این صحنه برگرفته از این باور عمومی است که بچههای همهی حیوانات، یا دستکم بچهی حیوانات چهارپا «خوشگل»اند و چشمهای درشت و کلههای بزرگ دارند و موقع راهرفتن تلوتلو میخورند.
البته این تصور پایهی علمی هم دارد و واقعا خیلی از حیوانات بچههایی با ظاهر جذاب دارند. این ظاهر برانگیزانندهی حس عطوفت در انسانهاست. سر بزرگ، چشمان بزرگ، حرکت نامتناسب و ناپختهای که در بچهی انسان، بچهی گربه، بچهی خرس، بچهی شیر و بچهی خیلی از پستانداران دیگر دیده میشود، القاکنندهی همین حس مهربانی در انسان و نیز همهی موجودات دیگری است که بچههایی با ظاهر ملوس دارند. این ویژگی کودکانهی مشترک و حس مشترکی که از تماشای چنین ظاهری در فرد بالغ همهی این گونهها پیدا میشود، وابسته به رفتار مراقبت والدینی است. دیدن موجودی با سر و چشمان بزرگ قسمتهایی از مغز را فعال میکند که با حس مراقبت والدینی مرتبط هستند و کمی هم باعث ترشح هورمون پرولاکتین میشود. این هورمون در افراد ماده حس مادرانه و در افراد نر حس دفاع از خانواده و بچهها را تحریک میکند. تعجبی هم ندارد که این سازوکار و عامل فعالکنندهی آن (ظاهر بچهها) چهاندازه در انسان و پستانداران دیگر مشترک است. همین اشتراک باعث میشود ما نهتنها وقتی با بچهی انسان روبهرو میشویم چنین حسی پیدا کنیم بلکه در مواجهه با بچهی خیلی از حیوانات دیگر هم احساس مهربانی و مراقبت داشته باشیم. البته همین حس در مواجههی افراد بالغ بقیهی این حیوانات نیز با بچهی گونههای دیگر مشترک است. در مطلب دیگری مفصلتر دربارهی چرایی و چگونگی رفتار مهربانانهی برخی حیوانات شکارچی مثل شیر و پلنگ با بچهی حیواناتی مثل آهو و گاومیش و میمون توضیح دادهایم.
بنابراین پیوستگی معناداری میان رفتار مراقبت والدینی و ظاهر بچههای حیوانات (بهویژه پستانداران) وجود دارد. اما بهجز پستانداران در میان پرندگان هم میتوانیم رفتار مراقبت والدینی و نیز ظاهری عطوفتبرانگیز در جوجههایشان ببینیم.
البته در برخی پرندگان این ظاهر عطوفتبرانگیز با بدن بدون پر جوجهها ممکن است برای ما چندان جذاب نباشد. مثلا جوجهی کبوتر و قمری تا پیشاز پر درآوردن بهچشم افراد ناآشنا خیلی دوستداشتنی نمیآیند اما جوجهی پرندگانی که پردار بهدنیا میآیند یا پسازمدتی پردار میشوند، برای ما انسانها همان حس مهربانی و مراقبت را برمیانگیزانند. طبیعی است که این حس مشترک و نشانههای مرتبط با آن در جوجهی پرندگان را به رفتار مراقبتی پرندگان از جوجههایشان نسبت دهیم. چون پرندگان زیرگروه دایناسورها هستند و اتفاقا خیلی از دایناسورها هم رفتار مراقبت والدینی داشتهاند، انتظار داریم جوجه دایناسورها هم ظاهری بامزه با کلهها و چشمهای بزرگ داشته باشند. اتفاقا در خیلی از دایناسورها (مثل دایناسورهای گوشتخوار، دایناسورهای شاخدار و دایناسورهای منقاراردکی) که بقایایی از جوجههایشان کشف شده، دقیقا میتوانیم سر بزرگ و گرد، چشمان درشت، پوزههای کوتاه و شاخهایهای رشدنکرده ببینیم. حتی شواهدی قطعی وجود دارد که بدن این جوجه دایناسورها از کرکپرهای بلند و انبوهی پوشیده شده و ظاهری پشمالو و بامزه داشتهاند. قسمتهای مختلف بدن موجوداتی که بچههای بامزه دارند، حین رشد با سرعتهای مختلفی رشد میکنند و وقتی به سن بلوغ میرسند، دیگر سر نسبت به بدن و چشمها نسبت به صورت خیلی بزرگ نیستند. به این الگوی رشد -که نرخ رشد در قسمتهای مختلف بدن متفاوت است و شکل ظاهری بدن طی رشد تغییر میکند- «رشد آلومتریک» (Allometric: دگراندازه) میگوییم. این الگو در انسان و بقیهی پستانداران و نیز در پرندگان و خیلی از دایناسورهای دیگر (که همگی از بچههای خود مراقبت میکنند) دیده میشود. بنابراین تا اینجای کار میتوان تصور کرد که بچهی دایناسورهای گیاهخواری به اندازهی کره اسب یا گوساله، همبازیهایی دوستداشتنی در دنیای تخیلی سینما برای بچههای انسان باشند اما نه همهی دایناسورها.
جوجه دایناسور زشت – جوجه ی راپتوسورِس در کنار بچهی چند پستاندار آشنا. توجه کنید که اثری از کله و چشمان درشت و پوزهی کوتاه در جوجه ی راپتوسورِس نیست
دستکم یک گروه از دایناسورها بودند که بهخاطر اختلاف اندازهی بسیار زیاد میان افراد بالغ و جوجههای سربرآورده از تخم، عملا نمیتوانستند از جوجههای خود مراقبت کنند. این دایناسورها «سوروپودها» هستند؛ همان دایناسورهای چهارپای گیاهخواری که گردن و دم بلند داشتند. تخمهای سوروپودها حتی از تخم شترمرغ هم کوچکتر بود و وقتی جوجههایشان سر از تخم درمیآوردند، امکان نداشت بدون له شدن بتوانند زیر دستوپای مادران ۲۰-۳۰ متری خود پرسه بزنند. بنابراین سوروپودها هرسال مثل لاکپشتها به منطقهای خارج از قلمرو مهاجرت فصلی خود میرفتند. آنها در زمینی پوشیده از خاکهای گرم حفرههایی میکندند، درون آنها تخم میگذاشتند، روی تخمهایشان را با خاک میپوشاندند و رهایشان میکردند. جوجهها وقتی از تخم بیرون میآمدند مادری بالای سرشان نبود که از آنها محافظت کند، برایشان دل بسوزاند یا بهشان غذا بدهد. آنها کاملاً متکی به خودشان بودند و باید از دست شکارچیهای بیشمار فرار میکردند. باید انواع غذاها (حتی شاید حشرههای کوچک) را میخوردند تا طی چند سال از چند کیلوگرم به چند تن وزن برسند و بتوانند به گلهی والدینشان ملحق شوند. چنین موجوداتی درست مثل لاکپشتهای امروزی زندگیشان را آغاز میکردند و چون قرار نبود کسی از آنها مراقبت کند، نیازی هم به ظاهر معمول در بچههای حیوانات دیگر نداشتند. البته این موضوع که بچههای سوروپودها (برخلاف چیزی که در «دنیای ژوراسیک» میبینیم) چشمان درشت و کلههای گرد نداشتند و موقع راهرفتن تلوتلو نمیخوردند تا همین چند هفتهی پیش فرضیهای بیش نبود.
اما کشف جدید گروهی از دیرینهشناسان در ماداگاسکار (اصل مقاله را از اینجا مطالعه کنید: bit.ly/1VmDy23) این فرضیه را تأیید میکند. استخوانهای جوجه سوروپودی که زمان تولد ۵/۳ کیلوگرم وزن داشته و در زمان مرگ وزنش به ۴۰کیلوگرم و ارتفاع کمرش به ۳۵سانتیمتر رسیده بود، نشان میدهد نسبت طول اعضای بدن این موجود نحیف دقیقا مثل والدین ۱۵ متریاش بودهاست و در حین رشد، همهی قسمتهای بدن با یک نسبت بزرگ میشدند. بنابراین طی رشد تنها اندازهی این موجود بزرگ میشده و هیچ تغییرشکل دیگری پیدا نمیکردهاست. به این الگوی رشد که عمدتا در حیواناتی بدون مراقبت والدینی دیده میشود «رشد ایزومتریک» (Isometric: هماندازه) میگوییم. البته نباید فراموش کرد که برخی حیوانات (مثل ماهیها یا حشرات) به دلایل دیگری -بهجز مراقبت والدینی- ممکن است الگوی رشد آلومتریک داشته باشند.
ممکن است حیواناتی هم باشند (مثل برخی بندپایان از جمله عقرب) که گرچه مراقبت والدینی دارند، ساز کار محرک این رفتار ظاهر بچههایشان نباشد و در آنها رشد ایزومتریک دیده شود. در مهرهداران –بهویژه پستانداران و دایناسورها- همبستگی کاملی میان الگوهای رشد و نوع رفتار وجود دارد. بنابراین باید گفت برخلاف تصویری که در «دنیای ژوراسیک» ترسیم شده، بچههای این دایناسورها ظاهر بچهگانه نداشتهاند. همچنین چون قرار نبوده به موجود دیگری انس بگیرند و فقط باید از دست شکارچیها فرار میکردند، رفتار چندان ملوسانهای هم نداشتهاند. بههرحال آرزو بر سینماگران عیب نیست، حیف که هرگز برآورده نخواهد شد!
منبع:پرفسورها
No tags for this post.