وي در سال 1843م دوره تحصيلات مهندسي خود را به پايان رساند و پس از كمي خدمت در اين زمينه، وارد عرصه ادبيات گرديد. داستايوسكي نخستين داستانش را مردم فقير نام گذاشت كه با استقبال پر شوري مواجه گرديد. پس از آن به نوشتن داستانهايى از قبيل زن صاحبخانه و شبهاي سپيد پرداخت و مردم به همان سرعت كه به اثر اول او روي آورده بودند، از اين نوشته ها ابراز تنفر كردند. داستايوسكي از اين موضوع دلسرد شد و به جمعيت آزاديخواهان كه در آن هنگام فعاليتهايى داشتند پيوست. در سال 1849م او را به جرم قيام بر ضد سلطنت و مخالفت با كليسا دستگير و محكوم به اعدام كردند. اما در آن لحظه كه مي خواستند حكم اعدام او را اجرا كنند قاصدي از طرف تزار خبر آورد كه محكوميت او به چهار سال زندان و تبعيد به سيبري تغيير يافته است. بدين ترتيب داستايوسكي به طرزي معجزه آسا از مرگ نجات يافت. وي دوران سختي را در سيبري گذراند كه در جسم و روح او اثري فراوان به جاي نهاد. وقتي كه داستايوسكي از تبعيد بازگشت، حيات ادبي خود را با شيوه رئاليستي و واقع گرايى آغاز كرد. وي در طول زندگي خود دچار رنج زندان، بيماري و تهي دستي شد و به همين دليل، شفقت سرشاري كه در آثارش نسبت به نوع بشر ديده مي شود تا حدي ناشي از همين رنجهاست. آثار داستايوسكي از لحاظ مهارت وي در تحليل رواني قهرمانان، همدردي با بيچارگان و شكست خوردگان و نيز توصيفهاي نافذ زندگي قرن نوزدهم ميلادي، در روسيه ممتاز است. بسياري از داستانهاي وي، انعكاسي ازتجارب شخصي اوست. همچنين در آثار بزرگ داستايوسكي، موضوع اصلي، مسئله آزادي انسان و توجيه خدا و نظم جهاني است. داستايوسكي در داستانهاي خود كوشش مي كرد پرده از رازهاي روح انسان بردارد و تضادهاي باطني روح را كشف نمايد. از ويژگيهاي آثار او، ايمان و اعتقاد به دوگانگيِ احتراز ناپذير و غيرقابل استيلاي درون انسان است. او معتقد بود در درون انسان، نيك و بد و خير و شر، همواره مبارزه مي كنند. در تمام آثار داستايويسكي، يك نفر كه آرزو كند زندگاني آرامي را داشته باشد وجود ندارد. گويى مريض خانه اي به همراه معلولين عصبي و اماكن كثيف و متعفن و بيغوله هاي تنگ و تاريك را توصيف مي كند. عوالم او پر از اشباح تاريك و سراپا آيينه دق است. اما قدرت فكري تخيل او، انسان را سخت مسخر مي كند. داستايوسكي نابغه اي عظيم و معجوني است از قدرت و ضعف، عصيان و اطاعت، نظم و آشفتگي و فضيلت و تبهكاري و… . او خالق آثار عميقي است كه در همه آنها تمايل شديد به رقت و ترحم ويك ديد رواني قوي به چشم مي خورد. نفوذ داستايوسكي در نويسندگان و فلاسفه بعدي چنان حيرت انگيز است كه برخي از فلاسفه بزرگ اذعان مي كنند كه روانشناسي را از داستايوسكي آموخته اند. غالب نوشته هاي وي پيچيده و به زبان دشوار روسي كه خاص جامعه ممتاز روسيه قديم و مشحون از اصطلاحات و جمله هاي فرانسوي كه در زبان روسي نفوذ يافته بود، نوشته شده است، ولي بعضي از آثار او نيز با زباني فصيح و مردم پسند تحرير گرديده و تا حدي ساده است. داستايوسكي زندگي مردم روسيه را آن چنان كه بود، توصيف كرده است. برخي از آثار او عبارتند از: دل نازك، جنايت و مكافات، خانه اموات، جن زدگان، ابله و برادران كارامازوف. تئودور داستايوسكي سرانجام در 9 فوریه سال 1881م در شصت سالگي درگذشت.
منبع:راسخون
No tags for this post.