دوره قاجار
محمد مصدق در سال 1261 درخانواده ثروتمند و متنفذ دیوانی چشم به جهان گشود. پدرش میرزا هدایت اله، وزیر دفتر، عموزاده میرزا یوسف مستوفی الممالک صدر اعظم پیشین ایران بود و مادرش، ملک تاج خانم نجم السلطنه از طرف پدر، نوه بزرگ فتحعلی شاه، خواهر عبدالحسین فرمانفرما و عموزاده ناصرالدین شاه و برادر نجم السلطنه فرمانفرما سردودمان خاندانهای فرمانفرماییان و از دولتمردان ثروتمند و پرقدرت قبل و پس از مشروطه بود.
در دوره اول مجلس، مصدق به هنگام تصدی دایی خود فرمانفرما در مقام والی آذربایجان، کفالت امور او را در تهران بر عهده داشت و در پی درگذشت پدرش یکی از مشاوران فرمانفرما شد. در کابینههای قوامالسلطنه مشارکت کرد. ناصرالدین شاه به دنبال مرگ پدر مصدق و برای تجلیل از خدمات وی، به پسر نه سالهاش، لقب مصدق السلطنه را داد و او را مستوفی خراسان کرد. پس از صدور فرمان مشروطیت و تشکیل مجلس شورای ملی، مصدق کاندیدای انتخابات دوره اول مجلس شد و از طرف اعیان و اشراف اصفهان به نمایندگی برگزیده شد ولی اعتبارنامه او به علت صغر سن مورد اعتراض قرار گرفت و به مجلس راه نیافت.
مصدق روز دهم تیر 1286 در سن 25 سالگی هنگامی که کمتر از یک سال از صدور فرمان مشروطیت میگذشت با امضا سوگندنامه، عضویت در جامع آدمیت که یکی از شبکههای اولیه فراماسونی در ایران و بنیان گذار آن میرزا عباسقلی خان آدمیت از پیروان میرزا ملکم خانم مؤسس فراماسونی در ایران بود را پذیرفت.
هدف این مجمع دفاع از آرمانهای نهضت مشروطیت در برابر استبداد بود. اما کارهای مجمع محدود به نوشتن نامهای برای شاه مبنی بر اینکه «خود را از ملت جدا نکند» و همچنین عضویت در کمیسیون جنگ – که برای محافظت از مجلس تشکیل شده بود – بوده است. دکتر مصدق در عین حال که به عضویت چنین مجامعی برای دفاع از مشروطیت درمی آید معذلک عضویت شورای دولتی منصوب محمدعلی شاه را نیز پذیرفته و در آن هم شرکت میکند و از طرف دیگر برای حفظ جان خود با منزل منشی سفارت انگلیس ارتباط برقرارمی کند.
محمدعلی شاه، پس از به توپ بستن مجلس، شورایی انتخاب کرد تا در مورد مسائل مملکتی به شاه مشورت برسانند. از جمله مشاورین شاه، مصدق السلطنه است. مصدق السلطنه با موافقت محمدعلی شاه در سال 1287 شمسی برای ادامه تحصیلات به اروپا رفت و در مدرسه علوم سیاسی پاریس که در رشته علوم مالیه به تحصیل پرداخت، چندی بعد به سوئیس رفته و دکترای حقوق خود را از آن کشور اخذ نمود و به تابعیت سوئیس درآمد. او پس از بازگشت از سوئیس به مدت چهارده ماه، معاون احمد قوامالسلطنه در وزارت مالیه میشود. پس از آنکه وثوق الدوله نخست وزیر میشود به او نیز پیشنهاد وزارت داده میشود. پس از اینکه مشیرالدوله نیز به نخست وزیری رسید، مصدق را به عنوان وزیر عدلیه در کابینه خود معرفی کرد. مصدق به همین قصد، از اروپا به سوی تهران، وارد بوشهر شد ولی هنگام عزیمت به تهران به پیشنهاد چند تن از سرشناسان آن خطه به ولایت فارس منصوب میشود.
مصدق در دوران ولایت فارس و حضور نظامی انگلیس در منطقه جنوب در راستای سیاستهای دولت مرکزی، با دولت انگلیس و پلیس جنوب، همکاری میکرد و رابطهای دوستانه با مأموران انگلیسی داشت. بطوریکه پس از سقوط کابینه مشیرالدوله هنگامی که حکومت وقت(سپهدار رشتی) در صدد تغییر مصدق از سمت استانداری فارس برمی آید، کنسول انگلیس و فرمانده انگلیسی پلیس جنوب شرقی از سفارت انگلیس تقاضا میکند که وسایل ابقاء مصدق را در ولایت فارس فراهم کند.
در دوران نهضت مشروطه، دکتر مصدق طوری عمل کرد که هم در میان مشروطه خواهان و هم در میان مستبدین به ویژه در دوره استبداد صغیر ازجایگاه مقبولی برخوردار باشد بطوریکه موردخشم و غضب هیچکدام قرار نگرفت. دکتر مصدق در این دوران هیچ موضع ضدامپریالیستی و ضد بیگانه و بویژه ضد انگلیسی نداشت بله چنانچه گفتیم به گفته خود با توجه به نفوذ فوق العاده انگلیس در منطقه جنوب ایران به ویژه بعد از امضای قرارداد 1907 و 1915 با روسیه تزاری به عنوان والی فارس هم از اعتماد فوق العاده کارگزاران سیاست انگلیس در جنوب برخوردار بود و مهمتر از آن اینکه در این دوره که نهضت آزادی خواهی و بیگانه ستیزی تنگستانیها در منطقه فارس جریان داشت دکتر مصدق حتی در مهار کردن آنها با نیروی انگلیسی همکاری کرده است.
دوره رضاشاه
این دوره با کودتای سوم اسفند 1299 آغاز شد و با استعفای رضاخان در شهریور 1320 پایان یافت.
پس از کودتای 1299، برخی رجال سیاسی دوره قبل همچون قوامالسلطنه و مشیرالدوله بازداشت شدند. دکتر مصدق نیز از اعلام فرمان انتصاب سیدضیاء به نخست وزیری، سرباز زد و تنها زمانی از ولایت فارس کنار رفت که از احمد شاه مستقیما فرمان عزل خود را دریافت کرد. وی به منطقه نفوذ ایل بختیاری پناه برد، و سه ماه بعد، زمانی که سید ضیا از نخست وزیری گذاشته شد در دولت قوامالسلطنه در پست وزارت مالیه منصوب شد و به تهران آمد و مجدداً جایگاه خود را به عنوان یکی از رجل سیاسی در نظام حاکم، بدست آورد واین بار در کنار رضاخان عامل اصلی کودتا به همکاری با حکومت پرداخت.
دکتر مصدق اذعان دارد که کودتا با منظورخاصی توسط انگلیسیها صورت گرفته است. معذلک با آن مقابله نکرده و حتی اقدام به کناره گیری و سکوت هم نمیکند بلکه به عنوان عنصری فعال مجدداً وارد سیستم شده و نهایتاً نیز برای حل مشکل منطقهای با تشویق و حمایت رضاخان سردار سپه، ولایت آذربایجان را بر عهده گرفت ودر همین دوره است که شورش ماژور لاهوتی راسرکوب میکند.
در مرحله بعدی که با صعود رضاخان به نخست وزیری آغاز میشود دکتر مصدق که نماینده دوره پنجم مجلس بود با نخست وزیری رضاخان موافقت و همکاری می کند و به عنوان یک نفر از 8 مشاور رضاخان با توجه به تخصص خود در علم حقوق، راه و چاه ارتقاء و تحکیم و استقرار قدرت رضاخان را با پیشنهاد انتصاب وی به فرماندهی کل قوا هموار میکند و حتی زمانی که رضاخان به حالت قهر، تهران را ترک میکند، دکتر مصدق، او را مجددا به تهران بازگرداند.
مصدق در این زمان مجدداً به نمایندگی مجلس دوره ششم انتخاب میشود. اما اینبار او با ایجاد راه آهن شمال به جنوب که مورد نظر انگلیس بود مخالفت میکند گر چه اقدام چشمگیر دیگری علیه انگلیس و رضاخان در این دوران بعمل نمیآورد .
دوره سلطنت محمدرضا شاه
از شهریور 1320 که رضا شاه از سلطنت خلع و سلطنت به فرزندش محمدرضا شاه رسید، فضای سیاسی نسبتاً بازی در کشور ایجاد شد. اولین انتخابات بعد از پایان دوره رضاخان برای مجلس چهارده انجام شد و دکتر مصدق به مجلس راه یافت. در این دوران، انگلیسیها با دستگیری آیت الله کاشانی و تبعید وی به لبنان اجازه ورود نامبرده را به مجلس ندادند. مهمترین اقدامی که دکتر مصدق در دوره چهاردهم انجام داد صرفنظر از مخالفت با اعتبار نامه سیدضیاء، ارائه طرحی مبنی بر غیر مجاز بودن دولت در مذاکره و اعطا هرنوع امتیاز نفتی به شرکتهای خارجی بود. طرفداران دکتر مصدق همین اقدام را از افتخارات او در سیاست ستیزی میدانند حال آنکه این اقدام در شرایطی صورت گرفت که دولت انگلیس باامضاء قرارداد 1933 در زمینه فعالیتهای نفتی درایران صاحب بیشترین امتیازات بوده و در واقع، فعال مایشاء شده بوده و نه تنها به بهای ناچیزی ازمنابع نفتی بهره برداری میکرد بلکه از طریق شرکت نفت، در واقع، دولتی در دولت تشکیل داده و از هر نوع اعمال نفوذی در امور داخلی ایران خودداری نمیکرد و با توجه به اشغال ایران توسط متفقین و ورود رقبای جدیدی همچون شرکتهای نفتی آمریکایی و دولت روسیه شوروی به صحنه، دولت انگلیس انحصارات نفتی خود را در خطرمی دید. بنابراین طرح مذکور وتصویب آن توسط نمایندگانی که اکثریت آنها به سیاست انگلیس گرایش داشتند نه تنها خیال دولت استعمارگر انگلیس را از این نظرراحت کرد بلکه زمانی که به دنبال تصویب این طرح، غلامحسین رحیمیان نماینده قوچان، پیشنهاد لغو امتیاز نفت جنوب انگلیسی هارا داد دکتر مصدق در کمال شگفتی از امضاء آن طرح خودداری و به عذر بدتر از گناهی که این یک قرارداد بین المللی است و قابل لغو نیست طرح پیشنهادی رحیمیان را خنثی کرد.
از دیگر اقدامات وی در این دوره مجلس میتوان تقاضای رسیدگی به پرونده تدین را برشمرد که مورد موافقت مجلس قرار نگرفت و به قهر وی از مجلس انجامید. فعالیت سیاسی دکترمصدق در مرحله اول با قدرت گرفتن قوامالسلطنه و اختلاف نظری که در این مرحله با هم داشتند(که منجر به شکست دکتر مصدق در انتخابات دوره پانزدهم شد)، پایان یافت و دکتر مصدق که از این موضوع شدیداً متأثر شده بود خود را بازنشسته سیاسی کرد و به احمدآباد رفت و از انجام هر نوع فعالیت سیاسی خودداری کرد. بدون حضور دکتر مصدق، هسته اصلی نهضت ملی ایران در مجلس پانزدهم توسط اقلیت پنج نفری تشکیل شده بود و از مهمترین اقدامات این اقلیت را میتوان استیضاح دولت ساعد و مخالفت با لایحه الحاقی گس – گلشاییان دانست.
حسین مکی در هر دو مورد فوق چه مخالفت با ساعد و چه مخالفت با لایحه از دکتر مصدق درخواست کرد تا نظر خود را برای مجلس ارسال کند. در مورد اول پس از اصرار زیاد دکتر مصدق نامهای به مجلس نوشت و در آن مجلس را دعوت به سکوت کرد. در مورد دوم نیز پس از اصراربسیار مکی با ارسال نامهای عجیب در واقع به شیوهای با ارائه یک پیشنهاد اصلاحی موافقت خود را با این لایحه و انگلیسی اعلام میکند.
مرحله دوم حضور دکتر مصدق از زمانی آغازشد که به دعوت اقلیت مجلس به عنوان کاندید نمایندگی مجلس برای دوره شانزدهم وارد فعالیتهای سیاسی شد و در اعتراض به تقلب درانتخابات به اتفاق حدود دویست نفر دیگر در دربار متحصن شدند اما این تحصن بدون اخذ نتیجه پایان گرفت. در پی مرگ هژیر به دست فداییان اسلام ودستگیری عدهای همچون، آیت الله کاشانی و خلیل طهماسبی و بقائی، مصدق نیز به احمدآباد تبعید شد اما پس از مدت کوتاهی دوباره به تهران بازگشت. در این زمان که ابطال آراء تهران اعلام شده بود بدون توجه به این امر مجلس آغاز به کار کرد. مصدق در همایشی مردمی به این اقدام اعتراض کرده پس از مدتی نیز به مجلس راه یافت. درهمین زمان بود که وی در مجلس نامهای ازآیت الله کاشانی را که در آن تصریح شده بود نفت ایران متعلق به هیچ کشور خارجی نیست، درمجلس قرائت کرد و پس از چندی به ریاست کمیسیون نفت مجلس انتخاب شد. پس از انتخاب رزم آرا برای نخست وزیری، دکتر مصدق نیز از کسانی بود که علیه او اعتراض کرد.
به دنبال این امر کمیسیون نفت مجلس ده روز به دولت فرصت داد تا نظر خود را نسبت به لایحه الحاقی اعلام کند. سپس به دعوت آیت الله کاشانی، در تمام کشور، گردهماییهای وسیعی در حمایت از ملی شدن صنعت نفت برگزار شد و در پی آن اقلیت مجلس که نام دکتر مصدق در میان آنها نیست، دولت را به دلیل عدم امنیت قضایی، استیضاح میکنند. پس از ترور رزم آرا به دست فدائیان اسلام، و درمحیطی که تحت فشار ملت و علمای مذهبی حتی عوامل سرسپرده انگلیس قادر به مقابله با موج برخاسته نبودند، کمیسیون نفت، طرح ملی شدن صنعت نفت را تصویب کرد و به دنبال آن، این امر در مجلس شورای ملی و مجلس سنا به اتفاق آرا به تصویب رسید.
مسئله ملی شدن صنعت نفت با توجه به ایجاد فضای عمومی مناسبی که توسط فدائیان اسلام، آیت الله کاشانی و جمعی از نمایندگان مجلس که درمجلس پانزدهم و در غیاب مصدق، سنگ بنای ملی شدن صنعت نفت را گذارده بودند، ایجاد شده بود و دکتر مصدق نیز در این مرحله با احساسی که از حمایت داخلی و خارجی پیدا کرد به این نهضت ملحق شد، نه آنکه آن را رهبری کرده یا بوجودآورده باشد.
آنچه موجب تصویب «طرح ملی شدن صنعت نفت » شد، گلوله خلیل طهماسبی بود که با قتل رزم آرا، قدرتمندترین فرد نظام حاکم آنچنان رعب و وحشتی در حاکمیت ایجاد کرد که علی رغم وجود اکثریت نمایندگان وابسته به سیاست انگلیس درمجلس، آن طرح به اتفاق آرا به تصویب رسید و به دنبال آن بنا به پیشنهاد جمال امامی که از عناصرسیاست انگلیس بود، دکتر مصدق برای نخست وزیری پیشنهاد شد. دکتر مصدق بر خلاف دوره چهاردهم مجلس که پیشنهاد نخست وزیری را به بهانه قبول شرط بازگشت به مجلس نپذیرفته بود، این بار بدون هیچگونه پیش شرطی پیشنهاد نخست وزیری را پذیرفت. با این ترتیب مرحله سوم زندگی سیاسی وی که از حساسترین دوران زندگی اوست، آغاز شد.
دکتر مصدق بدون مشورت با اعضای جبهه ملی، وزیران خود را که اغلب از دولتمردان سابق بودند انتخاب کرد و برنامه خود را اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت در سراسرکشور و اصلاح قانون انتخابات مجلس شورای ملی وشهرداریها، اعلام کرد.
انتخابات مجلس هفدهم در زمان دولت دکترمصدق و به صورتی ناقص انجام و مجلس با هفتاد نفر رسمیت یافت. همچنین در زمان دولت مصدق بود که در تهران، حکومت نظامی اعلام شد و تاپایان دوره او ادامه یافت.
به دنبال تقاضای دکتر مصدق از شاه برای تصدی وزارت جنگ برای خودش و امتناع شاه ازپذیرش این امر، مصدق استعفا داده و در پی آن مجلس به نخست وزیری قوام رأی اعتماد داد. اما چند روزی نگذشت که با اعتراض آیت الله کاشانی و به رهبری وی در تهران و اغلب شهرهای ایران تظاهرات وسیعی در حمایت از مصدق انجام شد و درگیریهای خونین سی تیرموجب شد شاه قوام را عزل کند و مجلس به زمامداری مصدق متمایل شود. پس از مخالفتهایی که مجلس سنا با برخی ازلوایح مجلس شورا انجام داد، طرح تقلیل مدت مجلس سنا از چهار سال به دو سال به سرعت درمجلس شورا تصویب شد و بدین ترتیب این مجلس منحل شد. پس از چندی، لایحهای به مجلس تقدیم شد که طی آن با توجه به اختیارات وسیع نخست وزیر در هیچ شرایطی وی نتواند مجلس را تعطیل کند این طرح با اعتراض شدید دکتر مصدق روبرو شد و مسکوت گذارده شد. سپس مصدق از مجلس، تقاضای اختیارات قانون گذاری یک ساله کرد که بامخالفت روبرو شد اما سرانجام این اختیارات به دکتر مصدق داده شد. هر چند آیت الله کاشانی طی نامهای مخالفت خود را با نقض قانون و تضعیف مجلس ابراز کرد. همچنین مصدق بدان علت که محرمانه وسایل مسافرت شاه را از ایران فراهم کرد، مورد اعتراض شدید آیت الله کاشانی و مردم قرارگرفت و به دنبال این امر و تظاهرات مردم، شاه از رفتن منصرف شد.
در همان دوران، مجلس، هیئتی هشت نفره را مأمور رسیدگی به اختلافات شاه، مصدق وکاشانی کرد و هیئت پس از بررسی اعلام کرد شاه حق مداخله در امور سیاسی را ندارد. به دنبال اوجگیری اختلافات، اقلیت مخالف دولت و دکتر مصدق، 59 نفر از نمایندگان مجلس که از حامیان او بودند استعفا دادند و بدین ترتیب مجلس هفدهم از کار افتاد. سپس دکتر مصدق رسماً به عمر مجلس پایان داد و همین زمینه ساز سقوطش شد زیرا شاه محرمانه با استفاده از غیبت مجلس، فرمان عزل مصدق و انتصاب زاهدی را به سمت نخست وزیری صادر کرد. سرهنگ نصیری که این فرمان را به مصدق اعلام کرد، دستگیر شد و مصدق طی اعلامیهای وقوع یک کودتای نظامی در تهران را به اطلاع مردم رساند. شاه از کشور خارج شد و به دنبال انحلال مجلس عدهای از نمایندگان که استعفا نداده بودند، دستگیر شدند.
آیت الله کاشانی طی نامهای به مصدق در مورد وقوع یک کودتای دیگر و مهمتر توسط زاهدی هشدار داد ولی او در پاسخ تنها نوشت که «مستحضر به پشتیبانی ملت ایران هستم.» اماکودتا در تهران انجام شد و مصدق از کار برکنار شد.
نکته عجیب، آن بود که دکتر مصدق عموماکسانی چون سرلشگر زاهدی و یا دکتر امینی وتعدادی دیگر از اعضای کابینههای قبلی را برای دولت خود، انتخاب کرده بود. مسئله دیگر اقدامات مصدق پس از اخذ اختیارات قانون گذاری از مجلس است. با وجود اینکه وی هر گونه اختیار قانونگذاری را از مجلس کسب کرده بود امامعذلک باز هم مجلس را به دلیل مخالفت اقلیتی یازده نفره آنهم با رفراندومی که مطلقاً با معیارهای دموکراتیک و قانونی، سازگار نبود، منحل کرد. دکتر مصدق با کناره گرفتن از رهبران مذهبی سیاسی همچون آیت الله کاشانی در واقع، پایگاه تودهای خود را نیز از دست داد و اگر بر این عقیده مخالفین نباشیم که خود در اجرای کودتا سهیم بود بلاتردید در فراهم سازی زمینه کودتا هم از نظر اجتماعی و هم از نظر قانونی ناخودآگاه مشارکت کرد.
دکتر مصدق در آبان و آذر سال 1332 در دادگاه بدوی نظامی و در فروردین و اردیبهشت سال 1333 در دادگاه تجدید نظر نظامی محاکمه شد و جلسات دادگاه را ضمن دفاع از خود به محاکمه رژیم تبدیل کرد. او به سه سال زندان محکوم شد و پس از پایان دوره زندان بقیه عمر خود را در روستای احمد آباد تحت نظر بود تا اینکه در روز 14 اسفندماه سال 1345 در سن 85 سالگی از دنیا رفت و در یکی از اتاقهای خانهاش در احمدآباد به خاک سپرده شد.
علی غلامرضایی/ دکترای تاریخ؛ مدرس دانشگاه و پژوهشگر
No tags for this post.