در این گفتگو دکتر ساروخانی به تخصص گرایی به عنوان ضرورتی برای دنیای امروزی اشاره کرد .چرا که از جهات مختلف به تخصص نیاز داریم، به تقسیم کار نیاز داریم و ناچاریم از کلیات و کلی گویی بیرون بیاییم.
تخصص گذر از مرحله کلی گویی است. از مرحله بسط و سطحی نگاه کردن، رفتن به اعماق است. بنابراین ما در تخصص دیگر از سطح می کاریم، به عمق وارد می شویم. در داخل این اعماق است که تعدد ابعاد مطرح می شود، بنابراین هر تخصصی تعدد ابعاد را با خودش دارد. وقتی یک پزشکی تخصص دارد،مثلا تخصص زیبایی و پوست دارد، در اعماق قرار می گیرد. حالا چند بعدی نگاه می کنیم، این بیماری که به این متخصص مراجعه میکند و موهایش می ریزد تا چه حد از نظر استرس دچار مشکل است، تا چه حد از نظر تغذیه دچار مشکل است، تا چه حد حتی از نظر فیزیولوژی، خون یا ژنتیک. بنابراین می بینید تخصص یعنی رفتن به اعماق، تخصص یعنی رفتن به ضریب های متعدد، حالا ضریب اثر یک پدیده است، مثلا در همین ریزش مو چه پدیده ای بیشتر اثر داشته، چه عاملی بیشتر اثر داشته، ضریب فردیت این فرد خاص در این شبکه خاص چگونه در واقعیت قرار گرفته و در نهایت اینکه ما ببینیم حالا در این شبکه عوامل چه باید کرد که این پدیده کاهش پیدا کند، درمان شود و بهبود پیدا کند. بنابراین می بینید که از نظر ما ذات دانش همین است. برنامه شما برنامه دانش است، همه جا تخصصی شدن به معنای ارتقای دانش است. ما تخصصی شدن را به عنوان یک نماد توسعه پایدار تلقی می کنیم. بنابراین می بینید تخصصی شدن یعنی یک دنیای جدید را تجربه کردن. یکی از بزرگترین جامعه شناسان " امیل دورکیم" کتابی تحت عنوان درباره تقسیم کار دارد، این رساله دکترایش است. می گوید: بزرگترین انقلاب تاریخی بشر، رفتن از سطح به عمق، تقسیم کار تخصصی است.
دکتر ساروخانی ولی در جهان امروز ما به ظهور تخصص های بین رشته ای بر می خوریم. به نظر می آید جهان امروز به افرادی نیاز دارد که الزاما در واقع تمرکز یا تخصص گرایی عمیق و ژرف نسبت به یک موضوع صرفا نداشته باشند، بتوانند جامع تر به جهان نگاه کنند، این دو موضوع در تناقض نیستند؟
همین است. ببینید مثالی که زدم همین بود. پزشکی که تخصصش مو و پوست است، در این تخصص زندگی می کند. آنجاست که می تواند روانشناسی را کار کند،جامعه شناسی کار کند، فرهنگ شناسی کار کند، حتی علم ژنتیک کار کند. بنابراین اینجاست که آن وقت تخصص چند بعدی می شود، تخصص باز می شود، آن وقت شما می گویید حالا این فرد خاص تحت تاثیر چه عواملی قرار گرفته بود، روانی بود، جسمانی بود، ژنتیک بود یا …. و هر کدام از اینها چقدر ضریب اثر داشتند در پیدایی این حالت. بنابراین می بینید که تخصصی شدن یعنی چند بعدی نگاه کردن، یعنی وسیع تر نگاه کردن و از یک بعدی دیدن اجتناب کردن.
