار هم لاک‌پشت اندکی جلوتر رفته است. مقداری کمتر از دفعه قبل؛ اما به هر حال اندکی جلوتر، و این داستان آن قدر ادامه می‌یابد که عملا آشیل هیچ گاه نمی‌تواند به لاک‌پشت برسد. زنون از این پارادوکس برای به چالش کشیدن مفهوم حرکت استفاده کرده بود و البته که در دنیای واقعی ما معنی‌دار نیست؛ اما اگر لاک‌پشت و آشیل را هر دو به نقاطی بدل کنید که بر روی خطی پیوسته و یک بعدی در حال دویدن باشند، دیگر حل کردن این تناقض‌نما چندان ساده نخواهد بود.

 

اما این داستان تاریخی چه ربطی به علم و ترویج علم ایران دارد؟ به نظر می‌رسد گاهی در دفاع از وضعیت کنونی ما شاهد بیان استدلال‌هایی هستیم که نتیجه‌اش تحقق بخشیدن نتیجه این تناقض است.

بیایید از ابتدا به داستان نگاه کنیم.

ایران تجربه طولانی در فعالیت‌های حوزه دانش دارد. تمام تمدن های باستانی چنین هستند و بر اساس شواهدی که در داست داریم، ایران چه در دوران باستانی و چه در دوران بعد از اسلام یکی از کانون‌های توسعه دانش زمان خود بوده است.

اما ستاره اقبال تمدن ایران در زمانی شروع به رو به افول کرد، که مفهوم تازه‌ای به نام علم مدرن در غرب در حال طلوع بود.

اوج گرفتن علم جدید که نه‌تنها به فهمیدن و درک کردن و پاسخ دادن سوال‌ها، می‌پرداخت که مهم‌تر از آن روشی مشخصی را برای این پاسخگویی پیشنهاد می کرد، در زمانی به اوج رسید و انقلاب علمی را به وجود آورد که ایران کم کم وارد دوران انفعال خود می‌شد.

سال‌ها بعد ایرانیان به لطف برخی از پیشگامان و برخی از ارتباطات بین‌المللی با دنیای تازه که شاهد به بار نشستن دست‌آوردهای جهان علم و فناوری بود آشنا شدند. اگر به پشگامان دوران مدرن ایران نگاه کنید با همه اختلاف نظرهایی که در ایده و عمل داشتند بر یک نقطه مشترک بودند و آن این بود که به هر وسیله ای باید ابزار ترقی را فراهم آورد. خواه با تاکید بر سنت‌های قبلی خواه با انکار آن‌ها؛ اما راه ایران پیش رو را در ترقی می‌دیدند و در مقام توضیح آن می‌کوشیدند.

به نخستین روزنامه‌های ایران نگاه کنید. از همان نخستین شماره‌های نخستین روزنامه‌ها خبرهای شگفت‌انگیز جهان علم و توسعه را می‌توان در آن‌ها یافت. اگرچه نه دقیق بودند و نه درکی از ماهیت آنچه پشت پرده آن موفقیت رخ می‌داد را به دست آورده بودیم؛ اما بر اهمیت محصول آن اشتراک نظر داشتیم.

دویست سال گذشته سال های گذار پر آشوبی برای ما بود. فهرستی از رویدادهای این سال‌ها را که مرور کنیم انصاف خواهیم داد که فرصت چندانی برای پرداختن به علم مدرن نداشته‌ایم.

ما در میانه دو جنگ جهانی با وجود اعلام بی‌طرفی درگیر بودها‌‌یم. گفته می‌شود در همان سالی که آلبرت انیشیتن نظریه نسبیت عام خود را  مطرح می‌کرد ایران در حال دست و پنجه نرم کردن با یکی از تلخ‌ترین حوادث اجتماعی خود بود. جایی که ترکیبی از بیماری، قحطی و خشکسالی جان بسیاری، از ایرانیان را گرفت. تخمین ‌های بالادستی این عدد قربانی را تا یک چهارم جمعیت کل کشور برآورد کرده‌اند و در حداقل آن از چندین میلیون درگذشته در آن سال‌ها سختن گفته‌اند.

