آنکه آگه‌تر بود جانش قوی است

اینکه در دنیای خُردتر از اتم‌ها چه می‌گذرد یا اینکه در فراسوی مرزهای دسترسی ما، در سرحدات شناخته‌شده عالم سیاهچاله‌ای عظیم وجود دارد یا ندارد، یا اینکه آیا در ژرف‌ترین اعماق اقیانوس هنوز هستند موجوداتی که آن‌ها را ندیده‌ایم و نمی‌شناسیم، اینکه در میلیون‌ها سال قبل چه موجوداتی روی این سیاره بوده‌اند و چطور نابودشده‌اند، اینکه فلان باکتری چطور ممکن است در سخت‌ترین شرایط جان سالم به درببرد و به حیات خود ادامه دهد؟ اینکه آیا در زیر لایه‌های منجمد اقیانوس‌های یوروپا در اطراف مشتری، آیا بذر حیات شکوفا شده است یا نه اینکه آیا دایناسورها پوششی از پَر بدنشان را پوشانده بوده یا نه و هزاران مورد دیگر چه تأثیری بر زیستن ما دارد؟

آیا در زندگی روزمره ما دانستن این چیزها بیشتر به کارمان می‌آید یا روش‌های کارآمدتر کسب درآمد یا کوچه‌پس‌کوچه‌های شهری گرفتار ترافیک که در اوج قفل شدن خیابان‌ها بتوانیم از میان آن‌ها راهی به‌سوی مقصد بیابیم؟

واقعیت این است که در دنیای پرشتاب کنونی و در زندگی ماشینی شده امروزی هیچ نیازی به دانستن اطلاعاتی بیش ازآنچه برای زندگی روزمره به آن‌ها نیازمندید ندارید. حتی لازم نیست بدایند خورشید به دور زمین می‌گردد یا زمین به دور خورشید. شما صبح از خواب بیدار می‌شوید بدون اینکه لازم باشد بدانید ساختار ساعت درونی بدنتان چطور کار می‌کند و یا چرا باید بخوابید و یا در هنگام خواب چه اتفاقی برای بدن می‌افتد. صبحانه خود را می‌خورید بدون اینکه لازم باشد بدانید فرآیند سوخت‌وساز بدن چگونه است و چطور چای و نان و پنیر صبح شما به انرژی تبدیل می‌شود که در طول روز شما را سر پا نگاه می‌دارد، بدون نیاز به دانستن عملکرد خودرو و ماهیت انرژی سوار خودرو می‌شوید و سرکار خود می‌روید. در بحث‌های شبکه‌های اجتماعی مشارکت می‌کنید بدون آنکه نیاز داشته باشید بدانید در پشت هر ارتباط چه دنیای شگفت‌انگیزی وجود دارد. کار می‌کنید و حقوق می‌گیرید و از گران شدن قیمت‌ها شکایت می‌کنید بدون آنکه لازم باشد بدانید هر مؤلفه و هر عملکرد چطور بر اقتصادی که زندگی شمارا در برگرفته تأثیر می‌گذارد. از تغییر آب‌وهوا یا گرما و یا سرما شگفت‌زده می‌شوید و یا از آن لذت می‌برید بدون آنکه لازم باشد بدانید در پشت آن، چه چرخه‌های عظیمی در حال فعالیت هستند و شب دوباره به خواب می‌روید.

برای چنین زنده بودنی هیچ نیازی به دانستن بیشتر ازآنچه در دستورالعمل‌های وسایل زندگی و قوانین محیط کار و شهر با آن سروکار داریم نداریم.

حتی واقعیت این است که شاید این‌گونه زیستن شادی و سبکی بیشتری به همراه داشته باشد. ما فقط نگران و یا هیجان‌زده پوسته‌ها می‌شویم و لازم نیست نگران روندها و رویدادهای عمیق‌تر باشیم.

اما این نوع نگاه و این نوع زیستن نه گفتن به آن چیزی است که زیستن امروزی ما را مهیا کرده است. ما اگر کنجکاوی و نیاز به دانستن را درون خود انکار می‌کردیم هنوز در غار بودیم. بله همه‌کسانی که کنجکاو بوده‌اند الزاماً نقشی در توسعه جهان نداشته‌اند اما قطعاً بدون بها دادن و ارزش دادن به دانستن بیشتر ما حتماً هنوز در غار بودیم.

دانستن بیشتر حجم مغز ما را تغییر نمی‌دهد. تا جایی که می‌دانیم مغز ما محدودیت فیزیکی برای دانستن ندارد که نگران باشیم با دانستن بیشتر جای را برای چیزهای دیگر تنگ کرده‌ایم.

از سوی دیگر دانایی بیشتر ما را آگاه‌تر می‌کند. آگاهی بیشتر به ما کمک می‌کند تا دقیق‌تر بدانیم و عمل کنیم. از جهان خود مطلع‌تر باشیم و تصمیم‌های درست‌تری بگیریم. زود شگفت‌زده نمی‌شویم و زود افسرده نمی‌شویم. دانستن داستان دیگران و دانستن یافته‌های علمی به ما کمک می‌کند تا بدانیم در چه جهانی زندگی می‌کنیم تا زندگی‌های بیشتری را در مدت محدود زیستنمان تجربه کنیم و از فریب خوردن بیشتر در امان باشیم.

دانایی بیشتر به ما کمک می‌کند که بتوانیم اندکی پرده زندگی روزمره را کنار بزنیم و ببینیم فرارتر ازآنچه برای ما مهم است جهان از چیزهای دیگری نیز شکل یافته است. جهان ما فقط زندگی روزمره و خسته‌کننده من و شما نیست.

البته که فقط دانستن کافی نیست. فهمیدن اینکه دیگران چطور به این دانسته‌ها رسیدند نیز اهمیت دارد به همین دلیل هم هست که در ترویج علم شاید مهم‌تر از آگاه کردن دیگران از داده‌ها و یافته‌های علمی روش تفکر علمی و راه و روش رسیدن به آن‌ها است که اهمیت دارد.

در ترویج علم شاید مهم‌تر از آگاه کردن دیگران از داده‌ها و یافته‌های علمی روش تفکر علمی و راه و روش رسیدن به آن‌ها است که اهمیت دارد.

بااین‌وجود تبلیغ و فراخوانی به گزیده دانی افراطی راه را بر مسیر خطرناکی باز می‌کند. گویی ما می‌دانیم جایی مرزی برای دانستن بیشتر باید وجود داشته باشد. گویی فرض بر این است که ما فقط باید آن‌قدر بدانیم که زندگی خودمان را راه بیندازیم. به نظرم این نگاهی معکوس است ما نمی‌دانیم که زندگی کنیم ما زندگی می‌کنیم که بیشتر بدانیم.

همه حرف بر سر این است. در چه جهانی و چه دنیایی می‌خواهید زندگی کنید؟ در دنیایی که تفکرات، دانسته‌های اندک و زندگی روزمره شما مرزهای حبابی کوچک را در اطراف شما شکل دهد که فکر می‌کنید دنیای اطراف شما است؟ یا می‌خواهید مرزهای این حباب را توسعه دهید؟ می‌خواهید افق‌های بیشتری را بدانید و ببینید؟ می‌خواهید از مرزهای موجود بیرون بیایید؟

تشویق به کم دانستن تشویق به مرگ کنجکاوی است. کم‌دانی ما را جاهل می‌کند. ما را به ماندن و درجا زدن و تکرار تشویق می‌کند. می‌گویند شاید این زندگی شادتر و سبک‌تر باشد. شاید، اما این سبکی چندان قابل‌تحمل نیست. روح را می‌کُشد و ما را به مردگانی تبدیل می‌کند که راه می‌رویم. این راهی است که ما را به زامبی‌های مبتلابه زندگی بدل می‌کند.

بله. بسیاری ازآنچه می‌آموزیم و می‌دانیم شاید هیچ‌گاه به‌طور مستقیم در زندگی روزمره ما تأثیر نداشته باشد – که بسیاری از آن‌ها چنین تأثیری دارند- اما هر نکته درستی که می‌آموزیم متواضع‌تر می‌شویم. می‌فهمیم که هنوز بسیاری از چیزها را نمی‌دانیم، اندکی ذهنمان را بازتر می‌کند و از بسته بودن و دُگم اندیشی ما را دور می‌کند. دانستن موقعیت آن سیاهچاله در زندگی ما و آیندگان انسان شاید کارآمد نباشد اما دانستن آن، افق‌های پیش روی ذهن ما را وسیع‌تر می‌کند و در این افق وسیع‌تر است که هزاران نکته جدید را درمی‌یابیم که شاید در همین زندگی کسالت‌بار روزمره به دادمان برسد.

آگاهی علمی در کنار دانستن روش علمی که منجر به دانستن آن داده‌ها شده است ما را چابک‌تر و سریع‌تر می‌کند، شاید نه بر طول و عرض اما حتماً بر عمق زندگی ما می‌افزاید و به زندگی ما معنی بیشتری می‌دهد.

نوشتن این کلمات و دفاع از دانستن و آگاهی آن‌هم در سال 1395 خورشیدی غریب به نظر می‌رسد. اینکه هنوز باید از ارزش دانستن و آگاهی دفاع کنیم؛ اما در دنیای افسون زده مدرن، چنین یادآوری‌هایی هرروز ضرورت بیشتری پیدا می‌کند.

پوریا ناظمی /روزنامه نگار علم

No tags for this post.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا