دانستن تاریخ تولدم به درد چهکسی میخورد
با وجود این که از مرگ او 65 سال میگذرد، هنوز هم این نویسنده یکی از بحث برانگیزترین نویسندگان معاصر است و آثار او در میان نمونههای نوگرای داستان نویسان معاصر(قرن چهاردهم شمسی)، از جایگاه ویژهای برخوردار است و باعث شده هدایت را یکی از پیشروان جدی رنسانس ادبی در زمینه داستاننویسی آوانگارد بدانند. این یادداشت، نگاهی موجزی دارد به این جایگاه و عصری که صادق هدایت در آن میزیست.
درآمد:
«من همان قدر از شرح حال خودم رم میکنم که در مقابل تبلیغات امریکایی مآبانه. آیا دانستن تاریخ تولدم به درد چهکسی میخورد؟ اگر برای استخراج زایچهام است، این مطلب فقط باید طرف توجه خودم باشد گرچه از شما چه پنهان، بارها از منجمین مشورت کردهام اما پیش بینی آنها هیچ وقت حقیقت نداشته. اگر برای علاقه خوانندگانست باید اول مراجعه به آراء عمومی آنها کرد چون اگر خودم پیشدستی بکنم مثل این است که برای جزییات احمقانه زندگیم قدر و قیمتی قایل شده باشم به علاوه خیلی از جزییات است که همیشه انسان سعی میکند از دریچه چشم دیگران خودش را قضاوت بکند و از این جهت مراجعه به عقیده خود آنها مناسبتر خواهد بود مثلا اندازه اندامم را خیاطی که برایم لباس دوخته بهتر میداند و پینهدوز سر گذر هم بهتر میداند که کفش من از کدام طرف ساییده میشود. این توضیحات همیشه مرا به یاد بازار چارپایان میاندازد که یابوی پیری را در معرض فروش میگذارند و برای جلب مشتری به صدای بلند جزییاتی از سن و خصایل و عیوبش نقل میکنند….»
این مشهورترین نقلی است که از صادق هدایت درباره خودش به جا مانده و نسخه دست نویسی از آن بر روی برگه ای که آرم دانشگاه تهران را بر روی خود دارد، مشهور است.
راستی صادق هدایت که بود؟در این جستار برآنیم تا با نگاهی تاریخ نگر و جامعه شناختی به پدیده ای به نام صادق هدایت بپردازیم.نویسنده ای که اظهار نظرهای متفاوتی درباره او و آثارش وجود دارد.
روایت نخست:هدایت و تکامل جریان داستان نویسی
شروع قرن چهاردهم شمسی، با آثاری که در سال های ابتدایی این قرن پدید می آید، در حوزه پژوهش هایی که به بررسی پیشینه داستان نویسی و شعر نو و حتا تاریخ می پردازد، جایگاه ویژه ای دارد.نگاهی به آثاری نظیر "یکی بود یکی نبود" محمد علی جمالزاده(1300)، "جعفر خان از فرنگ برگشته" حسن مقدم(1300)،"افسانه" نیمایوشیج(1301)، "تهران مخوف" مشفق کاظمی(1301)، "ایده آل پیرمرد دهگانی" میرزاده عشقی (1302)، "ترجمه گات ها به فارسی" ابراهیم پور داود(1305) و …نشانگر این است که با وجود نوپا بودن مشروطه(تاریخ امضای حکم مشروطه، 1385 شمسی است)، این نهضت تاثیر خود را بر جریان های مختلف ادبی گذاشته است.البته آثار یاد شده همه در یک سطح نیستند و رویکرد پژوهشگران به این آثار،رویکرد مشابهی نیست و چه بسا ارزش مورد اعتنای این آثار نزد بررسی کنندگان، بیشتر از منظر تاریخی و فرهنگی باشد تا هنری و مثلا پیشروی نیما و جمالزاده با مشفق کاظمی تفاوت هایی اساسی دارد و در این میانه حتا نیما جایگاه ویژه تری دارد و توانایی رد شدن از زمان خود را دارد؛ ویژگی ای که "یکی بود یکی نبود" جمالزاده فاقد آن است.با این همه یک ویژگی مشترک بین این آثار پیشرو وجود دارد و آن این است که تکامل جریانی که با این آثار به راه افتاده در تاریخی دیگر و توسط کسان دیگر است.صادق هدایت جریان داستانی را که جمالزاده پیشرو آن است، تکامل می بخشد و مهدی اخوان ثالث، انسجامی به شعر نیمایی می دهد که در کار خود نیما یوشیج سابقه نداشته است.
