دکتر «علی سمیعی» را دانشجویانش در گروه ارتباطات دانشگاه علامه، واحد علوم تحقیقات دانشگاه آزاد تهران و روابط بینالملل وزارت امور خارجه به خوبی به یاد دارند؛ برخی از این دانشجویان که امروز خود استاد شدهاند، از وی که این روزها وارد 81 سالگی شده و همچنان مطالعه را رها نکرده است، به عنوان «پروفسور سمیعی فلسفه سیاسی ارتباطات» یاد میکنند.
دکتر سمیعی «علوم کشورداری» را تا مقطع دکتری در دانشگاه «کارل فرانس» اتریش گذراند. او جزو اولین اعضا هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی و از نخستین اساتید همکار دکتر معتمدنژاد در دانشکده علوم ارتباطات است؛ «فلسفه سیاسی ارتباطات» جزو کرسیهای درسی استاد سمیعی برای دانشجویان علوم ارتباطات و روابط بینالملل بوده است.
دکتر سمیعی که از پیشگامان علم ارتباطات در ایران است، علاقه زیادی به مکاتب انتقادی به خصوص مکتب فرانکفورت دارد؛ او به واسطه ادامه تحصیل در آلمان، جزو نخبگانی بوده که در جنبشهای دانشجویی آلمان در سال 1968 حضور داشته و حتی همراه با دانشجویان آلمانی بازداشت شده است. او خاطرات زندهای از این جریان اعتراضی جهانی دارد که این روزها دانشجویان در کتابهای تاریخ آن را میخوانند.
دکتر سمیعی جزو انگشتشمار استادانی است که بر «تحلیل گفتمان» و «تحلیل گفتمان انتقادی» اشراف دارد و تاکید میکند: «تحلیل گفتمان انتقادی»، شاخه علمی بین رشتهای است که کاربرد زبان و سیاست را بررسی میکند و اهالی علوم ارتباطات بهترین افراد برای به کارگیری این علم هستند.
دکتر علی سمیعی که متولد دوم اردیبهشت ماه ۱۳۱۴است، پس از اخذ مدرک دکتری در سال ۱۳۵۵به ایران بازگشت و در مدرسه خدمات گردشگری مشغول به تدریس شد. بعدها، دانشگاه علامه از تجمیع این مدرسه و دیگر حوزهها تاسیس شد و استاد تا سال 1382 در این دانشگاه و تا چندی پیش همچنان در واحد علوم تحقیقات دانشگاه آزاد مشغول به تدریس بود.
ایسنا همزمان با سالروز تولد استاد علی سمیعی، در دیدار با او دربارهی «زندگی» به گفتوگو نشست؛ شاخهای دور از علوم سیاست و البته نزدیک به آن.
این استاد 81 ساله معتقد است «باید با زندگی مواجه شویم وگرنه مرگ در انتظار ماست.»
دکتر سمیعی، شبکههای اجتماعی امروز را برای عرصه علوم ارتباطات مفید میداند، اما معتقد است «دنیای مجازی دنیای چهره به چهره نیست و ادراک در آن مغفول افتاده است.»
این استاد پیشکسوت در مواجهه با نخستین پرسش که «زندگی زیباست؟» جدی پاسخ میدهد:
محیط اجتماعی، خانوادگی و بهره هوشی انسان تاثیر زیادی در این احساس دارد که زندگی زیباست یا نه؟ البته مساله ژنتیک و شانس را هم موثر میدانم. به هر حال قشنگی زندگی، براساس داشتن ابزارهای لازم برای تحمل سختیهاست.
* یعنی در کنار همین مسائل «به شانس اعتقاد دارید؟»
بله. به شانس اعتقاد دارم. حتی به شانس و نقش آن در قشنگی زندگی؛ ضمن این که من جزو افرادی هستم که در 90 درصد زندگیام شانس آوردهام.
*«بزرگترین شانس زندگی» شما چه بوده؟
این شانس به یک خاطره بازمیگردد؛ به دوران جوانیام؛ پیاده میرفتم پسر داییام را دیدم، خبر داد که برای تحصیل به آلمان میرود. کم و کیفش را پرسیدم، راهنماییام کرد که چگونه در خارج ادامه تحصیل بدهم. این گونه شد که رفتم وین، جامعهشناسی بخوانم که متاسفانه ظرفیت دانشگاه پر شده بود و جا نداشتند. افسرده به پارکی پناه بردم و فشار روحم را تحمل میکردم که در همین زمان، دو نفر رد شدند که فارسی صحبت میکردند «مهدی این کاری که گفتم نکردی» خوشحال شدم و خودم را معرفی کردم و خواستم به عنوان هموطن با هم گپ بزنیم. شرایطم را توضیح دادم و از این که بعد از کلی هزینه و تلاش، موفق به تحصیل نشدم … یکی از آنها گفت «دوست داری سیاست بخوانی؟»….گفتم «چرا که نه؟!». قرار شد مدارکم را برسانم، همینطور هم شد، هفته بعد خبر رسید که «شما پذیرفته شدید!». خیلی خوشحال شدم، در رشته «کشورداری» پذیرفته شده بودم.
