سمبولیسم یا نمادگرایی نام مکتبی است که در اواخر قرن نوزدهم در شعر فرانسه به وجود آمد و اوج رواج آن بین سالهای ۱۸۸۵ تا ۱۹۰۱ میلادی بود. در حقیقت شاعران فرانسوی که از زبان خشک نویسندگان واقعگرا به ستوه آمده بودند، مکتب نمادگرایی را بنیان نهادند. آنها عقیده داشتند: اثر هنری باید تا حد ممکن از بیان مستقیم مفاهیم فرار کند و به نمادها و نشانهها پناه آورد. بیانیه یا مانیفست نمادگرایان را ژان مورئاس در شمارۀ ۱۸ سپتامبر ۱۸۸۶ روزنامۀ فیگارو نوشت و در آن اصول این مکتب را اعلام کرد. در این بیانیه، رمبو، بودلر، مالارمه و ورلن به عنوان پیشوایان این مکتب اعلام شدند. این مکتب پس از مدّتی به داستاننویسی و نمایشنامهنویسی نیز راه یافت و در آثار کسانی چون موریس مترلینگ نویسندۀ بلژیکی، ادگار آلن پو نویسندۀ امریکایی، ادوارد دوژاردن نویسندۀ فرانسوی، راینر ماریا ریلکه شاعر و نویسندۀ آلمانی، جیمز جویس نویسندۀ ایرلندی، فرانتس کافکا نویسندۀ چک، آندره ژید نویسندۀ فرانسوی و بسیاری نویسندگان دیگر دیده شد.
«اصل کلمۀ سمبول (symbole نماد)، سوم بولون sumbolon یونانی است به معنی به هم چسباندن دو قطعۀ مجزا که از فعل سومبالو (sumballo میپیوندم) مشتق است و حاکی از چیزی است که به دو قسمت شده باشد با گذشت زمان، برداشت از کلمۀ سمبول پیچیدهتر شده است. تلقّی سمبولیستها را نیز میتوان از تعریف ژول لومتر استنتاج کرد: تطبیقی است که فقط جزء دوّم آن به ما داده شده است، دستگاهی از استعارههای پیاپی»؛ بنابراین «سمبولیسم را میتوان هنر بیان افکار و عواطف نه از راه شرح مستقیم، نه به وسیلۀ تشبیه آشکار افکار و عواطف به تصویرهای عینی و ملموس، بلکه از طریق اشاره به چگونگی آنها و استفاده از نمادهایی بی توضیح برای ایجاد آن عواطف و افکار در ذهن خواننده دانست. امّا این فقط یکی از جنبههای سمبولیسم، یعنی آنی است که میتوان جنبۀ انسانیاش خواند و به همین زمینۀ انسانی محدود میشود. جنبۀ دوّمی هست که گاهی آن را سمبولیسم فرارونده میخوانند و در آن تصاویر عینی به عنوان نمادهایی به کار گرفته میشود که نمایندۀ اندیشهها و احساسهایی محدود به ذات شاعر نیست، بلکه نمادهای جهانی گسترده و عام و آرمانی است که جهان موجود تنها نمایشی ناقص از آن است». «آثاری که طبق اصول این مکتب خلق میشوند، حالتهای ذهنی را از طریق کاربرد نمادها در خواننده بر میانگیزند و به نمادها و اشکال و آهنگهایی که احساس، نه عقل و منطق، آن را پذیرفته است توجّه دارند. این آثار برای هر خواننده به نسبت میزان ادراک و وضع روحیاش قبل فهم هستند؛ یعنی هر کس به نوعی آنها را در مییابد و میفهمد». اصولی را که سمبولیستها رعایت میکنند میتوان این طور برشمرد:
- [سمبولیستها] حالت اندوهبار و ماتمزای طبیعت و مناظر و حوادثی را که مایۀ یأس و عذاب و نگرانی و ترس انسان است، بیان میکنند. ۲- به اشکال و سمبولها و آهنگها و قوانینی که نه عقل و منطق بلکه احساسات آنها را پذیرفته است، توجّه دارند. ۳- هر خوانندهای اثر ادبی را به نسبت درک و احساس خود میفهمد. از این رو باید چنان آثاری را به وجود آورد که همه کس آن را به طور عادی و متشابه درک نکند، بلکه هر خوانندهای بنا به وضع روحی و میزان ادراک خویش معنی دیگری از آن دریابد. ۴- تا حد امکان باید از واقعیت عینی دور و به واقعیت ذهنی نزدیک شد. ۵- انسان دستخوش نیروهای ناپیدا و مشئومی است که سرنوشت او و طبیعت را تعیین میکنند، از این رو حالت مرگبار و وحشتآور این نیروها را در میان نوعی رؤیا و افسانه بیان میکنند. ۶- میکوشند حالت غیرعادی روحی و معلومات نابهنگامی را که در ضمیر انسان پیدا میشود و حالات مربوط به نیروهای مغناطیسی و انتقال فکری را در اشعار و آثارشان بیان کنند و بیافرینند. ۷- به مدد احساس و تخیّل، حالات روحی را در میان آزادی کامل با موسیقی کلمات هماهنگ و رنگ و هیجان تصویر میکند»
«مکتب نمادگرایی از جنبههای مختلف به داستان نویسی جریان سیّال ذهن ارتباط دارد. علاوه بر آنکه بسیاری از ویژگیها و اصول این مکتب به نوعی در آثار جریان سیّال ذهن هم دیده میشود، تعدادی از نویسندگان مطرح در داستاننویسی جریان سیّالذهن، مانند ادوارد دوژاردن و جیمز جویس، همواره در فهرست نویسندگان سمبولیست نیز جای گرفتهاند […] دونژوان را بسیاری نخستین خالق داستانهای جریان سیّال ذهن میشمرند و از جویس همواره به عنوان بزرگترین نویسندۀ این شیوه یاد شده است»
*منابع موجود است.
مهرداد نصرتی
No tags for this post.