علوم انسانی و تحول و ارتقای این حوزه چندی است که به بحثی جدی و پردامنه در فضای علمی کشور بدل شده است. خبرگزاری علم و فرهنگ در همین رابطه به گفتگو با حجتالاسلام دکتر حسن آقانظری، رئیس پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، عضو شورای تحول و ارتقای علوم انسانی و عضو کارگروه اقتصاد این شورا نشسته است. رئیس پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ضمن تشریح برخی اقدامات صورت گرفته در شورای تحول و ارتقای علوم انسانی به برخی از پرسشهای ما در خصوص این اقدامات و به طور کلی روند تحول علوم انسانی پاسخ گفته است. مشروح گفتگوی سیناپرس را با وی در ادامه میخوانید.
به عنوان مسئول یکی از مراکز علمی فعال در حوزه علوم انسانی و همچنین یکی از اعضای شورای مسئول بازبینی این علوم، بفرمایید که ارزیابی شما از روند تحول و ارتقای علوم انسانی چیست؟
بحث بومیسازی یا بازسازی علوم انسانی متناسب با فضای فرهنگی و اجتماعی کشور بحثی است که از سالیان قبل شروع شده و تا کنون گامهای مناسبی هم در این مسیر برداشته شده است. بخش عمدهای از این جریان به عهده شورای تحول و ارتقای علوم انسانی است که با تشکیل کارگروههای تخصصی در هر رشته و گرایش اقدام به بازبینی و تنظیم سرفصلهای این رشتهها و گرایشها متناسب با فضای بومی کرده و این موضوع هنوز هم ادامه دارد.
این حرکت البته گام نخست از آن چیزی است که میتوان تحت عنوان فرآیند بومیسازی یا بازسازی علوم انسانی از آن یاد کرد. مرحله بعدی که آن نیز آغاز شده، تدوین متن متناسب با نگاه جدید برای سرفصلهای جدید است.
آنچه در نهایت همه این تلاشها را به نتیجه خواهد رساند این است که جامعه علمی علوم انسانی ما این معنا را بپذیرد که میبایست این تحول ایجاد شود و اگر تحول علوم انسانی متناسب با فضای کشور و متناسب با نیاز جامعه ایران شکل نگیرد ما همچنان مصرفکننده علومی خواهیم بود که هماهنگ با نیازهای کشور نیست، و چون هماهنگ با نیازها نیست هیچ وقت جنبه کاربردی پیدا نمیکند، و چون جنبه کاربردی پیدا نمیکند همواره فارغ التحصیلان این علوم نیز نقش و تأثیر چندانی در رفع نیازها و مشکلات جامعه پیدا نخواهند کرد.
اگر تحول علوم انسانی متناسب با فضای کشور شکل نگیرد ما همچنان مصرفکننده علومی خواهیم بود که هماهنگ با نیازهای جامعه نیست
به نظر شما تا چه حد در تدوین سرفصلها و تدوین متون سعی شده که از نظرات اساتید مختلف استفاده شود و به نحوی نتیجه کار مورد اجماع صاحبنظران باشد؟
گروههایی که سرفصلها را متناسب با فضای کشور تعریف کردهاند خود همین اساتید هستند و از جایی دیگر نیامدهاند. آنها همین اساتیدی هستند که از بی انضباطی و تشتت موجود در رشتههای علوم انسانی به ستوه آمدهاند و دارند سعی میکنند ساختاری بهتر و منظمتر به رشته خود بدهند و سرفصلهایی متناسب با فضای علمی و نیازهای جامعه طراحی کنند.
البته در هر کارگروه نیز اتفاقی غیر از کارگروه مربوط به رشته دیگر میافتد. برای مثال ما برای بومیسازی رشته حقوق مشکل چندانی نداریم، چون این رشته از ابتدا با نظر به فرهنگ و سنتهای بومی پایهگذاری شده، اما برای مثال در جامعهشناسی ما با تشتت مواجهیم و دانشجو با شاخههای مختلف و مباحث متعددی روبرو بوده که بعضاً هر کدام به عنوان رشته و گرایش مستقل مطرح شده و این وضعیت آن را نیازمند بازبینی و بازطراحی کرده است.
علاوه بر این در محله تدوین سرفصلها سعی شده تا حد امکان به نحوی نظرات اساتید خارج از کارگروههای شورای تحول نیز در مورد برنامههای مصوب دریافت شود و هر کارگروه برای این منظور سمینارهایی را برگزار کرده و یا در دستور کار دارد.
در مرحله تدوین متن نیز طبیعتاً و با توجه به این که همه اساتید علوم انسانی در یک سطح نیستند، شورای تحول به سراغ اساتیدی رفته و خواهد رفت که توان علمی لازم و تجربه طولانیتری را داشته باشند و در موضوع مورد نظر دارای مزیت علمی هستند.
جامعه علمی متون تألیف شده را نیز بایستی به نوعی تجربه و گام نخست به حساب آورد و کمک کند که مباحث مطرح شده در آنها در مسیر تکامل قرار گیرد. به عبارت دیگر، همچنان که متنهایی که پیش از این نیز در محیطهای آموزشی مطرح میشده به مرور و پس از بحثهایی که در مورد آنها جریان پیدا میکرد با متن بهتری جایگزین میشده و بعد متنی دیگر و بهتر جای آن دومی را میگرفته، امیدواریم که در این دوره جدید نیز با همکاری جامعه علمی چنین جریانی ایجاد شود و اساتید متنهای بهتر و بهتری برای دورهها و رشتههای مختلف آموزشی فراهم کنند و به مرور آن اتقان مورد نظر در مباحث و سرفصلهای جدید ایجاد شود.
جامعه علمی متون تألیف شده را بایستی به نوعی تجربه و گام نخست به حساب آورد و کمک کند که مباحث مطرح شده در آنها در مسیر تکامل قرار گیرد و به مرور اتقان لازم در مباحث و سرفصلهای جدید ایجاد شود.
البته با حفظ احترام برای همه اساتید باید عرض کنم که ممکن است همه ادعای مؤلف بودن در یک بحث را داشته باشند، اما همه آنچه که در مرحله ذهنیت و سخن گفتن مطرح است، قابل تألیف نیست و تا وقتی که فردی عملاً وارد تألیف نشود متوجه محدودیتهای علمی خود نخواهد شد. بنابراین اساتید میتوانند بدون ادعای صاحبنظر علی الاطلاق بودن و با آگاهی نسبت به حدود توانایی علمی خود در این جریان مشارکت کنند.
با توجه به نکتهای که در مورد تألیف و دشواری آن بیان کردید، آیا استناد و اشاره شما به روندی که پیش از این وجود داشته، یعنی مطرح شدن یک متن و منبع درسی و بهینه شدن مباحث در یک سیر طبیعی و با مشارکت جامعه علمی، نشاندهنده این نیست که روند تحول به شکل دیگری نیز قابل تحقق بوده و اساساً آن روش روشی منطقیتر بوده است؛ به این معنا که مباحث مطرح در فضای آموزشی و پژوهشی خود به خود به تحول و ارتقا بیانجامد؟
بله، این روند روند مناسبی است، اما مسئله این است که آن چه تاکنون وجود داشته معطوف به نیازهای ما نبوده است. موضوع و مسئلهای در جوامع دیگر، و نوعاً جوامع غربی، مورد توجه بوده و آنها هم متناسب با فضای خودشان به کار علمی در مورد آن پرداختهاند و جامعه علمی ما هم همان بحث را در همان فضا تعقیب کرده و در ادامه همان جریان دست به ترجمه و تألیف زده است. در واقع این پرسش کمتر مورد توجه بوده که تا چه حد آن تفکرات و اندیشهها و بحثها در جامعه ما کاربردی است و جوابگوی نیازهای ماست و این نگاه معمولاً وجود نداشته که تغییراتی متناسب با نیازهای ما در مباحث اعمال شود و تألیفها متناسب با واقعیت جامعه صورت گیرد.
آیا نباید مرجع تشخیص چنین نیازی را هم خود جامعه علمی دانست؟ آیا واقعاً مرجعی جز جریان طبیعی علمی میتواند این نیازها را در سطحی علمی بازشناسی و اقدام به تعریف کارکرد برای یک علم کند؟
جریان تحول و ارتقا و آن چه توسط شورای تحول در دست پیگیری است نیز چیزی جز این و خارج از این جریان نیست. همچنان که اشاره شد کارگروههای اصلی و فرعی شورای تحول متشکل از همین اساتید متخصص رشتهها و گرایشهای مختلف علوم انسانی هستند و این گونه نبوده که در اتاقی در بسته به تدوین سرفصلها بپردازند و یا سرفصلهایی را که تدوین کردهاند بدون نظرخواهی از سایر اساتید قطعی تلقی کنند.
البته در مجموع این نکته درست است که کارگروههای شورای تحول باید توسعه پیدا کنند؛ به این معنا که دایره اساتیدی که در این جریان سهیم هستند فراگیرتر شود و برای مثال به جای این که ما 15 استاد از 50 استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران را وارد این موضوع کنیم، حداقل از 35 تا 40 استاد استفاده ببریم تا هر استادی متناسب با مزیت علمیاش در این کار سهیم شود.
البته پرسش من بیشتر ناظر به بحث تألیف بود و نکتهای که بر آن تأکید داشتم این بود که آیا منطقیتر نبود این که پیش از تصویب برنامهها، اقدام به تهیه و تألیف متون و منابع درسی میشد و در صورت تألیف یک متنِ از نظر علمی قابل توجه و مورد اجماع و معتبر نزد اساتید، اقدام به گنجاندن عنوان یا سرفصل مروبطه به آن در برنامه درسی میشد؟
ببینید! کاری که در مورد تدوین متون و منابع درسی صورت گرفته این است که شورای تحول با مشارکت سازمان سمت، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و سایر مراکز دارای سابقه پژوهشی در علوم انسانی اساتیدی را که در موضوعات مختلف دارای مزیت علمی هستند فعال کرده است. به عقیده من اگر استادی که قرار است متنی را تدوین کند دارای سابقه طولانی آموزشی و پژوهشی و دارای اعتبار نزد جامعه علمی رشته خود باشد، ما از این جهتی که شما میگویید مسئلهای نخواهیم داشت و اعتبار کتاب نوشته شده توسط او نزد جامعه علمی منصف محرز خواهد بود؛ چرا که با تسلط نسبی بر مباحث آن را به رشته تحریر در خواهد آمد. اما اگر یک استاد گمنام متنی بی انضباط و بدون رعایت ضوابط علمی تدوین کند و شما آن را به جامعه علمی ارائه کنید، طبیعتاً آنها فقط آن کتاب را تماشا خواهند کرد و التفاتی به آن نخواهند کرد.
البته همچنان که پیش از این هم بیان شد قرار نیست که در مرحله نخست اتفاقی مطلق و کامل روی دهد و برای شروع کافی است که متون تألیفی به طور نسبی مورد پذیرش علمی قرار گیرد و مباحث در ادامه جریان آموزش و پژوهش تکامل پیدا کند.
ما در این مرحله باید سعی کنیم اساتیدی را به کار بگیریم که دارای مزیت علمی هستند و به اصطلاح «کار علم را به اهل آن بسپاریم». در واقع باید به این نکته توجه کرد که در نهایت این جامعه علمی است که باید به اقناع علمی برسد و تحول را بپذیرد و بر همین اساس متون تألیف شده باید در حدی باشد که اساتید به صورت دلخواه پذیرای آن باشند و آن را به دانشجویان به عنوان مخاطب مباحث علمی معرفی کنند.
در حالی که در دانشگاه آکسفورد کرسی اقتصاد ایران وجود دارد خود ما هنوز چنین کرسیای در دانشگاههایمان نداریم و در نتیجه اقتصادمان را به شکلی علمی نمیشناسیم.
آینده روند تحول علوم انسانی را چگونه پیشبینی میکنید؟
حرکت علمی و تولید علم کار بسیار پیچیدهایست. بعضی وقتها در رسانهها حرفهای سادهانگارانه و شعارهایی مطرح میشود، اما باید توجه داشت که علم پیچیدگی خودش را دارد و با تأمل، با صبر، با انضباط، با رعایت چارچوبهای علمی و ضوابط علمی را مد نظر قرار دادن است که سامان و ساختار مییابد. حتی علوم انسانی فعلی هم که عموماً در جوامع غربی تدوین و تألیف یافته حاصل کار انسانهایی بوده که استعدادهایی داشتهاند و استعداد خود را اتفاقاً با برنامه و ضابطه به کار گرفتهاند و در نسبت با مسائل و نیازهایی که داشتهاند به نتایجی رسیدهاند. ما هم اگر به دنبال ایجاد تحول هستیم میبایست آن ضوابط علمی را مد نظر قرار بدهیم و تحول ضابطهمند را شرط ارتقای علوم انسانی بدانیم. تولیدات آنها را نمیشود به طرفی انداخت و از همه آنها چشم پوشید؛ بلکه میبایست تا آنجا که امکان دارد از تجربیات آنها استفاده کرد ولی در جایی نیز که احتیاج به بازسازی است، اقدام به بازبینی و بازسازی کرد.
در این مرحله تمام دلسوزان منافع ملی و علمی کشور ایران باید در علوم انسانی پای کار بیایند تا همچنان که در رشتههای پزشکی و فنی و مهندسی در سالهای اخیر شاهد پیشرفتها و جهشهای خوبی بودهایم و سرعت رشد علمی در برخی شاخهها به حدی بوده که از همه کشورهای منطقه پیش افتاده و بعضاً جزء کشورهای پیشتاز بینالمللی قرار گرفتهایم، در علوم انسانی نیز بتوانیم در چنین مسیری قرار بگیریم.
آینده کشور را با علوم انسانی تحولیافته چگونه میبینید و علوم انسانی متحولشده چه اتفاقاتی را در جامعه ما ایجاد خواهد کرد؟
حداقل قضیه این است که مباحث علوم انسانی متناسب با فضای کشور و نیازهای جامعه میشود، اما هر چیزی بیش از آن تا حد زیادی به نحوه مدیریت و برنامهریزی ما برای آینده ارتباط مییابد. میزان تضمینی که در این مورد میتوان داد تابع نحوه مدیریت است. در خود علم، استعداد حرف آخر را میزند و همه ما به این باور داریم که استعداد ایرانی استعداد خاصی است. اگر ما این استعداد را در باب تحول به کار بگیریم و استعدادی که توان چنین تحولی را دارد به درستی مدیریت کنیم به نتایج خوبی خواهیم رسید؛ در غیر این صورت در آینده هم تقریباً در همین جایی قرار خواهیم داشت که الان هستیم.
به عنوان مثال تاکنون بسیاری از ابعاد و اهداف اقتصادی برنامههای پنج ساله ما روی کاغذ باقی مانده و عملی نشده است. بخش عمدهای از علت این اتفاق این است که ما هنوز آن گونه که باید اقتصاد کشور خودمان را نمیشناسیم. در حالی که در دانشگاه آکسفورد کرسی اقتصاد ایران وجود دارد خود ما هنوز چنین کرسیای در دانشگاههایمان نداریم و در نتیجه اقتصادمان را به شکلی علمی نمیشناسیم. چنین کرسیای لازم است تا مباحث مختلف و متعددی را ناظر به ابعاد و شرایط صنعت، کشاورزی و … در مناطق مختلف کشور در خود بپرورد و از دل آن منابع مکتوب مناسبی تولید شود و در اختیار دانشجویان قرار گیرد.
در صورتی که چنین اتفاقی بیفتد و شناختی علمی از اقتصاد کشور و نقاط قوت و ضعف آن ایجاد شود و مسئولان و برنامهریزان نیز این مباحث را به کار بگیرند طبیعتاً آثار فراوانی به همراه خواهد داشت. همین تأثیرات به تناسب در مورد رشتههای دیگر نیز وجود خواهد داشت.
گفتگو: سید مهدی موسوی
No tags for this post.