این بزرگترین شانسم بود.
* چند فرزند دارید؟
دو دختر؛ یکی کارشناسی ارشد جامعهشناسی میخواند در نیویورک و دیگری این روزها فوق تخصص قلب و عروق را از دانشگاه آلمان میگیرد.
* چرا در بازگشت به ایران وارد مدرسه عالی گردشگری شدید؟
نخستوزیر وقت به اروپا آمد و گفت «به کسانی که برگردند کار میدهیم.» بازگشتم و در وزارت اطلاعات و جهانگردی به عنوان کارشناس و تحلیلگر استخدام شدم. اکبر ناظمی، پیشنهاد یک مدرسه عالی داد و حکم هیات علمی هم گرفتم که از جمع این مدرسهها دانشگاه علامه تشکیل شد.
*و آشنایی شما با دکتر معتمدنژاد و حکایت واسطه ارتباطات و سیاست …؟
با دکتر معتمدنژاد در گروه ارتباطات بودیم. پیشنهاد داد «شما که فلسفه سیاسی تدریس میکنی، روی هابرماس مطالعاتی داشته باشید…». اینگونه ارتباطات و فلسفه را گره زد. دکتر فلسفه این کار را داشت.
امروز معتقدم تمام رشتههای علم اجتماعی وامدار ارتباطات هستند.
*چرا پیشکسوتان ارتباطات بیشتر در خلوت هستند؟
ارتباطات به معنای واقعی را همه نمیدانند. فهم آن مهم است…
*تاکید بیشتر شما به عنوان عالم در فلسفه سیاسی بر چه حوزهای از ارتباطات است؟
مساله «تحلیل گفتمان انتقادی» را دانشجویان ریشهیابی کنند از کجا آمده است.
«ون دایک» چه کسانی را شایسته میداند که تحلیل گفتمان را پیاده کنند؟… ریشه بشر کجاست؟ «ون دایک» به این سوال پاسخ میدهد.
ارتباطات در مرکز پاسخ گرفتن به همه این مطالب است…
*دانشجویان شما این جمله شما را به یاد دارند «وسواس سقراطی دارم»؛ هنوز هم؟
بله .. تا به عمق مطلبی پی نبرم ول نمیکنم.
اشاره به رنگهای خطوط کشیده شده زیر کلمات کتابهایش میکند.
*وسواس سقراطی کار را پیش میبرد یا کار شما را کند میکند؟
مهم این است تا مطلبی را نفهمم، نمیگذرم.
*در زندگی عادی و ارتباطی هم وسواس سقراطی دارید؟
یک مقداری دقیقتر بودم. اما داشتنش خسارت دارد… حتی صدمه جسمی.
*در صحبتهایتان همیشه از ساعتها مطالعه میگفتید؛ سرگرمی شما با اشتیاق به خواندن یکی بوده؟ اصولا سرگرمی از منظر یک استاد 81 ساله چیست؟
سوال دقیقی است… توجه به سلامت جسمی و بهداشتی، تغذیه سالم و ورزش و پیادهروی. در شرایط ذهنی مطلوب مطالعه دقیق هم سرگرمکننده است.
*اهل بازی هم هستید؟چه بازیای؟!
بازی تغییر یافته یک طفل، در مقام امروز، همان بازی که بچهها را بزرگ میکند و خیلی دوست دارند…
بله. سرگرمی لازم است برای گذر از فشار زندگی… برای افراد فرق میکند. یکی با جک گفتن یکی با ورزش و …سراغ بازی میرود.
بازی و سرگرمی اصلی، علاوه بر آرامش روحی، به سلامت و پیشرفت روحی کمک میکند، انسان لذت میبرد و لذت میرساند.
یاد شما از دانشگاه و دانشجویان…؟
بزرگترین و تکترین هدیهای که دانشگاه به من داد دست نوشته یکی از شاگردانم پایان ورقه امتحانیاش است…
«زشورستان جانم خار و خس را
بپیراید که او چون باغبان است
رخش خسته تنش رنجور
اما
روانش همچون دریایی روان است
خدایا این معلم باشد اما
فرشته در نهادش میهمان است…»
امروز ورقه این دانشجو را دارم با شماره و مهر آموزش.
«دکتر رها خرازی آذر» از دانشجویان خوب کلاس بود که روحیه پرسشگری او در کلاس بیمثال بود و همچنان نگاه ویژهای به بحثهای گفتمانی دارد.
«دکتر نگین حسینی»، «دکتر ضیایی پرور»، «دکتر نیلوفر توکلی» و «دکتر تربتی» از دانشجویانی هستند که استاد از آنها یاد میکند.
* آرزوی شما؟…
حاصل مطالعاتم را به خط اول ارتباطیها برسانم نه به اهل سیاست و نه جامعهشناسی، به دست متخصصان ارتباطات برسانم.
* در پایان…
هر چه انسان بیتعارف باشد زندگی بهتر است.
No tags for this post.