روایت دوم:هدایت و ملی گرایی افراطی
داستان فارسی در عصری دچار تحول می شود که جامعه در دوران گذار است.گذر از قاجاریه به پهلوی.برای این عصر ویژگی های بسیاری برشمرده اند که پررنگ ترین این ویژگی ها، تبلیغ ملی گرایی و گرایش افراطی حاکمان وقت ایران فرهیختگان و روشنفکران حوزه های مختلف به تاریخ ایران پیش از اسلام است. ایدئولوژی حاکم، ملی گرایی ای بود که دو پایه اساسی داشت:تاریخ ایران و زبان فارسی.بنابراین طبیعی بود که هرکدام از فعالان این حوزه ها، همسو یا ایدئولوژی یاد شده و چه بسا گاه بی اطلاع از یکدیگر با این ملی گرایی همسو باشند که در نهایت با هدف تجدد ایران بود.تجددی که با تمدن اروپایی تطابق داشته باشد.این که ملک الشعرای بهار می سرود:یا مرگ یا تجدد و اصلاح/راهی جز این دو پیش وطن نیست…و یا میرزاده عشقی اپراهایی با رویکرد ایران باستان اجرا می کرد و یا افرادی نظیر مشیرالدوله پیرنیا و عباس اقبال و تقی زاده به تاریخ اعتنایی جدی می کردند، همه و همه در راستای همین این تجدد خواهی و همسویی با ایدئولوژی یاد شده بود و طبیعی است که صادق هدایت هم از این قافله عقب نماند.زبان پهلوی می آموخت و آثار دینی پیش از اسلام را ترجمه می کرد(نظیر ترجمه زند وهومن یسن) و با آثاری نظیر پروین دختر ساسان و مازیار را می نوشت که حساسیت او را نسبت به ایران دوستی همه گیر و گاه افراطی آن روزها نشان می دهد.
روایت سوم:هدایت مظهر شکست آزادی خواهی مشروطه
با به سلطنت رسیدن رضا شاه، حکومت "مشت و عدالت" (به تعبیر بهار) که آرزوی بسیاری از کسانی بود که از بی کفایتی قاجاریه به ستوه آمده بودند، به شکل یک دیکتاتوری متمرکز، اجرای شتابزده اصلاحات را در پیش گرفت و متناسب با انجام اصلاحات،آزادی های فردی و اجتماعی که از آرمان های محقق نشده و تباه شده انقاب مشروطه بود، بیش از پیش پایمال دیکتاتوری شد.
در عین حال تجدد خواهی معاصران این دیکتاتوری، به علت عقب افتادگی و آماده نبودن محیط اجتماعی، راه به دهی نبرد و فرهیختگان عصر، دو دسته شدند.یا وجود حکومت "مشت و عدالت" را از آزادی های فردی و اجتماعی ضروری تر دیدند و به مماشات با حکومت پردداختند و یا تاب نیاوردند و فرو ریختند.دکتر شاهرخ مسکوب در کتاب داستان ادبیات و سرگذشت اجتماع، صادق هدایت را "مظهر و تجسم شکست آزادی جویی انقلاب مشروطه" و به عبارت دیگر جزو تلفات این عصر می داند و معتقد است در عصری که درک روشنفکران معاصر با هدایت از تحولات و جریان های ادبی در اروپا فراتر از درک سانتی مانتال از رمانتیسم غربی نیست و حتا هنرمند بیداری مثل نیما نهایتا مارکسیسم را می شناسد، صادق هدایت درک متفاوت تری دارد و میافزاید:"نوجویی(مدرنیسم) هدایت….در این مورد بیشتر به روشنفکران اروپایی بین دو جنگ شباهت یافت که نواندیشی آنان از سویی در فلسفه به نیچه می رسید و از سوی دیگر در ادبیات از فلوبر، آلن پو،نروال و دیگران سرچشمه می گرفت و در ریلکه و کافکا ادامه می یافت.این نوجویی غریب و ناممکن که چند سالی در ذهن او هستی خلاق و سرزنده ای داشت، در عالم واقع و برخورد با محیطی که او در آن می زیست، مانند نوزادی زودرس، نیامده محکوم به مرگ بود.وغ وغ ساهاب بیشتر از نوشته های دیگر، با طنز و شوخ طبعی نشان می دهد که آرمان های میهنی، ارزش های فرهنگی و نوگرایی شتابانِ روزگار رضاشاهی پیش از آن که در سوم شهریور هزار و سیصد و بیست در دنیای بیرون از پا در آید، در روان آزاده هدایت فرو ریخته بود.زندگی هنری متجددترین نویسنده ما آزمون شکستی تاریخی و خودکشی او، ندای مرگ تجددی است که بدون آزادی، آفت زده و رنجور و ای بسا دستخوش ناکامی است."
مهرداد نصرتی
No tags for this post.