آقای دکتر در یادداشت حضرتعالی اشاره به رسانه های عصرجدید می شود با توجه به آنچه که تغییرات اساسی رخ داده. به نظر می رسد که ماهیت رسانه ها از نظر شما باید تغییر پیدا کنند و آنها در جهان تخصص گرایی باید تخصصی تر عمل کنند، این در حالتی است که جایی مثل تلویزیون که یک رسانه عمومی به حساب می آید، باید در وهله اول سرگرمی را اولویت خودش قرار دهد، اطلاع رسانی را دراولویت خودش قراردهد. اینجا تخصصی کردن جایی مثل تلویزیون نمی تواند از آن ماهیت اصلی که باعث زایش و پیدایش رسانه ای مثل تلویزیون بوده دور شود؟
ببینید ما در عالم رسانه ای یا هر زمینه دیگر دانش، وقتی به تخصصی شدن نگاه می کنیم می بینیم که واقعیت اجتناب ناپذیری است. دنیا در این جهت حرکت کرده و دارد می کند؛ بنابراین رسانه ما نمی تواند از این روند حرکت در سطح جهان غافل باشد. بنابراین می بینید که ما از یک طرف اعتقادمان بر این است که باید یک بعد هرمی را در تخصص در نظر گرفت. درهمه جای دانش از جمله در رسانه ها. ما وقتی می گوییم یک پزشک باید متخصص باشد در یک حوزه خاص و سپس برود به سوی فراتخصص، یعنی امروز دیگر ارتوپدی عام است. شما وقتی مراجعه می کنید می گوید کاسه زانو تخصص خاص خودش را دارد. بنابراین ما بایستی بتوانیم در اعماق حرکت کنیم، اعماق را باز کنیم و انواع ضریب ها را در داخلش مشاهده کنیم. این کار را هم دانش های دیگر باید انجام دهند، هم دانش رسانه ای. بنابراین می بینید از نظر ما باید رسانه ها از این قاعده پیروی کنند، منتها چه چیزهایی را ما باید به عنوان عامل در این تخصصی شدن رسانه ها به آن نگاه کنیم؟ از یک طرف تعدد رسانه هاست، خب شما امروز نگاه کنید چقدر رسانه ها متعدد شده اند. یک زمان در همین ایران ما یک تلویزیون وجود داشت، همین بود، دیگر چیزی نبود. حالا چقدر تلویزیون و چقدر شبکه وجود دارد و چقدر رسانه های مکتوب وجود دارد، در واقع خانه های ما غرق در پیام های بسیار متنوع هستند و حالا ما بایستی این تنوع را بسط دهیم و هر کسی از روزنه تخصص خودش به مشتریانش نگاه کند، بنابراین یکی تعدد رسانه هاست، تعدد مشتریان هم هست. شما امروز نگاه کنید دیگر مشتریان شما تنها در تهران نیستند، در همه ایران هستند و امروزه شما بالاتر از این فکر می کنید می گویید مشتریان من نه تنها در تهران هستند، نه تنها در کل ایران هستند، بلکه مشتریان در سطح جهان هستند، یعنی تمام جهان به عنوان مشتری شما می تواند ناظر شما هستند. و بعد انباشت علمی است، انباشت علمی ببینید در همین کشور خودمان یک روزگاری سال 53 جامعه شناسی رسانه ای مطرح شد، من آن را در اروپا کار کرده بودم، در ایران مطرح کردم و مرحوم دکتر صدیقی به عنوان استاد و مدیر گروه ما پذیرفتند که این درس ایجاد شود. ما آن زمان وقتی این درس را مطرح می کردیم 6 نفر بیشتر دانشجو نداشتیم. بنابراین صحبت از تخصص اصلا نبود، صحبت از این مبانی اصلی بود که همین کتاب های مبانی در آن تولید شد. اصلا ارتباط چیست، رسانه چیست، در همین حدودها بود. ولی حالا شما نگاه کنید می بینید که همین شجره طیبه چقدر بسط پیدا کرده، ما چقدر استاد داریم، چقدر دانشجو داریم، چقدر رشته های متعدد ارتباطی داریم، چقدر مقاطع مختلف داریم. امروز