یاکوب فوگر در عصر کریستف کلمب و مارتین لوتر می زیست و بانکدار شخصی دو نفر از بزرگترین رهبران دوران خود بود. وی ثروتمندترین مرد زمان خود و یکی از ثروتمندترین مردانی بود که تاکنون زیسته است.
با این حال، توجه به این موضوع مهم است که می توان از یاکوب فوگر، بانکدار آلمانی، چه درس هایی می توان آموخت. در مقاله ای تحت عنوان "ثروتمندترین مردی که تاکنون زیسته است"، گرگ اشتاینمتز مولفه هایی را توصیف کرده که منجر به موفقیت فروگر شدند. تعدادی از این عوامل برای اشخاصی که آرزوها و اهداف بلندی دارند، کارآمد خواهد بود.
او در سنین پایین تجربه بین المللی کسب کرد
فوگر در آوسبورگ آلمان متولد و بزرگ شد و پیش از سن 18 سالگی زادگاهش را ترک کرد تا به عنوان شاگرد در شهر ونیز ایتالیا کار کند. شاگردی به وی مهارت هایی مانند حسابداری، یادگیری یک زبان جدید (ایتالیایی) آموخت و به او تجارب خوبی را در سنین پایین یاد داد زیرا اواخر قرن پانزدهم، ونیز مرکز تجارت و سرمایه گذاری دنیا بود.
آنچه می توان امروز از این تجربه فوگر آموخت یادگرفتن زبان، رفتن به خارج از کشور و کامل کردن تعدادی از مهارت های مورد نیاز است که در دنیای کار امروز نیز حائز اهمیت هستند.
فوگر در امر حسابداری دقیق بود
زمانی که بسیاری از رقبای فوگر دفترچه های شلخته ای را نگه می داشتند، وی حساب های دقیق عملیات بانکی خود را در شکل کتاب یادداشت می کرد. در آن زمان چنین موضوعی جدید بود و بانک وی دارای شعبی در شهرهای مختلف اروپا بود. فوگر تمامی آن ها را مجاب کرده بود در پایان هر سال گزارشی به وی ارائه دهند تا بتواند میزان بودجه و فرصت های تمامی بانک هایش را در اختیار داشته باشد. این امر به وی موقعیت رقابتی می داد زیرا او بهتر از دیگران می دانست که آیا می تواند وام هایی را ارائه دهد یا خیر و با چه شرایطی.
آنچه امروزه از این اقدام می توان یاد گرفت این است که باید از سرمایه های شخصی خود اطلاع دقیق داشت و داشتن نظم و حسابگری دارای نتایج مثبتی در زندگی و کار خواهد بود.
زمانی که هیچ کس ریسک نمی کرد، فوگر ریسک می کرد
زمانی که دوک ارشد اتریش به نام زیگموند تا حد زیادی به وام نیاز داشت، فوگر به عنوان یک بانکدار جوان تصمیم گرفت به وی این وام را بدهد. این در حالی بود که هیچ یک از بانکدارهای دیگر حاضر به انجام چنین کاری نبودند. زیگموند به دلیل خرج های اضافی مشهور بود و خیلی قابل اعتماد نبود. با این حال او دوک و دارای اعتبار بالا بود و فوگر در قبال وامی که به وی داده بود، به دنبال کنترل داشتن بر روی معدن نقره ای بود که مالکش دوک بود. این موضوع به خوبی جواب داد و فوگر این معدن را به فرصتی پرسود تبدیل کرد و خود را متصدی اعظم بانکداران آلمان کرد.
درسی که می توان امروزه از این موضوع گرفت این است که فرد در نقطه ای از زندگی اش چنانچه به توانایی های خود ایمان دارد، جرات سرمایه گذاری در شغل خود را داشته باشد.
فوگر وفادار بود اما بی خرد نبود
فوگر موفقیت خود را بر اساس اتحاد تمامی طول عمر خود با خانه هابسبورگ و اعضای آن به دست آورد. نخست این که وی به زیگموند این خانه و سپس به ماکسیمیلیان و در نهایت چارلز پنجم وام داد. فوگر به این افراد در هنگام نیازشان وام هایی داد و توانست خود را به برجسته ترین بانکدار آن ها تبدیل کند. در نهایت وی توانست خود را ایده آل نشان دهد با این حال او درباره شراکتش بی خرد نبود و اطمینان حاصل می کرد که آن ها وام هایشان را بازپرداخت خواهند کرد.
فوگر همچنین در صورتی که احساس می کرد ممکن است فریب بخورد، از نقشه ای ثانویه استفاده می کرد و اطمینان حاصل می کرد که همواره بر امور کنترل دارد.
آنچه می توان امروز از این موضوع آموخت این است که فرد باید به دنبال مدیرعامل یا شخص ارشد دیگری باشد که بتواند به وی در پیشرفت شغلی اش کمک کرده و در عوض او نیز به این شخص وفادار باشد. اما او باید اطمینان حاصل کند که هرگز از این موضوع سواستفاده نمی کند و در واقع این موقعیت باید شرایط برد-برد داشته باشد.
فرد باید به دنبال مدیرعامل یا شخص ارشد دیگری باشد که بتواند به وی در پیشرفت شغلی اش کمک کرده و در عوض او نیز به این شخص وفادار باشد.
فوگر نیمه نخست زندگی شغلی اش را به مال اندوزی و نیمه دوم را به حفظ سرمایه اش سپری کرد
تا زمانی که فوگر چهل ساله بود، فرد شجاع و تاجر جسوری بود. وی در مورد وام های با بهره بالا و ریسک بالا مذاکره می کرد و شبکه بانکی خود را از آلمان به تمامی بخش های شناخته شده دنیا بسط داد و دفتری نیز در مکزیک داشت.
این امر وی را به ثروتمندترین مرد دوران خود و شاید تمامی دوران ها تبدیل کرد. در نیمه دوم عمرش، او رویکردی محتاطانه تر را در پیش گرفت. در واقع وی بیشتر بر حفظ کردن ثروت، نفوذش و در نهایت میراثش متمرکز شد.
درسی که امروز می توان از این موضوع آموخت این است که دوران سی سالگی فرد زمانی برای پیشرفت سریع وی در شغلش است و دوران بیست سالگی، او باید بر روی خود سرمایه گذاری کرده. فرد باید در سی سالگی بر روی رویکرد سریع پیشرفت باشد و در چهل سالگی نیز این موقعیت را تثبیت کند و از آن زمان به بعد به فکر میراث اندوزی باشد.
داستان فوگر درس های زیادی برای گفتن دارد و اعمال کردن آن ها شاید فرد را به ثروتمندترین شخص دنیا تبدیل نکند اما مراجعه به تاریخ می تواند در پیشرفت فرد تاثیر بسزایی داشته باشد.
ترجمه: شه تاو ناصری
No tags for this post.