سال‌های بعد، تلاش آزادی خواهان برای استقرار نخستین مجلس در دنیای شرق و محدود کردن سلطنت، بحران‌های پس از مشروطه، تغییر سلطنت، دوران دیکتاتوری ومبارزات مدنی، دخالت خارجی و پس از آن کودتا علیه دولت منتخب، زمینه‌های اعتراض اجتماعی و در نهایت انقلاب اسلامی و بلافاصله پس از آن درگیر شدن در جنگی هشت ساله و نفس‌گیر، مجالی برای پرداختن به علم نوین برای ما نگذاشت. برخی از فعالان حوزه تاریخ علم معاصر ادعا می‌کنند که با وجود اینکه نهاد دانشگاه در ایران سابقه ای نزدیک به هفت دهه دارد اما عمده کارکرد این نهاد در دهه‌های اول تاسیسش بر آموزش صرف تمرکز داشته است و کمتر فرصت و مجالی برای مشارکت در جریان تولید علم به معنی رایج آن، وجود داشته است. این کارشناسان حتی اذعان می‌کنند شاید نخستین مشارکت‌های جدی در فرآیند تولید علم به معنی مدرن آن را باید در سال‌های آخر جنگ ایران و عراق جستجو کرد.

به گفته بسیاری از این ناظران، با وجود رشد دانشگاه‌ها‌، دانش‌آموختگان، ارتباطات بین‌المللی، افزایش نرخ تولید مقالات و همه المان‌های دیگر مربوط به توسعه علمی، هنوز ایران فاقد جامعه علمی قوام یافته است.

هنوز مفهوم علم مدرن و ساز و کار آن نه تنها برای جامعه که برای خود دانشگران نیز واضح و آشکار نشده است. روابطی که تنها در تحقیق و تدریس و انتشار خلاصه نمی‌شود و بخش بزرگی از آن به رابطه میان جامعه و نهاد علم باز می‌گردد.

یکی از واسطه‌های مدنی برای کمک به شکل دادن جامعه علمی، تقویت آن و تاکید بر اهمیت علم در میان بدنه مردم – که اگر روزگاری ما به فضای توسعه یافتگی نزدیک شویم، نقش آن‌ها و مالیات آن‌ها برای بقای علم آکادمیک ضروری‌تر از امروزمان خواهد بود – انجمن‌های علمی هستند.

وقتی با موضوع تازه‌ای چون علم مدرن با همه سو‌تفاهم‌های همراهش، با همه تاریخ ناآرامش، با همه منتقدان و دشمنانش، با همه دست‌آوردهای ملموسش و با همه تاخیری که در توسعه آن داشته‌ایم، سرو کار داریم، نقش چنین نهادهایی بیش از هر زمانی پررنگ می‌شود و البته که وقتی تجربه ما در خود موضوع علم از یک سو و از سوی دیگر تجربه ما در ساخت نهاد و مشارکت‌های مدنی اندک است، نباید انتظار معجزه سریع از چنین انجمن‌هایی داشت.

بسیاری از کسانی که به انتقادهای موجود درباره رفتار و عملکردها انجمن های علمی و تخصصی پاسخ می‌دهند این نکته را به درستی یادآوری می‌کنند که ما تجربه چندانی نداریم باید فرصت دهیم تا بیاموزیم و رشد کنیم.

اما دنیا منتظر رشد ما نمی‌ایستد.

زمانی دور، مدت زمانی طول می‌کشید تا یک فناوری تازه و یا دست‌آوردی تازه آنچنان رشد کند که تغییری بنیادی در ارتباط ما با هم و جهان ایجاد کنید شاید چند نسل و چند قرن بود.

امروز گفته می‌شود بازه زمانی تغییرات بنیادی متاثر از فناوری در جامعه تنها بین 7 تا 15 سال است. باور نمی‌کنید، این قدر سریع جهان ما تغییر می‌کند به 10 سال پیش نگاه کنید و زندگی امروز خود را با فقط ده سال پیش مقایسه کنید.

توماس فریدمن، روزنامه نگار نیویورک‌تایمز در کتاب تازه خود به نام «ممنون از اینکه دیر کردید.» به برخی از این موارد اشاره کرده است.

 «سال 2007 میلادی تاریخی بود که برای اولین بار ما با مفهوم تلفن‌های هوشمند اپل آشنا شدیم، فیس‌بوک و توییتر در آستانه ظهور همگانی بودند. یک سال قبل از آن گوگل یوتیوب را خریده بود، نسل سوم مخابرات شکل گرفته بود و امکان دسترسی و توسعه ارتباطات را فراهم می آورد، امکان نوشتن نرم‌افزارهای شخصی و عمومی برای سیستم عامل گوشی‌های همراه فراهم شد، آمازون کتاب خوان الکترونیکی کیندل را معرفی کرد در همان سال اینتل، مواد غیر سیلیکونی را برای ریزپردازنده‌های خود معرفی کرد، انقلاب جهانی برای انرژی‌های پاک و غیر آلاینده شروع شد و جهشی عظیم در بخش دانش زیستی انجام شد.  اگر در سال 2001 هزینه تهیه نقشه ژن یک انسان 100 میلیون دلار بود. در طول این سال‌ها انقلاب فناوری باعث شده است تا در سال  2015این عدد برای هر نفر به 1000 دلار کاهش پیدا کند[1]

همین الان هم برخی از آینده‌نگران نظیر مدیر بخش ایده‌های آینده‌نگر شرکت گوگل، معتقدند این بازه زمانی تحول و تغییر فناوری – که بر مبنای رشد علمی و توسعه علمی پیش زمینه آن بنا شده است – به نقطه‌ای رسیده که سرعت تحول و انعطاف‌پذیری ما از آن عقب مانده است. بر اساس برخی از این تخمین‌ها در حالی که فناوری و انقلاب‌های بنیادی فناوری – و طبیعتا علم پیش‌زمینه آن – در بازه‌ای 5 تا 7 ساله جهش پیدا می‌کنند و روندی تصاعدی دارند، روند تطبیق‌پذیری ما به صورت خطی در حال افزایش است و نمی‌توانیم به همان سرعت تغییرات با آن تطبیق پیدا کنیم.

این داستان درباره ساختاری تسوعه یافته است

ما در کشورهای در حال توسعه، در حالی که باید با چنین فضایی مواجهه داشته باشیم و از آن تاثیر بگیریم باید بتوانیم – اگر می خواهیم چشم‌اندازی از ایفای نقش در آینده داشته باشیم – عقب ماندگی خود را جبران کنیم.

داستان آشیل و لاک پشت برای ما به گونه‌ای دیگر در حال تکرار است ما در شرایطی وارد مسابقه شده ایم که نه تنها جلوتر نبودیم که بسیار عقب‌تر از دونده اصلی قرار داشته‌ایم. نه تنها سرعتمان از او بیشتر نیست که زمین و پیست دوندگی را نمی‌شناسیم و آشیل فرضی ما نیز قصد کند کردن قدم‌هایش را که ندارد هیچ، در هر گام بر سرعت خود می‌افزاید.

آیا چنین شرایطی ما را مجبور به عقب ماندگی دایمی می‌کند؟ آیا هیچ راهی برای کم کردن این فاصله وجود ندارد؟

اینجا است که محک تجربه به میان می‌آید. در اینکه ما تجربه اندکی – در مقیاس دیگران – داریم شکی نیست. در اینکه ما هنوز در تلاش برای یاد گرفتن مسیر خود هستیم شکی نیست. اما نکته‌ای که می‌تواند ما را یاری دهد استفاده از تجربه خود و دیگران است.

اگر نهادی مانند انجمن فیزیک ایران تجربه‌ای بیش از 80 سال را در کارنامه خود دارد انجمنی جوان‌تر لازم نیست همه آن خطاها و موفقیت‌ها و تجربه‌ها را بار دیگر از ابتدا تکرار و تجربه کند.

اگر نهادی در زمانی راهی برای غلبه بر مشکلات مالی خود یافته است لازم نیست نهاد دیگر سال ها برای رسیدن به همان نتیجه، چرخه آزمون و خطا را تکرار کند.

ما لازم نیست در هر گام و هر قدم چرخ را از ابتدا اختراع کنیم. نه تنها تجربه نهادهای مشابه در سراسر جهان در اختیار ما است، که تجربه های داخلی باید همدیگر را تقویت کنند. پیشرفت های امروز در همه رشته ها بر شانه تجربه‌ها و شکست‌های پیشین، بنا شده است.

پذیرفتن تاخیر در یادگیری راه و رسم ها تازه طبیعی است؛ اما راضی شدن به آن و طبیعی دانستن آن پذیرفته نیست. اگر امروز نهادی و انجمنی علمی بنا می‌شود، از دل خلا به وجود نیامده است. نه تنها سابقه و تجربه صدها سال کار در نقاط دیگر جهان را دارد که همه تجربه و سابقه همه گروه‌ها و نهادهای داخلی در همه سال‌های فعالیتشان را در اختیار دارد. بنابراین نمی‌توان پذیرفت که همان اشتباهات گذشته را تکرار کند و استدلال کند در حال آموختن هستیم.

ما فرصتی برای تکرار مکرر خطا نداریم. جهان ما به سرعت در حال تغییر است. ما باید تلاش کنیم تا این فاصله را کم کنیم و با راضی کردن خود به وضع موجود، فقط بر فاصله می‌افزاییم.

شاید هیچ ضرورتی در دوران حاضر برای ما به اندازه مستند‌سازی و در دسترس قرار دادن تجربه ها وجود ندارد.

سوی دیگر داستان برای کمک به جبران این تاخیر، افزایش آگاهی‌های عمومی است. فعالیتی که ما را برای برای پذیرش دنیای جدید آماده تر کرده و ضریب انعطاف‌پذیری را افزایش دهد. این عموم فقط مردم خارج از جهان علم را شامل نمی‌شود و خود دانشمندان و اعضا جامعه علمی را نیز در بر می‌گرد. باید خبرها و رویدادها و روندها و تاریخچه تحولات و وضع موجود را به شفاف‌ترین و دقیق‌ترین وضع موجود به مردم منتقل کرد.

توسعه علمی در خلاء اتفاق نمی‌افتد و تصور کشوری توسعه یافته بدون توسعه علمی و فنی در دورانی که ما زندگی می‌کنیم به شوخی شباهت دارد.

روزنامه نگاران و ژورنالیست های علم باید صریح و دقیق نقش خود را احیا کرده و ایفا کنند.

نه تنها واسطه‌ای معتبر برای نقل و انتقال خبر و روندها باشند که نظارت خود را بر روندها و سیاست ها و تصمیم‌ها مرتبط با این فضا  اعمال کنند. نظارتی که از دل مطالعه، آگاهی و دیدن گسترده‌تر افق پیش رو به دست می آید. نظارت و گزارشگری دقیق با وفاداری به مخاطب، با وفاداری به اصول ژورنالیسم علمی و بدون مصالحه و عافیت‌اندیشی و آماده پذیرش و بازبینی دائم و هر روزه خود و راضی نشدن به وضع موجود در فعالیت حرفه‌ای خود.

البته که این راه ساده‌ای نیست و البته که قرار نبوده باشد. اما هدف والاتر و مهم‌تری پیش روی ما قرار دارد. ایرانی توسعه یافته که می‌تواند نقشی در جهانی توسعه یافته بر عهده بگیرد.

 

پوریا ناظمی

 


[1] Thank you for being late: An optimist’s guide to thriving in the age of acceleration, Thomas L. Friedman

No tags for this post.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا