یکی از نخستین توصیههایی که به نویسندگان و برنامهسازان در حوزههای مختلف و بهطور خاص در حوزه علم ارائه میشود این است که مخاطب خود را در نظر داشته باشید. برای چه کسی مینویسید و ویژگیهای او چیست؟ قطعاً همه مخاطبان شما افرادی مانند این مخاطب فرضی نیستند اما اگر شما بتوانید مخاطب اصلی خود را به دام بیندازید حتماً بازه وسیعی در اطراف او به دام شما میافتند.
دبورا بلوم، نویسنده علمی برنده جایزه پولیتزر در کتاب «راهنمای جامع نویسندگی علمی» مینویسد: «بله! مخاطب فرضی من، یک خانم مسن با موهای فرفری است که مقاله مرا در روزنامه میخواند. اگر من بتوانم او را به دام مطلبم بیندازم قطعاً علاقهمندان علم نیز مقاله مرا خواهند خواند و دنبال میکنند.»
اما نکته مهمی دراینبین وجود دارد؛ برای تصویر کردن مخاطب فرضی خود که مطلب را برای او تهیه میکنید، اولاً باید در نظر داشت این مخاطب خاص شما است که قصد دارید او را به خواندن محتوا یا تماشای آن وادار کنید و دوم اینکه این مخاطب واقعاً وجود خارجی داشته باشد. عمده فاجعه د رجایی رخ میدهد که ما نهتنها مخاطب فرضی خود را اشتباه انتخاب میکنیم که او را به کل مخاطبان جامعه تعمیم میدهیم و برای کسب رضایت او دست به هر کاری میزنیم.
در سالهای اخیر بارها و بارها با دوستانی در بخشهای مختلف تولید محتوا چه در رسانههای چاپی، چه در فضای آنلاین و چه در رسانههای تصویری صحبت کردهام. آنها از تغییر مخاطبان مینالیدند. اینکه مخاطب متن طولانی نمیخواند، در عصر توییتر و فیس بوک و اینستاگرام، کسی دیگر وقت برای متنهای بلندتر توضیحی نمیگذارد و کسی حوصله تحلیلهای دقیق را ندارد. آنها این گروه از دوستان فضای مجازی خود را به کلیت جامعه تعمیم میدادند و حتی قدمی بلندتر برداشته و سعی میکردند در رسانههای متفاوت خود الگوهای موفق شبکههای اجتماعی را دنبال کنند.
بدین ترتیب شما در مجلهای جدی که درباره علم مینویسد یکباره شاهد شکستهنویسیهای اشتباه کلمات هستید که محصول شبکههای اجتماعی است. تیترهای عجیبوغریب سبک باز فید را در رسانهای رسمی میبینید و ازآنجاییکه تعداد کسانی که درجایی مانند اینستاگرام زیر عکسهایی با جملات شبه شاعرانه لایک میزنند بیشتر است گزارشهای تصویری و علمی خود را به روایتهای عاشقانهای بدل میکنیم که در آن نه خبری از اطلاعات است و نه اشارهای به اهمیت داستان.
بسیاری از دوستانی که با آنها صحبت میکردم این را سرنوشت قطعی و گریزناپذیر رسانه میدانستند. آنها بهسادگی اشتباه میکنند. به گزارشهای تأثیرگذار تلویزیونی، رادیویی، مکتوب و آنلاین در جهان نگاه کنید. ببینید چطور در فضای مختلف رسانهها مخاطب ویژه خود را پیدا میکنند و به توضیح داستان میپردازند. این موضوع را در همین فضای رسانهای فارسیزبان به آزمون بگذاریم. من وبسایتی شخصی دارم که بهطور نامنظم در آن مطالبی مینویسم و یا بازنشر میکنم. تعداد بازدیدهای انجامشده از پستهای من در حدود چند صد تا حداکثر یکی دوهزار بازدیدکننده منحصربهفرد است. با اعلام خبر کشف امواج گرانشی من گزارشی توضیحی و بسیار طولانی نوشتم که چون مطمئن بودم به دلیل حجمش جایی علاقهای به انتشار آن ندارد روی این وبسایت منتشر کردم.
دو روز بعد وقتی شمارشگر بازدیدهای سایت را نگاه کردم متوجه شدم بیش از 10 هزار نفر این متن طولانی و به قول برخی از دوستان متعلق به دوران قدیم را مطالعه کردهاند. این عدد بیش از تیراژ برخی از نشریههای علمی در کشور ما است. آن متن نوشته درخشانی نبود. تبلیغ چندانی هم درباره آن انجامنشده بود و کسی هم وبسایت شخصی مرا بهعنوان منبع دنبال نمیکند. اما شاید دلیلی که چنین بازدیدی از آن به عمل آمد همین بود که اتفاقاً مخاطب در مواردی دوست دارد متن طولانی دقیق و کامل بخواند. مخاطب ما متنوع است و گاهی ما نویسندگان، تهیهکنندگان و تولیدکنندگان محتوا به دلیل کمکاری خودمان مخاطبانمان را آنقدر بسته و محدود در نظر میگیریم که جای نفس کشیدن برای خود و آنها باقی نمیماند و سپس تلاش میکنیم تا محصولی متناسب با آن مخاطب فرضی ایجاد کنیم. در این راه گاهی تمام ارزشهای حرفهای خود را زیر پا میگذاریم و چون روندهای رایج در بیرون بر مبنای تمایل به گزارشهای معروف به زرد است ما نیز بدون نگرانی و با انداختن تمام تقصیرها به گردن مخاطب بهسوی زرد نویسی و تولید محتوای کمارزشی میرویم که غیر از همان لایک های اندک حتی کوچکترین تأثیرگذاری اجتماعی به همراه ندارد.
مخاطب را باید شناخت و برای او باید نوشت اما نمیتوان این مخاطب را از دل اوهام خود بیرون بیاوریم و انتظار داشته باشیم آثار ما دامنهی اثر بزرگی داشته باشد.
No tags for this post.