نهم خرداد؛ سالروز حضور دكتر مصدق در لاهه

 مائو براي حمله به نيروهاي غرب در كره، بيش از يك ميليون داوطلب به مرز فرستاده و مصدق به هلند رفته است تا با نطق و مصاحبه، حملات تازه‌اي به ما كند. زبان عمومي اين مبارزه لفظي كمتر از حمله سيل آساي قريب الوقوع داوطلبان مائو نيست….»

اين عبارات، اظهارات خشمگينانه وينستون چرچيل در پارلمان انگليس، در واكنش به سفر محمد مصدق به هلند بود. مصدق در پي شكايت انگليسي‌ها به ديوان لاهه رفته بود تا از حقوق ايرانيان دفاع كند و نهم خرداد ماه 1331 وارد هلند شده بود.

چرچيل و مصدق پيرمردان سياست آن روز جهان بودند و طبيعي بود كه اعصاب جوانان را نداشته باشند. چرچيل 76 ساله و مصدق 69 ساله خيلي از دست هم عصباني بودند.چرچيل، مصدق را ديوانه پيري خطاب مي‌كرد كه در ويراني كشورش و تقديم آن به كمونيست‌ها به شدت مصمم است.

غرور و تعصب

انگليس چرچيل اگرچه يكي از دولت‌هاي پيروز جنگ جهاني دوم بود،اما فقير شده بود و نياز به منابع نفتي داشت.در اين وضعيت 2 عامل وجود داشت كه اعصاب اين استعمار پير را به هم مي‌ريخت. پيرمردي مثل مصدق كه آگاهانه سياستمداران بريتانيا را مي‌آزرد و ابر قدرتي جديد نظير آمريكا كه با حداقل آسيب از توفان جنگ جهاني دوم به در آمده بود و داشت بيشترين بهره را از وضع موجود مي‌برد.اين وضع براي انگلستان قابل تحمل نبود و نياز بود  که به ياري يكي، ديگري از ميان برداشته شود. تدبيري مناسب بايد انديشيده مي‌شد و كودتاي 28 مرداد تدبيري بود كه هم انگليس مزورانه و آگاهانه آن را با آمريكاييان پيش برد و هم مصدق كه از پيروزي در دادگاه لاهه بسيار مغرور شده بود، با عملكرد نسنجيده ناشي از اعتماد به نفسي موهوم، در موفقيت كودتاچيان نقشي به سود آنها ايفا كرد. مرور سخنراني مصدق در دادگاه لاهه و رفتار وي پيش از شروع اين جلسه حس عجيبي به مخاطب مي‌دهد و آن هم اين است كه گفتارها و رفتارهاي پيرمردي چون محمد مصدق هم در اين جلسه دراماتيك است و با وجود اين كه به نفع ايران تمام مي‌شود باز كمي نمايشي و احساساتي به نظر مي‌رسند و مهمتر اينكه مصدق در دفاعيه خود حتي حاضر است پول‌هايي را كه انگلستان مدعي آن است، پرداخت كند. مصدق در بسياري از قسمت‌هاي اين نطق تاريخي، گويا انشايی در مذمت استبداد و استكبار مي‌خواند. دادگاه پيش از شروع سخنراني تذكري مي‌دهد: لازم است توجه طرفين را به اين موضوع جلب كرده، تقاضا كنم تمامي استدلالات شفاهي خود را تا حد امكان به مساله صلاحيت متوجه سازند. همچنين لازم است از طرفين تقاضا كنم كه بيانات خود را در فواصل متناسب، مثلا هر ده دقيقه يك‌بار، قطع كنند تا ترجمه نطق ايشان به ساير زبان‌هاي رسمي ديوان ميسر شود. مصدق هم سخنان خود را اين گونه آغاز مي‌كند:

«آقاي رئيس، آقايان قضات، بشريت مدتي است به فكر افتاده كه به جاي توسل به زور و فشار، اختلافات خود را از طريق حق و عدالت و به وسيله دادگاه‌هاي دادگستري بين‌المللي حل و تصفيه نمايد. منشأ اين فكر عالي و مقدس، تجربيات تلخ و خونيني است كه در گذشته به انسان آموخت كه هرگز زور و فشار از عكس‌العمل‌هاي تند و وحشت انگيز مصون نخواهد ماند. رشد عقلي و فكري بشريت، حكم مي‌كندكه اختلافات خود را منحصرا به وسايل مسالمت آميز تصفيه نمايد. يقين داشته باشيد كه آرزوي نيل به اين آمال در اعماق قلوب ملت ايران كه از روز اول به جامعه ملل و بعداز آن سازمان ملل متحد ملحق گرديده، ريشه گرفته است.….

نبايد از آقايان اين حقيقت را پنهان كنم كه در نزد ما ايرانيان، تشويش جلوگيري از هرگونه علمي كه در حكم مداخله در صلاحيت ملي باشد،شديدتر از سازمان ملل است و علت هم اين است كه ما ملل شرق، ساليان دراز مزه تلخ موسسات اختصاصي و استثنايي را كه صرفا به منظور تامين بيگانگان به وجود آمده بوده،چشيده و به چشم خود ديده ايم كه كشور ما ميدان رقابت سياست‌هاي استعماري بوده وضمنا پي‌برده‌ايم كه متاسفانه به‌رغم آن همه اميد و آرزو، جامعه ملل و سازمان ملل متحد نتوانسته‌اند به اين وضع اسفناك كه شركت سابق نفت ايران و انگليس در پنجاه سال اخير مظهر برجسته آن بود، خاتمه دهند……. آقاي رئيس، موقعي كه از تهران حركت كردم، اميدوار بودم مظالمي كه به ايران وارد شده، به‌طور كامل به عرض آقايان برسانم و مي‌خواستم مدارك بيشماري كه در اين زمينه دارم و فقط بعضي از آنها را سابقا به استحضار شوراي امنيت رسانده بودم، به شما ارائه دهم تا به مداخلات شديد شركت نفت ايران و انگليس درامور داخلي ما بهتر پي ببريد، ولي چون مرا محدود ساختيد كه از حدود مطالب مربوط به عدم صلاحيت خارج نشوم، ناچارم كه از خواسته‌هاي شما تبعيت كنم و از ارائه اسنادي كه در دست دارم، خودداري نمايم. عرايض خود را به همين جا خاتمه مي‌دهم و اگر نتوانستم حقانيت و مظلوميت ايران را كاملا به معرض افكار عمومي مردم دنيا بگذارم، اميدوارم كه لااقل حقانيت ما به ديوان ثابت شده باشد.»

ديوان لاهه راي خود را به نفع ايران صادر مي‌كند و مصدق با اعتماد به نفسي فوق‌العاده به ايران باز مي‌گردد و از شاه مي‌خواهد تا انتخاب وزير جنگ كابينه را طبق قانون اساسي به عهده نخست‌وزير انتخابي مردم بگذارد. تمام اين اتفاقات كه به استعفاي مصدق و قيام خونين 30 تير كشيده مي‌شود در كمتر از يك ماه اتفاق مي‌افتد. اما این‌که آیا  اين همه عجله و شتابزدگی در رفتار پیرمرد، به نفع جامعه تمام شد يا در بلندمدت، خود تبديل به يكي از عوامل مهم كودتا ساز شد، سوالی است که کسی چندان پی پاسخ دادن به آن نبوده است.

صندلی ایران و انگلستان

مي‌گويند زماني كه قرار بود دادگاه لاهه براي رسيدگي به دعاوي انگليس در ماجراي ملي شدن صنعت نفت تشكيل شود، دكتر مصدق با هيات همراه زودتر از موقع به محل رفت. در حالي كه پيشاپيش جاي نشستن همه شركت‌كنندگان تعيين شده بود، دكتر مصدق رفت و به نمايندگي هيات ايران روي صندلي نماينده انگلستان نشست.قبل از شروع جلسه، يكي، دو بار به دكتر مصدق گفتند كه اينجا براي نماينده هيات انگليسي در نظر گرفته شده و جاي شما آنجاست، اما پيرمرد توجهي نكرد و روي همان صندلي نشست.جلسه داشت شروع مي‌شد و نماينده هيات انگليس روبه‌روي دكتر مصدق منتظر ايستاده بود تا بلكه بلند شود و روي صندلي خويش بنشيند، اما پيرمرد اصلا نگاهش هم نمي‌كرد.جلسه شروع شد و قاضي رسيدگي‌كننده به مصدق رو كرد و گفت كه شما جاي نماينده انگلستان نشسته‌ايد، جاي شما آنجاست.مصدق گفت: شما فكر مي‌كنيد نمي‌دانيم صندلي ما كجاست و صندلي نماينده هيات انگليس كدام است؟ علت اينكه چند دقيقه‌اي روي صندلي دوستان نشستم به خاطر اين بود تا دوستان بدانند برجاي ديگران نشستن يعني چه؟ سال‌هاي سال است دولت انگلستان در سرزمين ما خيمه زده و كم‌كم يادشان رفته كه جايشان اينجا نيست و ايران سرزمين آبا و اجدادي ماست نه سرزمين آنان

مهرداد نصرتی

No tags for this post.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا