داستانک؛ داستان نخبگان است
اینها و بسیار بیش از اینها، نیازها و مطالبات تازهای به زندگی جوامع امروزی تحمیل کرده که پیشتر حتی تصور آن هم دور از ذهن بود.
بر این اساس، هنر و ادبیات که همواره تجلیگاه برترین اندیشهها و زلالترین احساس بشری بوده است، برای حفظ جایگاه و استمرار تاثیرگذاری میبایست همگام و همراه با این نیازها پیش رود و چه از نظر شکلی و چه به لحاظ محتوایی، خود را به روز نماید.
«داستان» هم به عنوان یکی از دلانگیزترین و محبوبترین شاخههای هنری از این قاعده کلی مستثنا نیست. چه آنکه با وقوع انقلاب مشروطیت در ایران و دگرگونی بنیادین در وجوه مختلف زندگی ایرانیان، داستان کوتاه و مدرن فارسی با پیشگامی نویسندگانی چون «محمدعلی جمالزاده» و «صادق هدایت» پا گرفت و فصل تازهای در ادبیات داستانی ایران رقم خورد. در دو سه دهه اخیر هم، پابهپای تحولات اجتماعی و فرهنگی حاصل از پیشرفتهای علمی و فناوری، گونه دیگری از داستان به نام «داستانک» یا «مینیمال» مورد توجه قرار گرفته است. گونهای که علاوه بر همسویی با نیازهای زمانه، از ویژگیهای زیباییشناسانه هم برخوردار است.
ویژگیهای داستانک
داستانک که از آن به «داستان نخبگان» یاد میشود، داستانی است با حجم بسیار کمی از واژگان که در مدت زمان بسیار کوتاهی میتوان آن را مطالعه کرد. در حقیقت، نویسنده داستانک با پرهیز از پرگویی و دوری از حواشی و زواید، به دنبال انتقال پیام، اندیشه یا احساس در حداقل زمان است. هرچند در این راه، از پرداختن به جاذبههای داستانی و شکل روایی اثر، غافل نمیشود و میکوشد پیام خود را بهطور غیرمستقیم و برکنار از نصیحت یا شعار در اختیار مخاطب قرار دهد.
به نظر میرسد عنوان «داستان نخبگان» برای این قالب داستانی، بسیار هوشمندانه انتخاب شده است. چراکه نخبگان و تیزهوشان از قوه درک و تحلیل بالاتری نسبت به عموم افراد جامعه برخوردار هستند و پرگویی و حاشیهروی سبب دلزدگی و ملال آنها میشود. غالبا برای این افراد، اشارتی کافی است تا به کُنه مطلب پی ببرند و نیاز به توضیح بیشتر دارند. افزون بر این، تمهیدی که برای سیر وقایع اندیشیده میشود، میبایست بسیار دقیق، مهندسیشده و متناسب با فضای کلی داستان باشد تا بتواند مخاطب – به ویژه مخاطبان نخبه و فرهیخته – را جذب کند.
کاربرد ضربه پایانی از دیگر ویژگیهای داستانک است. ضربه پایانی چنانچه به خوبی طرحریزی شده باشد، به گونهای که خواننده، اتفاق (ضربه) پایانی را در مسیر طبیعی رویدادهای داستان تشخیص دهد، بر اثرگذاری آن میافزاید و پیامش را در ذهن و ضمیر مخاطب، ماندگار میکند.
اما گذشته از ویژگیهایی که بدان اشاره شد، داستانک یک قابلیت منحصر به فرد دیگر هم دارد و آن، مشارکت خواننده در فهم داستان و تقویت قوه تحلیل و خلاقیت اوست. از این منظر شاید بتوان داستانک را با «شعر»ی که از آرایه ایهام برخوردار است، مقایسه کرد.
در داستانک به دلیل اینکه یک روایت در کوتاهترین شکل ممکن و با حداقل توصیف از صحنهها و اتفاقات بیان میشود، نویسنده این شانس را مییابد که شاهد نتیجهگیریهای متفاوت و حتی متضاد مخاطبان از داستانش باشد. تجربهای که من هم در چند مورد با آن روبهرو شدم و از خواندن برداشتهای متفاوت خوانندگان داستانم، بسیار لذت بردم.
حال به پیروی از سخن حضرت حافظ که فرمود: «خوش بود گر محک تجربه آید به میان…»، داستان «تلنگر» از مجموعه داستان «آن که باد میکارد» خود را پایانبخش این نوشته قرار میدهم:
«مرد آهسته به سگ نزدیک شد. روی دو پا نشست و همانطور که پشت سگ را نوازش میکرد، گفت:
ـ از خونه خوب مواظبت کن! باشه؟
سگ دمش را تکان داد و مرد که لبخندی از رضایت بر چهرهاش نشسته بود، به آرامی قلاده سگ را باز کرد و همراه با خانواده از خانه بیرون رفت. سگ سرمست و رها در حیاط بزرگ خانه شروع به دویدن کرد.
***
سگ در سکوت و تاريکي شب، وسط حياط به خواب رفته بود که صدای مبهمی از خواب بیدارش کرد. وقتی گوشهایش را خوب تیز کرد، صدای چرخيدن کليد در قفل را شنيد. به سرعت از جا برخاست و بيآنکه پارس کند، به سمت در خانه دوید و پشت در، منتظر ایستاد.
دزد، کلیدهای مختلف را یکی پس از دیگری امتحان میکرد و با درآوردن هر کلید از قفل، نگاهی به دو سوی کوچه میانداخت و وقتی که خوب مطمئن میشد، کلید دیگری را آزمایش میکرد.
سرانجام یکی از کلیدها قفل را باز کرد. دزد خیلی آرام در را گشود و همانطور که در آستانه در ایستاده بود و حیاط را ورانداز میکرد، سگ جستی زد و از بین پاهای دزد گریخت. دزد که شوکه شده بود، دستش را روی قلبش گذاشت و نفس راحتی کشید.
سگ در تاریکی کوچه ناپدید شد.»
احمد طبایی / نویسنده و روزنامهنگار
No tags for this post.