چقدر دکترای ارتباطات داریم می دهیم و در رشته های مختلف داریم این کار را می کنیم. بنابراین می بینید که انباشت علمی است. انباشت علمی نه تنها در رسانه ها مطرح است، در هر جای عالم مطرح است. یک زمانی ما حکیم را داشتیم، حکیم همه زوایای جسمانی فرد و روان فرد را در نظر داشت. آدم ها به او مراجعه می کردند، حالا این طور نیست. حالا در همان روزنه کاسه زانو که به عنوان فوق تخصص یک پزشک مطرح می شود شما می بینید دهها کتاب، دهها مرجع وجود دارد، بنابراین دیگر امکانش نیست که پزشک برود همه ابعاد جسم را ملاحظه کند، در حوزه تخصص خودش باید قرار بگیرد. بنابراین تعدد رسانه ها، تعدد مشتریان، انباشت علمی، تسخیر زمان و فضا. شما ببینید الان رسانه شما به جایی رسیده که فضا را کوچک کرده، دهکده جهانی است؛ بنابراین پیام شما به اعماق جهان می رود و بازتابش را از اعماق جهان می گیرید. بنابراین یک عصر جدیدی است و در این عصر جز تخصص راهی وجود ندارد برای رسانه.
در این انباشت رسانه هایی که ما به عنوان مردم با آن مواجه هستیم، بخشی رسانه های مکتوب هستند، رادیو و تلویزیون هست والبته در عصر جدید ارتباطات رسانه های مجازی و اینترنتی فراوان هستند. ما به عنوان مخاطبان و مشتریان این رسانه ها وقتی که روبرو می شویم با این حجم گسترده خبر، درستی یا نادرستی آنها تشخیصش برای ما ناممکن می شود. وقتی که رودرو می شویم با اخباری که هر لحظه به ما می رسد، تمایز قائل شدن نسبت به مرجعیت خبر که کدام خبر صحیح است، برای ما سخت و دشوار می شود. تکلیف ما مردم در این دنیایی که همچنان به نظر می رسد رسانه های جدیدش که رسانه های مجازی هم هستند، هنوز کارکرد عمومی را دارند آیا به نظر شما این امیدواری می تواند وجود داشته باشد که تخصص گرایی در رسانه ها پدید بیاید با توجه به اینکه ما در دنیای جدید رسانه های مجازی این نگاه تخصصی را نمی بینیم.
ببنید شما از جهات مختلف به تخصص نیاز دارید، به تقسیم کار نیاز دارید و ناچارید از کلیات بیرون بیاید، ازکلی گویی بیرون بیایید. ناچار هستید در حوزه های ژرفا عمیق تخصص بروید. من مثالی برای شما بزنم ببینید همان طور که برای شما گفتم درابتدا ما ناچار بودیم مبانی ارتباطات را برای دانشجویان( 6 نفر بیشتر دانشجو نداشتیم9 درس بدهیم، ولی آرام آرام که وسعت پیدا کرد، در دکترای تخصص ارتباطات دیگر نمی شود به مبانی پرداخت. ناچار می بایست به تخصص بپردازیم. بنابراین درس کودک و رسانه را ما باید داشته باشیم.حالا نگاه کنید ببینید اینجا چقدر کار ما دشوار است و چقدر حساس است کار ما، همان قواعدی که در مورد اعماق داشتیم ، اینجا چقدر مطرح است به عنوان مثال می خواهیم کودکمان را تربیت کنیم. قاعده اش این است که برای کودکمان اثرگذار باشیم، فرزندانمان را طوری بسازیم که برای فردای جامعه بتوانند مدیران خوبی باشند، شهروندان خوبی برای جامعه فردا باشند. شما نگاه کنید ببینید چقدر کار ما دشوار است. اولین کار ما بخواهیم یک جامعه پذیری خاصی را بگوییم ساده ترین کارش که بچه بتواند با قاشق غذا بخورد، بچه بتواند احترام بگذارد به بزرگترهایش، یعنی یک موجود ژنتیکی تبدیل به یک موجود اجتماعی شود. اولین کار ما این است که ببینیم آیا این