نماد سایت خبرگزاری سیناپرس

جایزه ابل و دنیای ریاضیات

سال‌ها پیش ریاضی‌دان غیرحرفه‌ای معروفی به نام فرما در حاشیه کتابی نوشته بود که توانسته است حدسی را اثبات کند که چون درحاشیه کتاب فضای کافی نیست آن را نمی‌نویسد.

اصل حدس به این صورت است که به ازای هر عدد n بزرگ‌تر از 2 هیچ 3 عدد صحیح مثبتی مانند a،  b و  c وجود ندارد که در معادله a به توان n  به علاوه b به توان n مساوی c  به توان n،  صادق باشد.

پیر دو فرما این ادعا را در سال 1637 مطرح کرد و از آن زمان تا دوران معاصر ما تلاش برای حل آن ادامه داشته است. در سال 1994 اندرو وایلز موفق شد راه‌حلی برای اثبات این حدس ارائه داد.

در این برنامه به این مناسبت درباره جایزه ابل و ترویج ریاضیات صحبت می‌کنیم و از دکتر مجید میرزا وزیری دعوت کرده‌ایم تا درباره این قضیه و راه‌حل آن برای ما توضیح دهد.

این برنامه فرصت بی‌نظیری بود تا از دکتر مجید میرزاوزیری استاد دانشکده ریاضیات دانشگاه فردوسی مشهد و یکی از برجسته‌ترین مروجان حوزه علوم ریاضی دعوت کنیم تا با مخاطبان راز سخن بگوید.

مجید میرزاوزیری نه‌تنها ریاضی‌دانی برجسته در ایران است که به دلیل تلاش‌های عمده‌اش در ترویج علم شناخته‌شده است. او ده‌ها کتاب در حوزه ریاضیات و داستان‌های ریاضیاتی نوشته است که برخی از آن‌ها اثرهایی استثنایی به شمار می‌روند.

او در سال‌های اخیر پروژه شهر ریاضیات را مطرح کرده و پیش برده است. پروژه‌ای بسیار جذاب و تعاملی که افراد از سنین مختلف می‌توانند در آن مشارکت کنند.

پیشنهاد ما این است که حتماً سری به وب‌سایت دکتر میرزاوزیری بزنید و از ایده‌های او استفاده کنید.

در ادامه می‌توانید مصاحبه قدیمی پوریا (که شاگرد قدیمی دکتر میرزاوزیری در دانشگاه فردوسی مشهد بوده است) با دکتر میرزاوزیری بخوانید.

گفتگو با دکتر مجید میرزا وزیری استاد دانشکده علوم ریاضیات دانشگاه فردوسی مشهد و مروج ریاضیات

حدود ۱۵ سال پیش در راهرو دانشکده علوم ریاضی دانشگاه فردوسی مشهد، به همراه گروهی از دوستانم ایستاده بودیم و درباره ریاضیات حرف می زدیم. آن سال ها عمده حرف های جدی ما بیشتر از اینکه در کلاس های درس اتفاق بیفتد، در راهرو ها اتفاق می افتاد. صحبت از این بود که ریاضیات آیا استعداد ویژه ای را می طلبد یا نه؟ صحبت بالا گرفته بود که یکی از دوستان صمیمی ما برای بیان نظرش درباره استعداد ریاضی، خاطره ای از دوران تحصیلش در دبیرستان را تعریف و سپس به گفته ای از ادیسون اشاره کرد. او می گفت: «ادیسون معتقد بوده که موفقیت حاصل ترکیب ۱% نبوغ و ۹۹ % پشتکاره اگر از من بپرسید معتقدم اون یک درصد را هم اشتباه گفته و ۱۰۰  درصد موفقیت – از جمله در ریاضیات – پشتکار آدم ها است».

اگر این دوست از همکلاسی های ما بود شاید می شد این گفته را نوعی بیانیه خوش بینانه یا غیر واقعی یا امیدوار کننده تلقی کرد اما وقتی گوینده اش، دکتر مجید میرزاوزیری، استاد دانشکده و کسی بود که در دوران دبیرستان چندان علاقه چشمگیری به ریاضیات نداشته است، باید آن را نوعی گزاره واقعی به حساب می آوردیم.

