نماد سایت خبرگزاری سیناپرس

تولید مبانی دانشی روانشناسی مبتنی بر فرهنگ خودی صفر است

علوم انسانی و تحول و ارتقای این حوزه چندی است که به بحثی جدی و پردامنه در فضای علمی کشور بدل شده است. خبرگزاری علم و فرهنگ در گفتگو با دکتر خدابخش احمدی، عضو هیئت علمی انستیتو علوم اعصاب و رفتار دانشگاه علوم پزشکی بقیة الله(ع) به بررسی نیازها و کاستی‌ها رشته روانشناسی در کشور پرداخته است که ماحصل این گفتگو را در ادامه می‌خوانید. 

آیا به نظر شما نیازهایی که در مباحث رشته روانشناسی منعکس شده و مسائلی که در متون این رشته از آن بحث می‌شود به حدی فراگیر است که نیازهای جامعه ما نیز با همین مباحث مرتفع شود یا معتقدید که ما باید برای نیازها و شرایط خودمان به طرح مباحث متفاوتی بپردازیم؟

دانش روانشناسی همچون همه دانش‌ها از سطوح و لایه‌های مختلفی تشکیل شده که شامل مبانی، اصول، روش‌ها و فنون می‌شود. در مورد مبانی دانشی علم روانشناسی باید گفت که بسیاری از این مبانی جهان‌شمول است. برای مثال مبانی دانشی که در زمینه‌های هوش، آسیب‌شناسی روانی، ادراک، شناخت، ناخودآگاه مطرح می‌شود از این دست است و می‌تواند در جوامع مختلف مورد استفاده قرار گیرد.

البته این که آیا مبانی دانشی موجود روانشناسی برای رفع مشکلات موجود و آینده جامعه بشری کفایت می‌کند، باید گفت که قطعاً نه. به همین خاطر است که همیشه علم پویاست و هر زمان باید منتظر یافته‌های جدید دانشی بود. در این بخش هر متفکر و هر جامعه علمی می‌تواند سهم خود را در تولید مبانی جدید روانشناسی ایفا کند و ما هم می‌توانیم منطبق با فرهنگ و مبانی دینی‌مان در تولید مبانی دانشی این رشته نقش داشته باشیم، اما به نظر من سهم ما در تولید مبانی دانشی روانشناسی تاکنون صفر بوده است.

در سطح روش‌ها و فنون نیز که شامل روش‌های تشخیص و درمان و فنون مداخله است، می‌توان گفت که مطابق نظرات اغلب دانشمندان روانشناسی، همه روش‌ها و فنون وابسته به فرهنگ است. اگر روانشناسان در جوامع مختلف حتی مبانی دانشی یکسانی را به کار بگیرند، اما در سطح فنون و روش‌ها قطعاً باید انطباق کاملی را با فرهنگی که در آن کار می‌کنند، ایجاد کنند. به عبارت دیگر فنون و روش‌های مورد استفاده روانشناسان در صورتی اثربخش خواهد بود که با سبک زندگی، آداب و رسوم، ارزش‌ها، ویژگی‌های جامعه و سطح فرهنگ جامعه منطبق شود.

پس به طور مشخص شما معتقدید که در حوزه روش‌ها و فنون ما بیشتر در گرو شرایط بومی و فرهنگی هستیم و به تبع نیاز به تحولی هم اگر باشد بیشتر در این ناحیه است.

همین طور است.

در مورد مبانی دانشی علم روانشناسی باید گفت که بسیاری از این مبانی جهان‌شمول است. برای مثال مبانی دانشی که در زمینه‌های هوش، آسیب‌شناسی روانی، ادراک، شناخت، ناخودآگاه مطرح می‌شود از این دست است.

ارزیابی شما از تلاش‌های صورت گرفته در این زمینه چیست؟

متأسفانه سهم ما در تولید مبانی دانشی روانشناسی مبتنی بر فرهنگ خودی صفر است. در حوزه فنون و روش‌ها البته تلاش‌هایی انجام شده و اصولاً عمده تلاش‌هایی که در جامعه ما صورت می‌گیرد مربوط به انطباق فرهنگی روانشناسی با فرهنگ اسلامی ایرانی در حوزه فنون بوده است. معمولاً روانشناسانی در ایران موفق هستند و بسیاری از مردم به آنها اقبال و مراجعه کرده و در ارزیابی‌ها آنها را موفق و مؤثر معرفی می‌کنند که تلاش کرده‌اند در سطح فنون و روش‌ها، علم و دانش خود را مبتنی بر فرهنگ جامعه اسلامی ایرانی عرضه کنند. همین امر موجب توفیق و اثربخشی بیشتر آنها و جلب اعتماد عمومی به آنها شده است.

البته این که ما تا چه حد در حوزه تغییر فنون و روش‌ها و انطابق آن با فرهنگ جامعه موفق بوده‌ایم جای بحث دارد. متأسفانه در بسیاری موارد، انطباق فرهنگی در حد انطباق صوری و شکلی است. برای مثال، فقط در شکل و ظاهر، "شناخت درمانی" به "شناخت درمانی اسلامی" تبدیل می شود، و صرفاً به ذکر برخی از عبارات قرآنی و حدیثی و یا صرفاً آوردن پسوند اسلامی به دنبال واژه‌ای علمی اکتفا می‌شود؛ در حالی که با مراجعه به متن ارائه شده می‌بینیم که چیزی فراتر از همین پروتکل موجود نیست.

یک نمونه مثال دیگر در این موضوع روش درمانی "ذهن‌آگاهی" است که از دیدگاه بودیستی حاصل شده و در جامعه ایرانی و اسلامی ما نیز شدیداً رواج پیدا کرده است. شاید این رواج افراطی است و با توجه به این که منشأ آن بودیسم است شاید ناظر بر فرهنگ اسلامی ایرانی ما نباشد، اما فردی پیدا می‌شود و با افزودن یک کلمه اسلامی از "ذهن‌آگاهی اسلامی" سخن می‌گوید؛ در حالی که پروتکل آن را که می‌بینیم و به متن مراحل مداخله آن نگاه می‌کنیم می‌بینیم صرفاً در لابه‌لای واژه‌های ذهن‌آگاهی از کلمه اسلامی استفاده شده است. این ناآگاهانه‌ترین یا سطحی‌ترین شکل ایجاد انطباق فرهنگی است و در این شکل توجه نمی‌شود که انطباق فرهنگی فرآیند، روش و مدل‌هایی دارد و باید مبتنی بر آن روش‌ها و مدل‌های اساسی انجام شود. شاید بتوان گفت که علت بی‌توجهی به این موضوع و یا عمل نکردن بر اساس این مدل‌ها این است که ایجاد انطباق معمولاً نیازمند زحمت جدی است و بسیاری از افراد ممکن است حوصله، وقت و یا انرژی آن زحمت را نداشته باشند.

فنون و روش‌های مورد استفاده روانشناسان در صورتی اثربخش خواهد بود که با سبک زندگی، آداب و رسوم، ارزش‌ها، ویژگی‌های جامعه و سطح فرهنگ جامعه منطبق شود.

شما از یک سو بیان کردید که مبانی دانشی روانشناسی جهان شمول است اما از سوی دیگر به نظر می‌رسد که مشکل را، در سطح انطباق فنون تشخیص و مداخله با فرهنگ جامعه، در مد نظر قرار نگرفتن مبانی و مبادی فرهنگی می‌دانید. بر این اساس آیا اصولاً موافق طرح نو در انداختن در مبانی دانشی روانشناسی هستید؟

تحول و انطباق دو مقوله متفاوت و مجزا هستند. اگر قرار باشد تحولی در دانش روانشناسی ایجاد کنیم، این تحول باید در سطح مبانی باشد. اما وقتی از انطباق فرهنگی صحبت می‌کنیم منظورمان انطباق در فنون و روش‌هاست. بنابراین وقتی که از تحول صحبت می‌کنیم منظور تولید مبانی است و بنابراین تحول باید در سطح مبانی صورت بگیرد.

برای مثال می‌توان گفت که تحول در فنون و روش‌ها مثل تغییر در شیوه آبیاری یک باغ است که می‌تواند بسته به اقلیم و شرایط محیطی انطباق‌هایی در شیوه‌های متداول آن انجام شود، اما ما نمی‌توانیم با تغییر در شیوه آبیاری مدعی شویم که در آن باغ تحول ایجاد کرده‌ایم. تحول در آن باغ به این معناست که ما درخت‌های موجود را برداریم و به جای آنها درخت‌های دیگری بکاریم.

بنابراین اگر ما بخواهیم تحولی در روانشناسی ایجاد کنیم باید از ریشه و مبانی و اصول شروع کنیم. همچنان که پیش از این گفتم سهم ما در تحول روانشناسی در تولید مبانی دانشی تا کنون صفر بوده است.

یک نگاه مبنایی به روانشناسی، با نظر به عنوان این حوزه دانشی می‌تواند مطرح شود. اگر واژه "روان" را به معنای جان و نفس بگیریم، علم مربوط به آن همان "علم النفس" است. تولیدات دانشی در جامعه اسلامی ایران در حوزه علم النفس سابقه تاریخی دارد. مقصود این است که ما در بخش تولید مبانی روانشناسی حداقل300 سال عقب‌ایم. ما علم النفس را داشتیم، اما متأسفانه بعد از چند صد سال غفلت و خواب علمی به مصرف‌کننده‌های تولیدات دیگران تبدیل شدیم. دانشمندان ما به خواب رفتند و بعد از این که بیدار شدند دیدند علم دنیا متحول شده و به دلیل اینکه آگاهی یا فرصت لازم برای احیای آن علم النفس را نداشتند رفتند و تولیدات دیگران را وارد کردند. ما همین علم روانشناسی را هم از شاخ و برگ آن گرفتیم و پیش رفتیم و نه از ریشه‌ها و یا تنه روانشناسی. بنابراین آن چه که ما عمدتاً از روانشناسی در جامعه داریم فقط شاخ و برگ و میوه روانشناسی است و تنه و ریشه‌های آن در اختیار ما نیست.

معمولاً روانشناسانی در ایران موفق هستند و بسیاری از مردم به آنها اقبال و مراجعه کرده و در ارزیابی‌ها آنها را موفق و مؤثر معرفی می‌کنند که تلاش کرده‌اند در سطح فنون و روش‌ها، علم و دانش خود را مبتنی بر فرهنگ جامعه اسلامی ایرانی عرضه کنند.

به طور مشخص پرداختن به چه سرفصل‌ها و نظریه‌هایی را ضروری‌تر و دارای اولویت بیشتر می‌دانید؟

ما وقتی که روانشناسی را علم النفس بدانیم اصولاً معنایش تغییر می‌کند، مبادی و ریشه‌ها و بنیادهای آن عوض می‌شود و روش‌های تحقیقی ما نیز تغییر خواهد کرد. این که چه سرفصل‌هایی پیدا کند نتیجه این تغییرات و محصول آن خواهد بود. ما در این مرحله نباید برای رسیدن به سرفصل‌ها عجله داشته باشیم؛ چرا که هنوز در مبادی چیزی نداریم که بخواهیم سرفصل‌ها را بر اساس آن تعیین کنیم. ابتدا باید مبادی‌ را ایجاد کنیم و بعد بررسی کنیم که با آن مبادی به چه سرفصل‌هایی باید پرداخت.

یعنی برای مثال شما نقطه نظر خاصی ندارید که برای مثال پرداختن به کدام بخش از مباحث و نظریه‌های روانشناسی، مثلاً روانشناسی رشد، روانشناسی شخصیت، روانشناسی شناختی و … می‌تواند اولویت داشته باشد یا در امر تحول راهگشاتر شود؟

اگر بخواهیم مبانی منطبق با فرهنگ‌مان ایجاد کنیم در همه مباحث روانشناسی باید این اتفاق بیفتد. وقتی که شما درخت کاج را برمی‌دارید و به جای آن گردو می‌کارید همه چیزهای مربوط به آن عوض می‌شود. اگر شما بخواهید یک اتومبیل ملی تولید کنید دیگر نمی‌پرسید کدام بخش آن را باید تولید کنم یا این که موتور آن را از کجا بیاورم؛ طبیعتاً باید خودمان تولید کنیم.

این که برای مثال در روانشناسی رشد یا آسیب‌شناسی یا خانواده درمانی چه مبانی‌ای باید مطرح شود، آن چه در حال حاضر می‌توان گفت این است که مبانی دانش روانشناسی تولید ما نیست؛ تولید دیگران است و ما هم ناچاریم فعلاً همان‌ها را عرضه و استفاده کنیم. البته در این صورت اثربخشی این تولیدات کمتر از آن خواهد بود که خودمان مبتنی بر فرهنگ و نیازهای‌مان دست به تولید بزنیم.

 

گفتگو : سید مهدی موسوی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

No tags for this post.
خروج از نسخه موبایل