نماد سایت خبرگزاری سیناپرس

آیا عالم برای ما ساخته شده است؟

 آن‌چنان تسلط ما روی کره‌ی خاکی و منابع آن زیاد شده که به خودمان جرئت داده‌ایم یک «دور یا گشتوارک» زمین‌شناسی جدید تعریف کنیم و نام آن را «آنتروپوسین» بگذاریم. دوره‌ای که سرآغاز تاثیر عمده‌ی فعالیت‌های انسان بر اکوسیستم و ساختار زمین‌شناختی است. ولی خارج از زمین، جهانی بزرگ قرار دارد که تقریبا از آن هیچ نمی‌دانیم. ما شاید به صورت تخمینی بدانیم کهکشان ما از چند ستاره تشکیل شده و در کیهانی که با تلسکوپ‌هایمان می‌بینیم، تقریبا چند کهکشان وجود دارد. شاید بتوانیم سن عالم را حدس بزنیم یا فضاپیماهایی روباتیک به اعماق منظومه‌ی شمسی بفرستیم؛ ولی همچنان سوالاتی بنیادین برای ما وجود دارد که نتوانسته‌ایم به آن‌ها پاسخ بدهیم. سوالاتی مثل اینکه آیا عالم واقعا وجود دارد؟ یا صرفا آگاهی ما این واقعیت از جهان را برایمان ساخته است؟ آیا کائنات از وجود ما آگاهی دارد؟ آیا کیهان برای ما ساخته شده است؟ آیا ما تنها موجودات هوشمند گیتی هستیم؟ آیا زمانی می‌توانیم بالاخره همه‌ی رازهای عالم را بفهمیم؟ آیا می‌توانیم دنیا را نابود کنیم؟ در نهایت، آیا ممکن است خود ما به فرمانروای کل کیهان تبدیل شویم؟ برای صحبت درباره‌ی پاسخ این پرسش‌ها، سلسله مقالاتی را در قالب مجموعه‌ای ویژه به نام «جهان انسان» تهیه کرده‌ایم. خواننده‌ی این مقالات باشید.

آیا عالم برای ما ساخته شده است؟

در بیشتر طول تاریخ، ما انسان‌ها خود را در مرکز عالم فرض کردیم و تصورمان بر این بوده که موجودات مهمی هستیم. ولی دست کم چند دستاورد بزرگ علمی، به کلی این تصور را به هم زد. این دستاوردها، به خصوص آن‌هایی که در کیهان‌شناسی و زیست‌شناسی اتفاق افتاد به ما نشان داد که ما فقط گونه‌ای از موجودات به زعم خود زنده، روی سیاره‌ای کوچک هستیم که دور یک ستاره‌ی معمولی در کهکشانی متشکل از صدها میلیارد ستاره، گردش می‌کند. کهکشانی که خود یکی از کهکشان‌های متوسط در بین صدها میلیارد کهکشان عالمی است که ۱۳٫۸ میلیارد سال عمر دارد. ما فهمیدیم که کل تاریخ زندگی بشر، به اندازه‌ی یک چشم به هم زدن از عمر کیهان هم طول نکشیده است. با اینکه اکنون همه‌ی این‌ها را می‌دانیم، ولی درون ما نجوایی وجود دارد که دائما می‌گوید: «ای انسان، تو در مرکز کائنات و موجودی خاص هستی. ای انسان، جهان برای تو ساخته شده است…»

جالب این‌جاست که گاهی اوقات از علم تجربی هم می‌توان چنین برداشتی کرد. همان علمی که قبلا به ما نشان داده موجودات خرد و ناچیزی هستیم، به ما می‌گوید که اگر قوانین فیزیکی که می‌شناسیم، اندکی متفاوت بودند، ما وجود نداشتیم. گویی قوانین طبیعت به طور معجزه‌آسایی برای پیدایش زندگی تنظیم شده‌اند. مثلا میزان نیروی الکترومغناطیس که یکی از چهار نیروی بنیادین طبیعت است، دقیقا به اندازه‌ای است که باعث می‌شود پروتون‌ها و نوترون‌های داخل ستاره‌ها بتوانند به تعدادی به هم جوش بخورند که اتم کربن بوجود بیاید. همان کربنی که آجر سازنده‌ی اصلی زندگی روی زمین است و عنصر پایه‌ی سازنده‌ی بدن ما و دیگر موجودات زنده به حساب می‌آید. نیروی هسته‌ای قوی هم یکی دیگر از نیروهای بنیادین طبیعت است. اگر این نیرو اندکی قوی‌تر بود، عالم به طور کلی از هیدروژن تشکیل می‌شد و هیچ عنصر دیگری نمی‌توانستید در آن پیدا کنید. اگر اندکی ضعیف‌تر بود هم اصلا هیدروژنی در جهان وجود نداشت. در هر دو صورت، زندگی به شکلی که می‌شناسیم نمی‌توانست بوجود آید. مثال‌های این‌چنینی زیاد هستند؛ مثال‌هایی که ما را به فکر فرو می‌برند و باعث می‌شوند به این بیندیشیم که آیا جهان بوجود آمده تا ما وجود داشته باشیم؟

چرا جهان این‌قدر برای پیدایش زندگی، کامل و بی‌نقص به نظر می‌رسد؟ بعضی از فیزیک‌دان‌ها فکر می‌کنند که اساسا غیر از این نمی‌توانست باشد. فلاسفه بر اساس همین طرز تفکر، ایده‌ای را به نام «اصل انسان‌نگر» مطرح می‌کنند. اصل انسان‌نگر بر این گزاره که جهان ممکن است برای ما بوجود آمده باشد صحه می‌گذارد. اینکه عالم تنها به این دلیل وجود دارد که ما وجود داریم. البته برعکس هم می‌توانیم نگاه کنیم و بگوییم در حقیقت این آگاهی ماست که جهان را برایمان ساخته است. کیهان‌شناسی از دانشگاه آریزونا به نام «پال دیویس» کتابی به نام «معمای گولدیلاک» (Goldilocks Enigma) نوشته که در آن می‌گوید زندگی ممکن است یکی از قوانین بنیادین طبیعت باشد. او این ایده را «اصل زندگی» می‌نامد و تصدیق می‌کند که در توضیح آن خیلی به الهیات و خداشناسی نزدیک می‌شویم.

بیشتر فیزیک‌دان‌ها برای کار کردن روی این ایده‌ها وقت ندارند. کیهان‌شناسی از انستیتوی فناوری کالیفرنیا در پاسادنا به نام «شان کارول» این ایده که جهان برای ما ساخته شده است را خیلی عجیب و نامانوس می‌داند. ممکن است جهان به طور بی‌نقص برای ما ساخته نشده باشد، ولی ما به اشتباه فکر می‌کنیم این اتفاق افتاده است. حتی ممکن است جهانی که ما توانسته‌ایم با تلسکوپ‌هایمان ببینیم، همه‌ی عالم نباشد و جهان‌هایی دیگر وجود داشته باشند که هرکدام قوانین بنیادین خودشان را دارند. اصلا از کجا معلوم در جای دیگری از جهان خودمان قوانین فیزیک به همین شکلی که می‌بینیم باشد؟ بنابراین شاید میزان مشاهده‌ی ما محدود بوده و فکر کردیم با قوانین خیلی بی‌نقصی مواجهیم که مناسب بوجود آمدن زندگی تنظیم شده‌اند.

با این حال همچنان با هر استدلالی که بخواهیم به این پرسش پاسخ دهیم، انسان را در موقعیتی خاص قرار داده‌ایم. دیویس می‌گوید: «اگر بخواهیم جهانی که می‌بینیم را توصیف کنیم، این حقیقت که ما آن را می‌بینیم خودش قسمتی از توصیف است.» وقتی می‌گوییم من جهان را می‌بینم، یعنی خودمان را به عنوان ناظر و مرکز جهان‌ قرار داده‌ایم. این واقعیت یک بازگشت به عقب بزرگ در تاریخ علم به حساب می‌آید. علمی که سعی کرده بود انسان را از مرکز عالم خارج کند، در پیچ و خم فلسفی انسان آگاه که درباره‌ي خود و جایگاهش در جهان پرسش می‌کند گم شده و دوباره او را در مرکز عالم قرار داده است. به نظر می‌رسد که به نقطه‌ی شروع بازگشتیم! آیا ما در مرکز جهان قرار داریم؟ آیا عالم برای ما ساخته شده است؟

 

منبع: مجله‌ی نیوساینتیست شماره‌ی ۲ می ۲۰۱۵

No tags for this post.
خروج از نسخه موبایل