مجید میرزاوزیری یکی از محبوب ترین استاد های دانشکده بود و هنوز هم هست. او دهها مقاله در ژورنال های تخصصی ریاضیات منتشر کرده است، به هزاران نفر در دانشگاه درس داده و در پروژه های پژوهشی و کنفرانس های تخصصی مختلف در نقش های مختلف مشارکت داشته است. اما در کنار همه این ها او دغدغه ترویج ریاضیات را دارد. بخش عمده ای از وقت آزادش را صرف فعالیت های ترویجی می کند از برگزاری مسابقات ریاضی گرفته تا تلاش برای ارایه چهره ای از زندگی روزمره یک ریاضیدان.

اما عمده تلاش های جنبی او را کتاب های غیر تخصصی اش تشکیل می دهند. او تا کنون دهها کتاب داستانی با مضمون ریاضیات نوشته است که برخی از آنها – نظیر مثلث – به اثری شگفت انگیز بدل شده اند. (در کتاب مثلث، علاوه بر اینکه کتاب داستانی را روایت می کند، صفحات، زوج، فرد و حتی کلمات سیاه و خمیده صفحات داستان های مستقل خود را روایت می کنند).

آنچه او – و همکاران او – انجام می دهند کمک به استحکام پایه های ریاضیات در این کشور و مبارزه با بدفهمی های رایج در آن و هراس های بی دلیل ناشی از مواجهه با ریاضیات است. کاری که آینده ما بدان بستگی دارد. البته او نیز مانند بسیاری از مروجان دیگر برای ادامه مسیرشان در این راه باید مشکلات فراوانی را تحمل کند. کار مروجان علم در فضای امروز چون شوالیه های تنهایی است که باید به نام علم با بی خردی مبارزه کنند.

۱     فکر می کنم در مواجهه با ریاضیات ما با دو گروه از مردم مواجهیم: اقلیت شیفته و اکثریت هراسان. فکر می کنی چنین برداشتی درست است؟ و چرا هنوز مردم عادی از ریاضیات هراس دارند؟

این تقسیم‌بندی با این مرز مشخص رو خیلی قبول ندارم. افرادی هم هستند که دقیقا نمیشه توی یکی از دسته‌ها قرار داد و ظاهرا خودشون هم نمی‌دونن که چه حسی نسبت به ریاضیات دارن. هراس مردم عادی از ریاضیات حداقل به دو دلیل عمده بر می‌گرده: اصرار افرادی که ریاضیات رو آموزش میدن به در پستو کردن این علم و دلیل دوم هم می‌تونه به عدم اطلاع افراد از وسعت ریاضی برگرده. من با مردمی که از ریاضی هراس دارن هم‌عقیده هستم. به نظرم خیلی از بخش‌های ریاضی می‎‌تونه هراس‌آور باشه در عین حال که گستردگیش باعث میشه بخش‌های جذابی هم داشته باشه.

۲     در سال های اخیر بحث های زیادی درباره اولیت دادن به علوم کاربردی مطرح شده و طبعا نتیجه اش دامن ریاضیات و ریاضیات محض را هم می گیرد. از سوی دیگر ما می بینیم کشورهای توسعه یافته به طور جدید دغدغه توسعه ریاضیات را دارند. زمانی که ناسا برنامه فضایی خود را آغاز میکرد بودجه عظیمی را به آموزش مقدماتی ریاضیات اختصاص داد و جند سال پیش که نتیجه یک تحقیق بین المللی نشان داد دانش آموزان آمریکایی درریاضیات افت کرده اند سرمایه گذرای های عظیم و تبلیغ رسانه ای وسیعی در زمینه ریاضیات صورت گرفت. فکر میکنی اولا آیا توسعه ریاضیات برای کشورهای در حال توسعه ای مثل ما چه اهمیتی دارد و آیا ما آمار دقیق یا چشم انداز واضحی از وضعیت ریاضیات کشورمان در مقایسه با آنچه در این رشته می گذرد داریم؟

باید یه مقدار دقیق‌تر مشخص کنیم که منظور ما از ریاضیات چیه. من فکر می‌کنم اتفاقا در کشورهای در حال توسعه شاید نیازی به این شکل سرطانی یادگیری ریاضی که در کشور ما رواج داره وجود نداشته باشه. ما اصرار داریم که بچه‌هامون به شکلی مستحکم با ریاضیات آشنا بشن. در بعضی موارد من فکر می‌کنم حتی معلم‌های ریاضی متوجه نیستن که وقتی ما به یه دانش‌آموز ریاضی یاد میدیم تصمیم نداریم که مبانی ریاضی رو برای اون پایه‌ریزی کنیم بلکه میخوام یه حداقل‌هایی رو بهش یاد بدیم که بتونه واقعا برای انجام کارهای زندگی، بارور کردن ذهن، به کار بردن استدلال‌های منطقی و به طور کلی به تعبیر من براق کردن ذهنش از اون استفاده کنه.

۳     شما یک ریاضیدان برجسته هستی. در حوزه آکادمیک فعالیت می کنی، تحقیق و تدریس می کنی و مقاله پژوهشی منتشر می کنی. اما در عین حال به ترویج ریاضیات برای دانش آموزان و برای عموم هم علاقه مندی و بسیار فعالانه در آن حضور داری. شاید سوال کلیشه ای باشد اما چرا باید ریاضیات را ترویج کرد؟

با این مقدمه که شروع کردی هر جوابی بدم درسته. می‌دونی که در ریاضی وقتی مقدمه حرفی غلط باشه هر نتیجه‌ای که بگیری معتبره. به هر حال من خودم رو برجسته نمی‌دونم. میشه این جوری گفت که من وظیفه دارم که برجسته باشم، وظیفه دارم که مقاله بنویسم و در سطح تحصیلات تکمیلی هم فعالیت‌هایی داشته باشم. آیا اینها موجب میشه که من از احساس قلبی خودم صرفنظر کنم. مساله مهم اینه که من دوره دبیرستان خوبی نداشتم. از روی برنامه قبلی وارد رشته ریاضی نشدم و قبل از ورود به اون ازش متنفر بودم. اما بعدا فهمیدم که این نگاه درست نیست. خب. حالا خیلی دوست دارم که این اتفاق برای یه بچه دیگه رخ نده. مساله فقط همینه. من برای این که وقت کافی برای این هدفم پیدا کنم مجبورم خیلی فشرده کار کنم. این کارو می‌کنم چون فکر می‌کنم وظیفه نانوشته‌ای برای من وجود داره که پایبندی به اون برام مهم‌تره. خیلی از خواص علم ریاضی با تروج اون به این شکل موافق نیستن. اونا معتقدن که لزومی نداره ما هوادار برای رشته‌مون درست کنیم و شاید جامعه هم تا این حد نیاز نداشته باشه که کسی به طور حرفه‌ای وارد رشته ریاضی بشه. من با این حرف موافقم. اما آشنا کردن مردم با ریاضی خیلی با ایجاد انگیزه برای حرفه‌ای کردن اونها فرق داره. شاید اگه من بخوام افرادی حرفه‌ای رو در ریاضی تربیت کنم همون راه ساده دانشجوی دکتری داشتن بهتر باشه. من دانشجوهایی در دوره دکتری تربیت کردم و برای اون هم اهمیت زیادی قائلم ولی وقتی از عمومی کردن ریاضی صحبت می‌کنم حرفم چیز دیگه‌ایه.

۴     یک سوی داستان ترویج ریاضیات سرمایه گذاری روی آموزش مقدماتی ریاضیات و علاقمند کردن بچه ها به ریاضیات است اما در عین حال بخشی از کارهای ترویج علم به مخاطب عام سر و کار دارد. آنها هیچگاه شاید با انتگرال، فضای های جبری، متر ها و دیگر نظریه ها و ابزارهای ریاضیاتی سر و کار مستقیم نداشته باشند. چطور باید ریاضیات را برای آنها بدون استفاده از این ابزارها توضیح داد و ترویج کرد؟

شاید نکته مهم واقعا همین باشه. اصولا آیا روشی برای آموزش ریاضی وجود داره که در اون از فرمول‌ها و متغیرها استفاده نکنیم؟ به نظر من این هنر ظریفیه که سهل و ممتنع به نظر می‌رسه. من خیلی به این فکر کردم و تمام سعی خودم رو برای همین به کار بردم.

۵     یکی از ویژگی های بارز شما نوشتن داستان ها و کتاب های داستان با زمینه و تار و پود ریاضیات است. چه شد که به فکر داستان نویسی با تم و زمینه ریاضیات افتادی؟

وقتی دبیرستانی بودم چند تا کتاب در مورد فیزیک یا فلسفه با همین نگاه خونده بودم. افرادی هستند که در کنار یک ریاضیدان زندگی می‌کنن و خیلی دوست دارن بدونن که در عالم ریاضی چی میگذره. من با هدف آشنا کردن این افراد با ریاضی اقدام به داستان نویسی کردم. بعدا متوجه شدم که چرا کسی اقدام به این کار نکرده یا این که چنین افرادی کم هستن. مثلا در مورد یادگیری زبان انگلیسی چنین اتفاقی رخ نمیده. تو می‌تونی افراد زیادی رو پیدا کنی که داستان‌هایی برای آموزش زبان نوشتن. به خاطر این که برای آموز زبان تو باید ادیب باشی و برای داستان نویسی هم همین تخصص لازمه. اما در مورد ریاضی این طور نیست. آدم یکی از این توانایی‌ها رو داره و به ندرت میشه کسی هم به ریاضی علاقه‎‌مند باشه و هم ادبیات. مشکل من هم در ابتدا همین بود. داستان‌هایی می‌نوشتم که در اون اصول فضاسازی و تصویرپردازی رعایت نشده بود. خواننده‌ها به من تذکر دادن و من کم کم کلک کار رو یاد گرفتم. البته امیدوارم.

۶     قطعا این نوع داستان نویسی نه تنها نیازمند رعایت و استفاده از تکنیک های داستان گویی است اما چالش های فنی دیگری نیز دارد. برخی از کتاب های شما مخاطب را به حل رمز ها در طول داستان دعوت می کند برخی دیگر مانند مثلث شاهکاری است که علاوه بر داستان انتخاب لغت ها و جایگزینی آنها عملا روایت های مختلفی را به خواننده می دهد. چطور می توان آن روایت و داستان را با این ظرایف در هم آمیخت و محصول کار همچنان خواندنی و جذاب باقی بماند؟

نوشتن مثلث کار سختی بود. به طور کلی انجام کار در یک فرم خاص سخته و مخاطب کمی داره. مساله دیگه‌ای که من بعدا بهش توجه کردم اینه که ایده‌های نگارش به شدت مورد تجربه قرار گرفتن و احتمال این که تو بتونی ایده جدیدی برای نوشتن پیدا کنی کار سختیه. از هم سخت‌تر همین خواندنی و جذاب شدن اثره. من هنوز هم برای پیدا کردن مخاطب عام مشکل دارم. البته اعتراف می‌کنم که کمتر قصد داشتم طوری بنویسم که خوانندگان زیادی پیدا کنم.

۷     می دانم که فرآیند نشر و چاپ کتاب ها به خصوص در این حوزه بسیار دشوار است اما آیا بازخوردی از آثارتان دارید؟ می دانید چقدر بین مخاطبان موثر بوده و واکنش آنها به این فضای جدید چه بوده است؟

عکس‌العمل خوبی از خواننده‌ها دیدم. کمتر پیش اومده که تصمیم بگیرم کتابی رو برای بار دوم چاپ کنم. معمولا وقتی کتابی نایاب میشه فایلش رو برای خواننده‌ها روی اینترنت میذارم. معتقدم که بهتره به جای چاپ دوم یه کتاب به چاپ کتاب دوم فکر کنم. کتاب‌ها خودشون باعث تولد کتاب بعدی میشن.

۸     به طور معمول انتظار می رود چنین فعالیت هایی با توجه به اینکه عملا سود اقتصادی در آ ننیست با حمایت انجمن ها و گروه های فعال در این زمینه مواجه شود. انجمنی مانند انجمن ترویج علمف انجمن ریاضیات و یا حتی انتشارات دانشگاهی و دپارتمان های ریاضیاتی به طور بدیهی باید از این فرآیند استقبال و از آن حمایت کنند. چون این علاقه مند کردن قطعا آینده آنها را نیز تحت تاثیر قرار می دهد. با وجود این هنوز بسیاری از مردم اگر شما را مستقیم نشناسند حتی خبر از انتشار کتاب های شما ندارند. در بسیاری از کتب فروشی ها خبری از آننیست و معرفی آنان بسیار – تا جایی که حداقل من خبر دارم – محدود است. آیا این انجمن ها، نهادها از کار شما حمایت می کنند؟ (چه حمایت مادی چه کمک به نشر و چه حمایت معنوی در قالب معرفی و توزیع کتاب ها)

لطیفه‌ای‌ست حکایت حمایت. من به تازگی یاد گرفتم که حتی بهش فکر نکنم. بریم سوال بعدی.

۹     ریاضیات دنیایی است که نه تنها مردم عادی از آن هراس دارند که افسانه ها و باورهای غلطی نیز درباره آن وجود دارد. همه ما با چهره کلیشه ای یک ریاضیدان در ذهن مردم آشنا هستیم. شاید یکی از راه های هراس زدایی از ریاضیات آشنا کردن مردم با چهره واقعی ریاضی دان ها است و این کاری است که شما در صفحات شبکه های اجتماعی به گونه خاصی انجام می دهید و به نوعی رویه و چهره انسانی ریاضی دان ها را نشان می دهی. چقدر این کار به نظرت مهم است و چقدر موفق بودی؟

این کار خیلی مهمه. من فکر می‌کنم خیلی توی این کار موفق بودم. افراد زیادی رو پیدا کردم که به خاطر همین رفتار من به ریاضیات نزدیک شدن و تونستن مشکلشون رو حل کنن. خیلی‌ها دوست دارن قلمرویی برای علم مورد تخصص خودشون ایجاد کنن تا دیگران فکر کنن که پرداختن به اون علم کار سختیه. راستش من هیچ وقت این کارو دوست نداشتم. همیشه دوست دارم نشون بدم که ریاضیدون‌ها می‌تونن آدمای عادی باشن.

۱۰- علی رغم اینکه شاید خیلی از افراد هنوز تو را نشناخته باشند اما از نظر وقت و انرژی که صرف کارهای ترویجی می کنی (نوشتن کتاب، پست های مختلف، برگزاری مسابقات دانش آموزی و …) از فعال ترین های این حوزه به شمار می روی. وضع ترویج علم ایران را چطور می بینی؟

دو سه سالیه که خیلی افسرده شدم. اصلا به این کار و این که فایده‌ای داشته باشه امیدوار نیستم. این ذات زندگی کردن در اینجاست. البته من آلوده این کار شدم و برای من دیگه راهی برای بازگشت وجود نداره. ساده‌تر بگم من عاشق این کارم و آدم عاشق به نتیجه‌بخش بودن کمتر فکر می‌کنه. این یه احساسه. منطق خاصی توش نیست. من عاشق بچه‌ها هستم و دوست دارم براشون کاری بکنم. دوست دارم بهشون راهی رو که نرفتم نشون بدم و بگم چه جوری ممکنه به قله برسن.

No tags for this post.
خروج از نسخه موبایل