پیام را بدهیم یا خیر. این پیام را ارزیابی کنیم باید داد یا نباید داد. به هر حال می بینید اینجا ما باید انواع گوناگون پدیده ها را، حالا فردیت بچه ها هست، اطرافیان بچه ها، خانواده شان هست، آنها هم در پیامی که ما منتقل می کنیم تاثیرگذارند، اگر نفی کنند خب پیام دوباره نفی می شود،چیزی از آن باقی نمی ماند. اگر مادر و پدر پیام رسانه را مورد نقد قرار دهند یا مورد تمسخر قرار دهند، پیامی باقی نمی ماند، اثری باقی نمی ماند، بنابراین ما باید حتی گفتمان کلان جامعه را ببینیم، آیا درشرایط فعلی چنین پیامی را ساطع کنیم یا خیر. در چه شرایط اجتماعی باید این کار را بکنیم؟ حالا صحبت از این است که اگر تایید شد که ما چنین قاعده ای را برای کودکانمان مطرح کنیم، یعنی هنجارهای اجتماعی را در این حوزه خاص به فرزندانمان بگوییم، حالا چه بگوییم؟ خود چی گفتن خیلی مهم است، ما باید چیزی بگوییم که کودک ما بفهمد. ما باید چیزی بگوییم که ساده باشد و کودک ما بتواند این را نه تنها بفهمد، درک کند، بلکه بپذیرد و بعد ما می خواهیم کودک حتی رسول ما باشد، یعنی پیام را به دیگران منتقل کند. پیام ما به عنوان معروف به حساب بیاید نه به عنوان منکر، بنابراین کودک احساس کند که پیام مهمی است و باید به دیگران هم منتقل کرد. ببینید چقدر کار مهمی است. حالا از این به بعد آن وقت چگونه گفتن است؟ چگونه این پیام را منتقل کنیم؟ خب اینجا با تصویر ساده منتقل کنیم؟ آیا مستقیم یا غیر مستقیم به کودکانمان بگوییم؟ بعد از آن حالا در کدام رسانه قرار بدهیم؟ و بعد از آن کدام مجری این پیام را منتقل کند؟ و بعد حالا ذهنیت کودکان ما چه باشد؟ آیا در این ذهنیت بتوانیم قراربگیریم یا هنوز زود است این ذهنیت را هنوز فراهم نکرده باشیم. بنابراین می بینید چقدر دشواری در راه ما هست، حتی اگر یک پیام ساده را بخواهیم به کودکانمان منتقل کنیم. بنابراین می بینید اینجا روانشناسی کودک لازم است، اینجا فرهنگ شناسی لازم است، جامعه شناسی لازم است، اینجاست که شما تعدد ساعت ها را ملاحظه می کنید. اینجاست که حالا ما می توانیم پیامی را منتقل کنیم. ببینید یک عصری داشت که من در کتاب اول به آن اشاره می کنم به آن عصر . عصری بود که رسانه ها انحصاری بودند. یک رسانه بیشتر نبود، بنابراین آدم ها مجبور بودند پیام را ازهمان رسانه بگیرند. حالا این طور نیست، حالا رسانه ها کاملا متعدد هستند. دیگر یک رسانه نیست. از روزنه دیگر دید ما هم تغییر کرده است. آگاهی های ما عوض شده است، الان تخصص کودک را به عنوان مثال در کتابهایمان مطرح می کنیم، می گوییم کودک دیگر یک موجود منفعل نیست، ما کودک را یک موجود کوچک تلقی نمی کنیم، او فکر می کند، اندیشه می کند، داوری می کند، انتخاب می کند و بعد حتی افراد را محکوم می کند، حتی پدرش را محکوم می کند در دادگاه خودش، بنابراین می بینید ما به کودک امروز می گوییم یک سوژه شناسا، نه یک موجود منفعل پذیرا؛ اینجاست که دیگر قواعد کار فرق می کند. دیگر ما اصلا نمی توانیم به کودکمان تحمیل کنیم، دستور بدهیم، حتما هم این کار نادرست است، برای اینکه او را از این هنجاری که می خواستیم منتقل کنیم منزجر خواهیم کرد اگر قرار است به زور این کار را به او تحمیل کنیم.
نمی پذیرد
نمی پذیرد. بنابراین دیگر رسانه های ما امروز ناچارند فعال باشند مجبوریم مغز و قلب کودک را در نظر بگیریم، یعنی هوش عقلانی و هوش عاطفی کودک را در نظر بگیریم، اگر بخواهیم پیام ما بماند. اگر می خواهیم پیام ما ملکه وجود کودک شود. یعنی کودک این را درعالم بزرگسالی هم اعمال کند، به دیگران هم منتقل کند، بنابراین می بینید کار، کار بسیار دشواری است و جز در تخصص امکان تحقق ندارد.
بسیار خب با این حساب در عصر جدید به نظر می رسد که ما به رسانه های تخصصی نیاز داریم دستکم در باره کودک و نوجوان اگر قرار است انتقال پیام به درستی اتفاق بیفتد به نظر می آید که مسیر طولانی و سخت و دشواری در پیش است با توجه به پیچیدگی های انسان امروز و کودک امروز
کاملا
و برای بقیه رسانه ها هم همین نظر را می شود تعمیم داد برای ورزش یا برای دانش یا همین شبکه چهار
ببینید تخصص دیدگاه دورکیم را مختصر برای شما بگوییم. تخصص یعنی همبستگی ارگانیک در عالم ارتباطات ایجاد کردن، یک زمان همبستگی مکانیک بود در عالم، خب ابتدای بشریت بود، هر کسی برای خودش کلبه می ساخت، هر کسی برای خودش زمینی را کشت می کرد، هر کسی برای خودش بود. فردیت محض بود. حالا این طور نیست، حالا همبستگی ارگانیک است و همبستگی ارگانیک در تخصص ایجاد می شود. شما می گویید من پزشک هستم و میخواهم کودکم را درمان کنم، می گویم تو باید الان از نظر روانی درمان شوی، بنابراین یک روانشناس به من کمک می کند، یک جامعه شناس، یک فرهنگ شناس به من کمک می کند، بنابراین می بینید که اینجا همبستگی ما ارگانیک است، یعنی اعضای جامعه همه مکمل هم هستند، همه باید با هم همکاری کنند در سطح کلان، در سطح خرد، همه جا همین طور است. بنابراین می بینید در تخصصی شدن ارتباطات است که شما می توانید در سطح جهان حاضر شوید. پیام تازه ای برای جهانیان داشته باشید. در کلی گویی این اتفاق نمی افتد، اما زمانی که تخصصی شدید، آن وقت عضو یک خانواده خاص از جهان خواهید بود.آنجاست که پیام شما انتقال پیدا می کند. خیلی ساده این مثال را خدمت شما عرض کنم. از ابتدای کارم از سال 42 جامعه شناسی خانواده را به عنوان تخصص کار کردم، حالا هم چیزی حدود 55 سال است در همین زمینه کار می کنم. کمیته بین المللی خانواده از من دعوت کردند و من را به عنوان عضو پذیرفتم در حالی که من نه تقاضا کرده بودم، نه چیزی، اینجاست که شما می بینید وحدت ثانوی ایجاد می شود، یعنی اعضای تخصص در سطح جهان همدیگر را می شناسند، می توانند با هم گفتگو کنند، تجربیاتشان را با هم مبادله کنند و آن چیزی که از همه اینها مهمتر است، کیفیت و کمیت کارشان است.
No tags for this post.