مصائب هاوکینگ بودن

استفان هاوکینگ، یکی از دانشمندان پیشرو در زمینه فعالیت‌های تخصصی خود به شمار می‌رود. مردی که نه‌تنها کارهای تخصصی‌اش در زمینه کیهان‌شناسی برای او اعتباری بی‌نظیر به دست آورده است که مبارزه طولانی و بی‌نظیرش با بیماری ALS، الهام‌بخش بسیاری از مردم بوده است.

هاوکینگ برخلاف بسیاری از هم‌قطاران معتبر و موفقش به دلیل تلاش‌هایی که در زمینه ترویج علم داشته است، به چهره‌ای محبوب و مردمی بدل شده است که خبرهای مربوط به او همانند یکی از مشاهیر دنیای سرگرمی مورد پوشش رسانه‌ای قرار می‌گیرد.

بارها از زندگی او فیلم‌های سینمایی ساخته‌شده است، آخرین آن‌ها به نام نظریه همه‌چیز نه‌تنها جایزه بهترین بازیگر مرد را برای فیلم به همراه آورد که در فهرست بهترین فیلم‌های سال قرار گرفت.

زمانی که هاوکینگ درباره موضوعات مختلفی از ملاقات با بیگانه‌ها گرفته تا دین‌شناسی و تاریخ و سیاست اظهارنظر می‌کرد، بسیاری گفته‌های او را فصل الخطاب علم قرار دادند و فراموش کردند آنچه هاوکینگ را به جایگاه علمی خود رسانده است، استفاده از روش علمی است که کیش شخصیت و مقدس سازی از چهره علمی را نفی می‌کند.

چنین چهره‌ای علاقه بسیاری را به‌سوی خود جلب می‌کند و او نیز به‌خوبی تلاش می‌کند تا از موقعیت خود برای ترویج و تشویق علم استفاده کند. از حضور در برنامه طنزی مانند «بیگ بنگ تئوری» (به معنی نظریه مهبانگ) گرفته تا سخنرانی‌ها، مستندها و نوشتن کتاب‌هایی برای عموم.

اما دراین‌بین اتفاقی افتاده است که شاید نه خواست هاوکینگ بود و نه خوش‌آیند جامعه علمی. رسانه‌ها و علاقه‌مندان او در روند مشهور شدن او و در تلاش برای پوشش رویدادهای او نکته کوچکی را فراموش کردند و کار به‌جایی رسید که گاهی هم‌قطاران علمی هاوکینگ را هم به فریاد وا‌داشت.

داستان ازاین‌قرار بود که فردی مانند هاوکینگ به مدد اعتبار علمی‌اش، به‌واسطه توجه جهانی و رسانه‌ای و شهرتش، فرصت این را یافت تا دیدگاه‌های خود را در زمینه‌های مختلفی بیان و اعلام کند. این اتفاق مبارکی بود. کمتر پیش می‌آمد که مردم عادی فرصت داشته باشند جهان را از چشمان دانشمندان متخصص در یک حوزه بسیار تخصصی ببینند. این بار اما او فرصت این را داشت تا مردم را به دیدن جهانی دعوت کند که در ذهن او می‌گذرد. او نگرانی‌هایش، ایده‌هایش و نظراتش در زمینه‌های مختلف را با مردم به اشتراک گذاشت و این نظرات بازتاب و پوشش وسیعی دریافت کردند.

اما نکته اشتباه در این بود که مخاطبان تفاوت بین تفکر علمی و شخص دانشمند را فراموش کردند.

زمانی که هاوکینگ درباره موضوعات مختلفی از ملاقات با بیگانه‌ها گرفته تا دین‌شناسی و تاریخ و سیاست اظهارنظر می‌کرد، بسیاری گفته‌های او را فصل الخطاب علم قرار دادند و فراموش کردند آنچه هاوکینگ را به جایگاه علمی خود رسانده است، استفاده از روش علمی است که کیش شخصیت و مقدس سازی از چهره علمی را نفی می‌کند.

نظر و دیدگاه متفکرانه هاوکینگ درباره موضوعات غیرتخصصی‌اش اگرچه آگاهی‌بخش و قابل‌تأمل و تفکر است اما درنهایت تمام اعتبار آن از استدلال پشت آن گفته‌ها می‌آید. زمانی که هاوکینگ درباره موضوعی مانند تابش سیاهچاله که موضوع تحقیق و تخصص خود اوست صحبت می‌کند، دانشمندان چشم‌بسته حرف‌های او را نمی‌پذیرند. مقالات او را مرور می‌کنند استدلال‌هایش را نقد می‌کنند و برمبنای نقد مکرر است که یافته‌های او را ارج می‌نهند، اصلاح می‌کنند یا رد می‌کنند و تازه این حوزه تخصصی او است.

در زمینه‌های دیگر نیز اعتبار نظرات او قطعاً به همین روش باید مورد ارزیابی قرار بگیرد. زمانی که دیدگاهی درباره سیاست روز می‌دهد یا درباره روش‌های مواجهه با بیگانه‌های هوشمند احتمالی صحبت می‌کند، باید نظر او را شنید اما از آن مهم‌تر استدلال پشت آن را بررسی کرد و سپس آن را موردنقد قرار داد. اگرچه دانستن دیدگاه شخصی مانند او در زمینه‌های دیگر بسیار مهم و روشنگر است اما این دیدگاه حرف علم نیست. این دیدگاه حرف جامعه تخصصی که درباره آن موضوع فعالیت می‌کنند هم نیست.

این نکته به نظر کوچک تأثیرات بسیاری بزرگی دارد. هاوکینگ سخنگوی جهان علم نیست و نظرات او حتی در حوزه تخصصی‌اش که تمام اعتبار علمی هاوکینگ ازآنجا آمده است، هم موردنقد و بررسی قرار می‌گیرد چه برسد به حوزه‌های غیرتخصصی او.

عدم توجه به این نکته به‌ظاهر نه‌چندان مهم باعث می‌شود تا جایگاه علم ضربه ببیند. علم مسیر است و مقام ثابت نیست. جامعه علمی و دیدگاه‌های آن اگر ارزشی دارد – که دارد – به‌واسطه روشی است که برای رسیدن به نتایج خود به کار می‌برد. شک گرایی، توجه به منابع و داده‌ها، تغییر دیدگاه با تغییر داده‌های موجود، نقد دائمی و بی‌رحمانه خود و دیگری و آمادگی برای اصلاح مکرر.

این اتفاق در سال‌های اخیر با شدت بیشتری در حال رخ دادن است. برخی از دانشمندان برجسته‌ای که وارد حوزه ترویج شده‌اند، متأسفانه خواسته یا ناخواسته به این روند کشیده شده‌اند و به‌جای تأکید بر روش و استدلال علمی بر مقام عالم تأکید می‌کنند وسعی می‌کنند اعتبار علمی خود که در حوزه تخصصی دراند را به تمام گفته‌هایشان توسعه دهند.

این نه روش علم است و نه ما را به‌جایی می‌رساند. اگر این درخت باری دهد تنها شکل دادن به یک سیستم بسته است. چیزی که علم از ابتدا تمام هم‌وغمش را بر شکستن مرزهای آن قرار داده است.

اگر دانستن دیدگاه دانشمندان برجسته در رشته‌های دیگر مهم و لازم است اما همزمان تأکید بر استدلال‌ها و روشی که منجر به بیان آن دیدگاه شده است از آن مهم‌تر است.

اگر این نکته فراموش شود شاید تمام آنچه هاوکینگ و هم‌قطاران او سال‌های سال برای آن تلاش کرده‌اند، به دست برداشت اشتباه ما و دیگران از بین برود.

پوریا ناظمی / روزنامه نگار علم

 

 

 

No tags for this post.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا