به گزارش مهر، از رهگذر علوم انسانی سلامت جوامع که در آن افراد آزادانه بتوانند دیدگاههای خود را طرح و بیان کنند حاصل می شود. آزادانه اندیشیدن در یک جامعه شرط اول است و اگر فرد بتواند آزادانه بیاندیشد و بتواند آنرا طرح و بیان کند در این صورت می توانیم بگوئیم که جامعه از سلامت برخوردار است.در واقع علوم انسانی میزان و معیار سنجش سلامت جوامع است و تا میزانی که این علوم شکوفا باشند به همان میزان می توان گفت که جامعه سالم است.
از این رو نه تنها از جنبه فرهنگی بلکه از جنبه اقتصادی نیز هیچ کشوری نمی تواند بدون رشد و توسعه علوم انسانی و علوم اجتماعی به عنوان کشوری برجسته در حوزه اقتصاد مطرح باشد.
به عبارت دیگر برای قرار گرفتن یک کشور در رده بالای اقتصاد جهانی، آن کشور باید در زمینه مطالعات علوم انسانی و علوم اجتماعی در سطح و رده بالایی باشد.حفظ جایگاه برتر در حوزه اقتصاد نیز به رشد و توسعه یافتگی در علوم انسانی بستگی دارد. تا کشوری در علوم انسانی و علوم اجتماعی توسعه یافته نباشد نمی تواند جایگاه بالای اقتصادی (در صورت دارا بودن) را حفظ کند.
اما باید توجه داشت که علوم انسانی باید اهداف خود را دنبال کند. امروزه برخی معتقد هستند که علوم انسانی باید با نیازهایی بازار و اقتصاد خود را مطابقت دهد. یعنی رشته هایی در علوم انسانی مورد توجه باشند که در اقتصاد نیز مورد توجه هستند. از این رو شاهد بوده ایم برخی دانشکده های علوم انسانی یا برخی رشته های علوم انسانی از جمله فلسفه در برخی دانشگاههای غربی تعطیل شده اند. پرسش این است که مخاطرات این امر چیست؟ در گفتگو با پروفسور «توماس اسکانلون» استاد دانشگاه هاروارد و احیاء کننده نظریه قراردادگرایی اخلاقی در دوره معاصر به بررسی این موضوع پرداخته ایم که در ادامه می آید.
توماس مایکل اسکانلون فیلسوف معاصر، استاد سابق دانشگاه پرینستون و استاد فعلی دانشگاه هاروارد است. حوزه مطالعاتی او منطق ریاضی، اخلاق و فلسفه سیاسی است. «چه چیزی را ما به یکدیگر مدیون هستیم»، «دشواری تساهل»، «نظریه اخلاق» و «ابعاد اخلاقی» از جمله آثار او به شمار میروند.
وی از فیلسوفان اخلاق معاصر و صاحب نظریه در اخلاق است که نظریه قراردادگرایی اخلاقی توسط وی بسط و توسعه داده شده است، وی بر اساس این نظریه سعی در یکپارچه کردن دیدگاههای مختلف نسبت به موضوع محوری اخلاق دارد.
اسکانلون از فیلسوفانی است که نظریه قراردادگرایی را در فلسفه اخلاق معاصر احیا کرده است. قراردادگرایی ریشه در آرای کانت و هابز دارد و توسط افرادی چون رالز و اسکانلون در دوره معاصر بسط و توسعه یافته است. یکی از نخستین مکاتب و نظریات غیر واقع گرایانه در اخلاق، که می توان ردپای آن را در یونان باستان به خوبی جستجو کرد، نظریه قراردادگرایی است.
برخی دانشگاهها، دانشکده های علوم انسانی خود را تعطیل کرده اند. برای نمونه چند سال پیش دانشگاه «ساسکس» انگلستان رشته فلسفه خود را تعطیل کرده بود. چنین استدلال می شود که برگزاری این رشته ها مقرون به صرفه نیست و دانشجویان به دنبال رشته هایی هستند که نیاز بازار را تأمین کند. این امر چه مخاطراتی را به همراه خود دارد؟
در وهله اول توجه داشته باشید که علوم انسانی و آموزش آن و ادامه تحصیل در مقاطع عالی این رشته های اهداف خاص خود را دارد. در واقع آموزش عالی در علوم انسانی و رشته های این حوزه مطالعاتی صرفاً مشارکت در تولید اقتصادی نیست. در واقع علوم انسانی هدفش صرفاً تأمین نیازهای بازار و مطالبات بخش اقتصاد نیست.
هدف از آموزش علوم انسانی این نیست که فارغ التحصیلان آن بعد از فارغ التحصیل شدن وارد تجارت و فعالیتهای اقتصادی مورد نیاز بازار شوند. اگرچه هدف این نیست که آنها بیکار بمانند ولی منظور این نیست که این رشته ها صرفا نگاهشان به فعالیتهای اقتصادی باشد. اگرچه بالا بودن استاندارد زندگی کسانی که علوم انسانی می خوانند نیز مورد توجه است اما هدف والای مطالعه علوم انسانی تربیت شهروندانی است که متمدن و فرهیخته باشند.
نهادینه ساختن هنجارهای مطرح در علوم انسانی لازمه آگاهی بخشی به شهروندان و بالا بردن سطح ادراکی آنها از مسائل و مشکلات خود از یک سو و مسائل و معضلات دنیای کنونی از سوی دیگر است. در واقع علوم انسانی هنجارها و ارزشهایی را آموزش می دهد و نهادینه می سازد که رشد و توسعه جوامع از رهگذر آن حاصل می شود.
باید توجه داشت که این ارزشها، ارزشهای بسیار مهم و سازنده هستند که اگر آموزش و تربیت علوم انسانی متوقف شود دچار مشکل می شوند. ارزشهایی که باعث می شود تا افراد یک جامعه دارای افراد فرهیخته و توسعه یافته باشند از رهگذر تعطیلی دانشکده های علوم انسانی دچار توقف می شود.
برخی می گویند رشته های علوم انسانی خود را باید با توجه به نیازهای بازار تطبیق دهند؟
خیر. چنین تفکری اشتباه است. علوم انسانی باید متوجه اهداف خود باشد نه اینکه نیازهای بازار را سرلوحه کار خود قرار دهد.
علوم انسانی دارای اهداف عالیه خود است و باید تمرکزش بر پیگیری آنها باشد.
برخی استدلال می کنند که هدف علوم انسانی تأمین نیازهای بازار نیست و هدف آن از جمله اشاعه تفکر انتقادی است و تأمین نیازهای بازار نیز در وهله دوم می تواند مورد توجه باشد. نظر شما در این خصوص چیست؟
بله اشاره کردم که علوم انسانی باید اهداف خود را دنبال کند و نه اینکه متوجه خواست و مطالبه بازار و اقتصاد باشد. در این میان اشاعه و نهادینه ساختن تفکر انتقادی یکی از اهداف علوم انسانی است. این علوم سعی دارند تا تفکر انتقادی که لازمه رشد و پیشرفت جامعه است را در افراد مختلف جامعه نهادینه سازند. اگر افراد یک جامعه دارای تفکر انتقادی نباشند در مسیر پیشرفت قرار نمی گیرند و دارای افرادی با جمود فکری خواهد بود.
تفکر انتقادی باعث می شود افراد یک جامعه درک عمیقتری از انسان و ارزشهای فرهنگی داشته باشد.
نسبت علوم انسانی با پیشرفت یک جامعه چیست؟
تا علوم انسانی در یک جامعه نهادینه نشده باشد آن جامعه نمی تواند در مسیر پیشرفت گام بردارد. جوامع پیشرفته و توسعه یافته کنونی در عرصه علوم انسانی نیز پیشرفت داشته اند.در واقع پیشرفت یک جامعه با ادراک و تفکر ذهنی افراد آن جامعه نسبت دارد. نمی توان به لحاظ فکری معتقد به پیشرفت نبود ولی جامعه ای پیشرفته داشت. جامعه متشکل از افراد است.
یکی از عواملی که باعث نگرش پیشرفته مردم در یک جامعه باشد نیز مطالعه و نهادینه ساختن علوم انسانی در آن جامعه است. اگر مردم توانستند درست فکر کنند و ساختارهای معیوب را تشخصی دهند و آنها را کنار بگذارند در این صورت شاهد جامعه ای پیشرفته و توسعه یافته خواهیم بود.
No tags for this post.