افراد مبتلا به افسردگی پنهان اغلب نمیخواهند ازشدت احساسات اندوهگین خود آگاه شوند. آنها عقیده دارند که اگر به زندگیشان با افسردگی ادامه دهند بالاخره افسردگی خودبهخود کناررفته وبهبودی حاصل میشود. این بهبودی خودبهخودی ممکن است برای تعداد کمی اتفاق بیفتد اما در بیشتر مردم احساس غمگینی وتنهایی ادامه مییابد.
آنچه که افسردگی پنهان برای ما به ارمغان آورده این است که ما نتوانیم درباره احساسات خود صحبت کنیم، تا دیگران بار مشکلات ما را به دوش نکشند. اما اگر دوست و یا یکی از اعضای خانواده نشانههایی دال بر افسردگی پنهان دارد و یا تلاش میکند نقاب خوشحالی بر آن بزند، این نشانهها به شما کمک میکند تا علت پنهان کردن افسردگیشان را کشف کنید.
شش نشانه افسردگی پنهان
1- خواب وخوراک غیرطبیعی و نوشیدن الکل که موجب تفاوت فرد از افراد عادی میشود.
وقتی که تغییر در عادات غذایی وخواب فرد به وجود میآید اغلب نشانهی مشکل است. خواب زیربنای سلامت جسمی و روانی است. وقتی که فرد نمیتواند بخوابد و یا برای مدت طولانی میخوابد، ممکن است نشانهای از افسردگی پنهان باشد.
عدهای به پرخوری والکل روی میآورند تا احساساتشان را سرکوب کنند. پرخوری باعث میشود تا فرد افسرده بتواند بر خلاء عاطفی درونی خود غلبه کند. نوشیدن الکل نیز باعث میشود تا روی احساس غمگینی وتنهایی ناشی از افسردگی سرپوش گذاشته شود. گاهی اوقات فرد افسرده به نقطه مقابل میرود وعلاقهاش را به غذا از دست میدهد وهیچ نکتهای درآن نیافته واز آن لذت نمیبرد.
2- آنها به اجبار صورت خوشحال دارند وهمیشه در حال دلیل تراشی هستند.
همه ما افرادی را دیدیم که به اجبار خودرا خوشحال نشان میدهند. همه ما گهگاهی نقاب به چهره میزنیم، اما در بیشتر موارد نقابی که فرد افسرده به چهرهاش میزند، بیشتر از افراد معمولی است. به همین دلیل افراد مبتلا به افسردگی پنهان، تمایل ندارند تا زیاد با دیگران باشند. آنها همیشه یک عذرخواهی سریع وآماده دارند تا دعوت شام و یا ملاقات با شما را رد کنند.
پذیرش این موضوع که شما نقابی از خوشحالی را در کنار افسردگی پنهان ببینید سخت است. گاهی اوقات شما میتوانید این نقاب را حین صحبتهای صادقانه وتوام با آرامش در افراد افسرده متوجه شوید.
3- افراد مبتلا به افسردگی پنهان بیشتر از حالت عادی صحبتهای فیلسوفانه دارند.
فرد مبتلا به افسردگی پنهان تمایل به موضوعات فیلسوفانه پیدا میکند، در حالیکه تا قبل از آن خیلی در بارهاش صحبت نمیکرد. بیشتر این صحبتها درباره معنای زندگی و اینکه دستاورد زندگیشان چه بوده، است. حتی گاهی اوقات افکاری دال بر صدمه زدن به خود وحتی مرگ دارند. آنها ممکن است درباره یافتن خوشبختی و یا راههای بهتر در زندگی صحبت کنند. این دسته از موضوعات میتواند نشانهای از افکار منفی درونی فرد باشد که فرد مبتلا به افسردگی جرات درمیان گذاشتن آن را با دیگران ندارد.
4- افراد مبتلا به افسردگی پنهان، فریاد کمک خواهی از دیگران سر میدهند ولی پس از آن پشیمان میشوند.
افراد مبتلا به افسردگی به شدت سعی میکنند آن را پنهان نگاه دارند. گاهی اوقات از مبارزه برای پنهان کردن افسردگی خود خسته میشوند وتصمیم میگیرند درباره آن با فرد دیگری صحبت کنند. اولین قدم را برای ملاقات با دکتر یا روانشناس برمی دارند ولی فقط تعداد انگشت شماری از آنها به جلسه اول میروند و صبح روز بعد نیز فکر میکنند افسردگیشان از بین رفته است. تلاش آنها برای کمک گرفتن اذعان میکند که آنها واقعا افسرده هستند. آنها دوست ندارند تا دیگران ضعف وناتوانی آنها را ببینند.
5- آنها بیشتر از حالت عادی احساساتی هستند
فرد مبتلا به افسردگی پنهان شدت هیجانش بیشتر از دیگران است. ممکن است فردی که به طور معمول هنگام تماشای برنامه تلویزیونی گریه نمیکند، ناگهان حین تماشای یک سکانس غمگین گریه سردهد . و یا شخصی که به طور معمول عصبانی نمیشود، ناگهان درحین رانندگی نسبت به راننده دیگر که در ترافیک سد راهش شده، دیوانهوار عصبی شود و یا فردی که به طور معمول مِهرش را نشان نمیدهد به یکباره میگوید که عاشق شما شده است. آنها احساس افسردگی را درون خود انبار میکنند ولی احساسات دیگرشان به راحتی به بیرون راه پیدا میکند.
6-دیدگاه آنها نسبت به مسایل درمقایسه با دیگران کمتر خوش بینانه است.
روانشناسان از این پدیده تحت عنوان افسردگی واقع گرایانه نام میبرند. در این ارتباط پژوهشهایی وجود دارد که این موضوع را تایید میکند. وقتی انسان دچار افسردگی میشود دید واقع بینانهتری نسبت به مسایل دنیای پیرامونش پیدا میکند. از طرفی دیگر، افراد غیرافسردهی خوشبین میدانند که دنیای واقعی مطابق با انتظاراتشان نیست. افراد غیرافسرده بر این عقیدهاند که در تکالیف آزمایشگاهی عملکرد بهتری نسبت به موقعیت واقعی دارند. (در مقایسه با افراد افسرده)
گاهی اوقات پنهان کردن افسردگی واقعگرایانه دشوار است. برای مثال فرد مبتلا به افسردگی واقعگرایانه به جای گفتن این جمله که: "من واقعا فکر میکنم وقت گرفتن ترفیع است (با توجه به اینکه چهار بارنیز ترفیع گرفته است)." ممکن است بگوید: "دوباره وقتش رسیده که من ترفیع بگیرم ولی شک دارم بتوانم."
منبع:مجله علمی ایران
No tags for this post.