دنیای امروزی با یک بحران جدی مواجه است زیرا مشاغل سریعتر از زمان ایجاد آنها از بین میروند و شرکتها در تقلای جذبکردن افراد دارای مهارتهای مناسب هستند. در این میان انسانها نیز نگران آن هستند که فناوریهای جدید چگونه اوضاع زندگی آنها را تهدید میکنند.
این چالشهای جهانی بر کشورهای در حال توسعه و همچنین کشورهای صنعتی تاثیرگذار است. بسیاری بر این باورند ایجاد مشاغل بیشتر احتمالا این مشکلات را حل کند اما به نظر میرسد ایجاد شغل به تنهایی کافی نیست. برای مقابله با چنین بحرانی باید نه تنها بر روی مشاغل بلکه بر روی افراد نیز متمرکز کرد و این امر نیازمند ارائه مدل جدیدی از کارکردن است.
آنچه واضح است این است که تحولاتی که هماکنون در سراسر دنیا به وقوع میپیوندند و منجر به از دسترفتن مشاغل میشوند، ناشی از نیروهایی است که انسان قادر به تغییردادنشان نیست.
تحولاتی که هماکنون در سراسر دنیا به وقوع میپیوندند و منجر به از دسترفتن مشاغل میشوند، ناشی از نیروهایی است که انسان قادر به تغییردادنشان نیست.
تغییر موجود در دنیا خود نتیجه نوعی تغییر تکتونیکی درست مانند صنعتیشدن و شهریشدن است و این موضوع در طول سه خط گسل رخ میدهد:
فناوری: فناوری سرعت نوآوریهای کنونی بر هر مهارت و شغل منفرد تاثیر میگذارد. خودکارشدن، هوشی مصنوعی، تحلیل دادههای بزرگ، اینترنت اشیا و فناوریهای سیار، تمامی مشاغل خرد و بزرگ را تحت تاثیر قرار دادهاند. تمامی این تغییرات مثبت نبوده و بنا بر گزارش اخیر مجمع جهانی اقتصاد، فناوریهای جدید احتمالا تا سال 2020 موجب از دست رفتن بیش از پنج میلیون شغل میشوند.
استعداد: دنیای امروز با نوعی گسست مهارتی بزرگ روبروست و نظامهای آموزشی کنونی نمیتوانند به سرعت خود را با این تغییرات سازگار کنند. تعداد بسیار زیادی از فارغالتحصیلان امروزی صرفا برای مشاغل موجود آماده هستند. مابقی افرادی هم که دارای مدارک آکادمیک و مهارتهای ویژه نیستند، با موانعی روبرو هستند زیرا مهارتهای غیرفکری که ممکن است آنها داشته باشند، اغلب نادیده گرفته میشوند.
جوانان هزاره جدید: ظرف 10 سال آینده، نسل جوان هزاره جدید حدود 75 درصد نیروی کار در سراسر دنیا را تشکیل خواهد داد و آنها بسیار متفاوت از نیروی کار کنونی هستند.این افراد نه تنها بومیهای دیجیتال هستند، بلکه دارای مجموعهای متفاوت از ارزشها بوده و بیش از نیمی از آنها حتی طالب شغل نیستند بلکه فقط میخواهند کاری انجام دهند.
تغییرات تکتونیکی نامبرده بسیاری از ویژگیهای آشنای چشمانداز اقتصادی را که انسانها به آنها عادت کردهاند، از بین میبرد. به طور مثال، شرکتهایی که دو قرن حضور فعال در بازار کار داشتهاند، خالقان اصلی مشاغل بودهاند. با این حال، چنین شرکتهایی احتمالا از کارکنان ماهر تخلیه خواهند شد و در تولید مشاغل موردنیاز برای افرادی که میخواهند در قالب تعریف سنتی شغل، کار کنند، ناتوان خواهند بود.
افزون بر این، که به سرعت به هسته نیروی کار در سراسر دنیا تبدیل میشوند، اشتهای کمی برای مشاغل موجود خواهند داشت زیرا این مشاغل دارای ساختار بیش از حد و تحقق اهداف فردی اندک هستند.
مردم پیش از ظهور مشاغل چه میکردند؟
نه دولتها و نه شرکتها نمیتوانند موتورهای پایداری برای تولید مشاغل باشند. اوایل قرن نوزدهم و پیش از ظهور مشاغل، انسانها اغلب برای خودشان کار میکردند و در زمینههایی مانند کشاورزی و فروش مشغول به کار بودند.
چنین وضعیت کاری لزوما محلی بود و زمانی که در قرن نوزدهم شرکتها ظاهر شدند، کارگران را با کمک کارخانههای مبتنی بر نیروی بخار و فناوری اولیه صنعتی سازماندهی و بر کارآیی تمرکز کردند. چنین شرایطی شرکتهای بزرگ امروزی را به ارمغان آورد، با این حال، چنین مدلی به سرعت در حال از مد افتادن است.
اکثر ارزشمندترین شرکتهای امروزی مانند اپل تعداد افراد کمی استخدام میکنند و همزمان بازار کار نیز به دلیل مواردی که ذکر شد، به سرعت در حال کوچک شدن است. امروزه باید مدل موجود کار را تغییر داد و به فراتر از مشاغل سنتی، دولتها و شرکتها نگاه کرد. در واقع باید مفاهیمی را توسعه داد که انعطافپذیری و ارتجاعپذیری لازم برای افراد در تقلای یافتن کار را ارائه دهند.
آیا تمامی دنیا نمیتواند مانند بیل گیتس باشد؟
فرآیند یافتن جایگزین برای شغلهای موجود دولتی یا شرکتها، نیازمند تمرکزکردن بر استارتآپها، خوداشتغالی و کارآفرینی است. با این حال برای اکثر مردم بسیاری از این مفاهیم تصاویری مانند بیل گیتس را به یاد میآورند. همچنین، زمانی که پای چنین مفاهیمی به میان میآید، افراد به تحصیلات عالیه، هوش فوقالعاده و تحقق بلندپروازیها فکر میکنند.
اما کارشناسان بر این باورند درآمد میتواند توسط بسیاری از افراد خارج از ساختارهای رسمی دولتها و شرکتها بدست آید و اشخاص میتوانند از چنین مسیری برای شکلدادن آینده خود استفاده کنند.
شرکت ها منهای سلسله مراتب، به اضافه همکاری
شرکتها در هسته خود مجموعهای از افراد هستند که در تلاشهای توام با همکاری شرکت دارند و این همکاری است که در قلب مدل جدید کار جای دارد.آنچه افراد برای موفقشدن به آن احتیاج دارند، مشاغلی است که مهارتهای آنها را به کار گرفته، علایقشان را رشد داده و به آنها امکان همکاری در اقتصادهای جدید را بدهند. این مشاغل نه تنها باید نیازمند مهارت و هوش باشند، بلکه باید مهارتهای غیرشناختی مانند خلاقیت و خودانضباطی را نیز به کار گیرند. هیچ یک از اینها توسط تستهای هوش ارزیابی نمیشوند و تعداد معدودی از آنها در مدارس آموزش داده میشوند. در این صورت، افراد دارای مهارتهای غیرشناختی قادر خواهند بود درآمدی مستقل را برای خود تولید کنند.
درسهایی از ارزشمندترین شرکتهای دنیا
شرکتها باید سلسلهمراتب و ساختارهای سنتی خود را رها کنند و موفقیت شرکتهایی مانند اپل و گوگل نه از تولید محصولات بلکه از همکاری ساختارهایی نشات میگیرد که آنها خلق کردهاند. بنابراین شرکتها برای بقا باید خود را به عنوان سیستم همکاری بازسازی کنند.
آنها باید به اکوسیستمهای همکاری با قوانین خاص خود تبدیل شوند که در آن افراد مهارتهایشان را به اجرا میگذارند. اقتصاد توام با همکاری میتواند نوعی مدل جدید کاری باشد و این امر مستلزم آن است که شرکتها مدل کاریشان را تغییر دهند.
هماکنون باید فرصتهای موجود در تغییرات تکتونیکی را شناسایی کرد و افراد را به گونهای تجهیز کرد که به فراتر از مشاغل و شرکتهای موجود نگاه کنند.
ترجمه: شه تاو ناصری
No tags for this post.