«اصطلاح رئالیسم از لحاظ انتقادی عمدتاً با مکتب رئالیستهای فرانسوی تداعی میشود. ظاهراً رئالیسم، نخستین بار در سال 1835 به صورت توصیفی زیباشناختی برای تمایز واقعیت انسانی نقاشیهای رامبراند از پندارگرایی شعرگونۀ نقاشان نو- کلاسیک به کار رفت و سپس در سال 1856 پس از تأسیس نشریهای به نام رئالیسم به ویراستاری دیورانتی بود که مشخّصاً اصطلاحی ادبی شد». مکتب رئالیسم، با انتشار کتاب کمدی انسانی اثر بالزاک آغاز شد. پایهگذران مکتب ادبی رئالیسم نویسندگان بزرگی که امروزه ما میشناسیم نبودند، بلکه نویسندگان متوسطی بودند که اکنون چندان شهرتی ندارند، شانفلوری، مورژه و دورانتی، از جمله این نویسندگان هستند. رئالیسم در ایتالیا، اسپانیا، پرتغال، یوگسلاوی، لهستان، رومانی و کشورهای اسکاندیناوی نیز به وجود آمد امّا به اهمیت رئالیسم در کشورهای فرانسه، روسیه و انگلیس نبود و میتوان گفت بیشتر تحت تأثیر رئالیستهای همان سه کشور بود.
رئالیسم را باید پیروزی حقیقت واقع بر تخیّل و هیجان شمرد. این مکتب ادبی بیشتر از این لحاظ حائز اهمیت است که مکتبهای متعدّد بعدی نتوانسته است از قدر و اعتبار آن بکاهد و بنای رماننویسی جدید و ادبیات امروز جهان بر آن نهاده شده است. رئالیسم در درجۀ اوّل کشف و بیان واقعیتی است که رمانتیسم یا به آن توجّهی نداشت و یا آن را مسخ میکرد. به طور کلّی نبوغ نویسندۀ رئالیست در خیالبافی نیست، بلکه در مشاهده و دیدن واقعیتهای موجود است. بنابراین چنین ادبیاتی عناصری مانند تخیّل، آرمانگرایی و جنبههای شگرف و فوق الطبیعی را در خود راه نمیدهد. هر چند باید به این نکته اشاره کرد که کلمۀ واقعیت در این اصطلاح، خود مفهومی بحث برانگیز است.
«به طور کلی، اصول مکتب واقعگرایی عبارتند از: تحلیل اجتماعی، مطالعه و تجسّم زندگی انسان در جامعه، مطالعه و تجسّم روابط اجتماعی، روابط میان فرد و جامعه و نیز ساختمان خود جامعه. نویسندۀ واقعگرا باید در مورد جامعه و سرشت حوادث و رویدادهای آن و آنچه میخواهد توصیف کند، مطالعه و شناخت کافی داشته باشد تا بتواند به تحلیل اجتماعی محیطی که شخصیتهای خود را در آن عرضه میکند بپردازد و از طرف دیگر بتواند دنیای درونی قهرمانان داستانها و مجموعۀ ویژگیهای فردی آنها را که محصول اوضاع و احوال محیط و جامعه هستند بازسازی کند». به بیان دیگر، «بنابر مبادی فکری در این مکتب، نویسنده با بیطرفی، موضوعی از زندگی واقعی مردم و اشخاصی از بین پیشهوران، کارگران و مردم ستمدیدۀ پیرامونش را برمیگزیند و داستان آنها را عیناً بازگو میکند. در این بازگوئی، داستان و حوادث سیر طبیعی خود را بدون دخالت نویسنده طی میکند و این سیر حوادث داستان است که قلم نویسنده را به دنبال خود میکشاند. بنا بر عقیدۀ نویسندگان رئالیست، واقعیت در نفسِ حوادث (نه در تخیّل نویسنده) جای دارد. به همین خاطر است که نویسندگان این مکتب دیدگاهی غیرشخصی و عینی را در آثار خود اعمال میکنند. شخصیتهای آثار رئالیستی عموماً مردمان طبقۀ پایین اجتماع هستند. از این افراد زجر کشیده، مهربان و به ظاهر بی اهمیّت گاه اعمالی سر میزند که در محدودۀ شرایط زندگی آنان حکم اعمالی قهرمانانه را پیدا می-کند. اینان کودکی، بلوغ، بالندگی، عشق، ازدواج و مرگ را به طور طبیعی و معمولی تجربه میکنند و در این روند، زندگی یکنواخت و ناخوشایندی را از سر میگذرانند. نویسندۀ رئالیست سعی بر آن دارد که تجربۀ واقعی به خواننده منتقل شود و به این منظور به توصیف دقیق جزئیات، آدمها و رفتارها میپردازد».
مکتب واقعگرایی، مکتب داستان و رمان است. در طول قرونی که از پیدایش مکتب رئالیسم میگذرد، شاخههای متعدّدی از آن منشعب شده است که از آن جمله: رئالیسم اجتماعی، رئالیسم انتقادی، رئالیسم جادویی، رئالیسم نو، رئالیسم روانشناختی و رئالیسم نمادین، قابل ذکرند. امروزه دیدگاه رئالیستی در رمانهای روانشناختی و جریان سیّال ذهن متوجه رئالیسم روانکاوانه است و «در این عرصه، به تصویر کردن فعالیت درونی ذهن و تشریح دنیای درونی شخصیتها و تجزیه و تحلیل تفکّر و احساس و ادراک آنها میپردازد. حالتها و عواطف پیچیدۀ ذهنی و ویژگیهای درونی شخصیتهای داستان و انگیزه های رفتاری که از آنها سر میزند، مورد توجّه این نوع از واقعگرایی است. گوستاو فلوبر را بزرگترین نویسندۀ رئالیست و رمان او مادام بواری را کتاب مقدّس رئالیسم شمردهاند. از نویسندگان برجستۀ رئالیسم روانشناختی میتوان به فئودور داستایوفسکی، لئون تولستوی، جوزف کنراد و هنری جیمز اشاره کرد. «شباهت بسیاری از دیدگاههای این افراد با آثار جریان سیّال ذهن و آفرینش قطعاتی به دست آنان نشاندهندۀ ارتباط واقعگرایی روانشناختی و شیوۀ جریان سیّال ذهن است ارتباط داستانهای جریان سیّال ذهن با مکتب واقعگرایی فقط به واقعگرایی روانشناختی منحصر نمیشود. بسیاری از داستانهای جریان سیّال ذهن، یا در حوزۀ مکتب واقعگرایی قرار میگیرند یا برخی از مهمترین ویژگیهای مورد نظر این مکتب را در خود دارند. برای مثال اولیس اثر جیمز جویس، بحث برانگیزترین اثر جریان سیّال ذهن، اغلب رمانی رئالیستی خوانده میشود. رمان عظیم در جستوجوی زمان از دست رفته اثر مارسل پروست نویسندۀ فرانسوی را نیز از شاهکارهای رئالیسم به شمار میآورند. این دو اثر در مطالعات مربوط به داستان نویسی جریان سیّال ذهن همواره جایگاه ویژهای داشتهاند».
*منابع موجود است.
مهرداد نصرتی
