برای آنکه تصویری صحیح از هر مکتب ادبی داشته باشیم، باید ریشههای آن را در پس زمینۀ تاریخی و اوضاع اجتماعی زمانۀ ظهور آن مکتب جستجو کنیم. «اگر مطابق آنچه عموماً در کتب تاریخ ادبیات ذکر شده، فاصلۀ بین سالهای ۱۷۹۸ تا ۱۸۳۲را دورۀ رمانتیک محسوب کنیم، آن گاه باید گفت رمانتیسم مولود دورهای پرتلاطم و انقلابی است که در طی آن، مبانی فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی عصر جدید شکل گرفت. رمانتیسم در دوره و زمانۀ توفانیای ظهور کرد که تحوّلات مهم علمی و اجتماعی و سیاسی، فرا رسیدن نظمی جدید را خبر میدادند. در این میان، سه انقلاب به ویژه تأثیر شگرفی بر اذهان عمومی باقی گذاشتند: انقلاب آمریکا، انقلاب فرانسه و انقلاب صنعتی» .
کلمۀ رمانتیک که برای اولین بار در نیمۀ قرن هفدهم به کار رفته بود، در آغاز صفتی بود که منسوب بودن به نوع ادبی رمان و رمانس را میرساند و به معنای همچون رمان یا رمانسوار به کار میرفت. این اصطلاح در اصل اصطلاح تحقیرآمیزی بود برای هر چیز غیر واقعی، عجیب و غریب، خیالی، اغراقآمیز یا احساساتی. این اصطلاح در پی تمهیدات استعاری که طی قرن هجدهم کاربرد فراوانی پیدا کرد به مناظر و چشماندازهای طبیعی نیز اطلاق شد. [و بعد] به عنوان اصطلاحی برای هر چیز جالب و بدیع که یا گویای صفا و سادگی روستایی بود یا برعکس به طبیعتی وحشی و بی نظم، اشاره داشت، اطلاق میشد. واژۀ رمانتیک، مترادف با صفتهای دیگر نیز به کار رفته است از جمله: جذّاب، از خودگذشته، پرشور، آراسته، غیرِ واقعی، واقعبینانه، نامعقول، مادّهگرایانه، عبث، قهرمانانه، اسرارآمیز و پر احساس، عمیق و غمگین، برجسته، محافظهکارانه، انقلابی، مطنطن، رنگارنگ و شگفت انگیز، مربوط به شمال اروپا، منظم و صورتگرایانه، بیشکل و آشفته، احساساتی، وهمآلود و خیالاتی، احمقانه. نگاهی به این صفتها خود گویای این مطلب است که معنایِ واحدی برای این اصطلاح وجود ندارد. «در تعریف رومانتیسم بیشتر بر روی انواع فرار رومانتیکها تکیه میشود: فرار به رؤیا، فرار به گذشته، به سرزمینهای دوردست، به تخیّل. امّا کمتر کسی میپرسد که آنها از چه چیزی میخواستند فرار کنند؟ آنها بیشتر از اینکه از چهارچوبۀ خشک قواعد کلاسیک فراری باشند، از آزادی دروغین و رشد سرمایهداری نوپا میگریختند. رمانتیسم که از اواخر قرن هجدهم در انگلستان به وجود آمده بود، بعداً به آلمان رفت و پس از مدتی یعنی در سال ۱۸۳۰ وارد فرانسه و اسپانیا و روسیه شد و تا سال ۱۸۵۰ بر ادبیات اروپا حاکم بود».
مکتب رمانتیسم ویژگیهایی دارد که آن را از سایر مکاتب متمایز میکند. از جمله این ویژگیها میتوان به موارد زیر اشاره کرد: «توجّه به احساسات و هیجانات فرد و نیازهای او برای بیان آزادتر و شخصیتر، پیش از تفکّر و تعقّل و درک منطقی، توجّه به طبیعت بشر و بشر طبیعی و سعی در یکی دانستن خود با طبیعت و پرداختن به قهرمانان سادهدل روستایی و کودکان، توجّه به تخیّل و دور شدن از واقعیت و رو کردن به امید و آرزو و معجزه و عوالم دور از واقع که حاصل خیالپردازی ذهن است، آزردگی از محیط و زمان موجود و گریز از اجتماع به مکانها و زمانهای تاریخی و جغرافیایی تخیّلی و گاه به دنیای مالیخولیایی و عوالم حزن-انگیز و مرگ، طغیان علیه قواعد ادبی مرسوم».
«در دورۀ رمانتیک رمان نسبت به سایر انواع آثار ادبی، اهمّیت خاصی پیدا کرد. نویسندۀ رومانتیک خود را موضوع رمان قرار داد و حالات شخصی و روحی خود را تشریح کرد و به این ترتیب برای نخستین بار رمان شخصی بهوجود آمد. علاقه به شرح و وصف حوادث جالب گذشته، رمان تاریخی را خلق کرد و درک رابطۀ عشق و علاقه به زندگی، مایۀ ایجاد رمان عشقی شد. رمان نویسانی که در دورۀ رمانتیک به میان آمدند، به [خلق] انواع رمان دست زدند، هر موضوعی که خواستند انتخاب کردند و دربارۀ آن رمان نوشتند. اما قالب این رمانها به هر شکلی که ریخته میشد مطلبشان اغلب عبارت از انعکاس روح نویسنده بود. رمان تحلیل و روانی نیز در این میان تأثیر مهمی داشت». ویکتور هوگو، والتر اسکات، وردزورث، گوته، شیلر، پوشکین و لرمانتوف از پیشوایان نخستینِ مکتب رمانتیسم هستند. این مکتب با تأکید بر فردیت شخص و توجّه به انعکاس احساسات و خاطرات شخصیت داستان به شیوۀ ذهنی و نیز توجّه به خیالپردازیهای ذهن، در برخی جنبهها پیشدر آمدی بر پیدایش داستانهای جریان سیّال ذهن بود. نویسندگان اوّلیۀ داستانهای جریان سیّال ذهن که همگی زادۀ عصر رمانتیک بودند خویشتنگرایی و توجّه به احساسات و هیجانات درونی را از این مکتب به ارث برده بودند.
*منابع موجود است.
مهرداد نصرتی
No tags for this post.