علت این بیداری پیش از برنامه، پیامی از قمر یک منظومه فراخورشیدی است که به نظر میآید پیام کمک باشد. سفینه برای بررسی ماهیت پیام عازم این قمر میشود و در آنجا با بقایای موجودات هوشمند بسیار قدیمی و در عین حال گونه متفاوتی از بیگانههای فضایی مواجه میشود و این، آغاز داستان هراسناکی در میانه فضاست. جایی که کسی صدای فریاد شما را نمی شنود.
بیگانه را ریدلی اسکات ساخت، اما داستان و فروش فیلم به قدری موفق بود که جیمز کامرون، دیوید فینچر و ژان پیر ژانت، دنبالههایی را بر این فیلم ساختند که داستان قهرمان این داستان و این موجودات ترسناک فضایی را دنبال میکرد. ریدلی اسکات سال گذشته به این داستان برگشت و با توجه به سوالهای بیپاسخ فراوانی که در این فیلم وجود داشت، فیلم پرومتئوس را ساخت که داستان آن چند سالی قبل از بیگانه اصلی رخ میداد. از بین این مجموعه فیلمها اما بیگانه اول و قسمت دوم آن به نام بیگانهها که نویسندگی و کارگردانش آن را جیمز کامرون بر عهده داشت، به آثار بسیار چشمگیری بدل شدند و فیلم بیگانه به یکی از بهترین فیلمهای علمیتخیلی سینما بدل شد.
آیندهنگاریهای متعدد
این داستان فضایی دلهرهآور از بسیاری از جهات آیندهنگر بود. در این فیلم مواجهه انسان با نوع متفاوتی از حیات فرازمینی به نمایش گذاشته شد؛ بیگانهای که اگرچه نمیتوان آن را متمدن و یا پیشرفته قلمداد کرد، در فرآند تکاملی خود اولا درجه نسبتا بالایی از هوش را از خود بروز میدهد و در عین حال در فرآیند رشد و تکامل به چنان ترکیبی از ساختارهای دفاعی و تهاجمی مهیب مجهز شده که کمتر گونه هوشمندی میتواند در برابر او مقاومت کند. کما اینکه بنابر روایت فیلم این تنها زمینیها نیستند که قربانی این موجودات میشوند، بلکه موجودات بسیار پیشرفتهتر و توسعهیافتهتری از ما – که در فیلم پرومتئوس از آنها با عنوان مهندسان نام برده میشود- قربانی این موجود به ظاهر بدوی میشوند.
یکی از نکات فوقالعاده جذاب در این فیلم و فیلم بیگانهها، ریختشناسی این موجودات فضایی است. در نگاه اول این موجود کریه و زشت با سیستم رشد و تولید مثل عجیب و غریبش، هیچ شباهتی با آنچه از یک موجود فضایی – یا هر موجود دیگری – در ذهن داریم ندارد. اما اگر اندکی دقیقتر به این موضوع نگاه کنید میبینید این بیگانه با تمام سیستمهای دفاعی و تهاجمیاش (از دم نیشدار گرفته تا دهانی تو در تو و خون اسیدی و …) از دنیای واقعی اطراف ما وام گرفته شده است. شما می توانید بخش یا بخشهایی از این بیگانه را در موجودات زمینی اطرافتان مشاهده کنید. (برای این منظور به مقاله ارزشمند عرفان خسروی با عنوان «تو بیگانه اهل کجایی» در شماره ۵۹ مجله دانستنیها مراجعه کنید)
سیارات فراخورشیدی
یکی از مساله های حاشیهای ولی مهم در این فیلم، انتخاب محل رویداد است. داستان این فیلم در قمری به نام LV-426 میگذرد که در دنیای فیلم بیگانه یکی از سه قمر شناخته شده سیارهای به نام کالپاموس است. البته نه این سیاره و نه این قمر در فیلم اولیه نام نداشتند و در فیلم بیگانههای کامرون بود که اولینبار نام این قمر را میشنیدیم.
در سال ۱۹۷۹/۱۳۵۸ که فیلم روانه پرده شد، هنوز هیچ سیاره فراخورشیدی کشف نشده بود و اگرچه تقریبا اجماعی مبنی بر وجود آنها وجود داشت، اما هنوز آنها وارد قلمرو مشاهده شده اخترشناسی نشده بودند. فیلم داستانش را در قمر یک سیاره فراخورشیدی روایت میکند و این قمر است که شرایط حیاتی برای این موجودات را در خود دارد و بعدا متوجه می شویم با اندکی تغییر شرایط برای زندگی انسان نیز میتواند مهیا شود. نخستین سیاره فراخورشیدی (سیارههایی که به دور ستارههایی غیر از خورشید می گردند) در نیمه دهه ۱۹۹۰/۱۳۷۰ شناسایی شدند و در سالهای اخیر و به ویژه پس از قرار گرفتن تلسکوپ فضایی کپلر در مدار زمین، تعداد فراوانی از آنها شناسایی شده است. بسیاری از این سیارهها، سیارههای گازی مشتری مانندی هستند که بر اساس الگوهای شکلگیری سیارات گازی احتمالا بسیاری از آنها دربردارنده خانواده اقماری متنوعی هستند. بدین ترتیب اگرچه بسیاری از سیارات یافت شده در منطقهای که به کمربند حیات یک ستاره معروف است قرار ندارند (فاصله خاصی از ستاره که دما در آن برای پدید آمدن آب مایع در سطح سیاره مناسب است) اما این احتمال وجود دارد که اقمار آنها بتواند میزبان حیاتی ابتدایی یا پیشرفته باشد.
خواب زمستانی
ایده جالب توجه دیگری که در فیلم بیگانه مورد استفاده قرار گرفته، استفاده از خواب زمستانی برای سفرهای طولانی فضایی است. بر اساس محدودیتهایی که فیزیک پیش روی ما قرار میدهد امکان سفر با سرعت بیش از سرعت نور وجود ندارد. حتی اگر بتوان به سرعت نور نزدیک شد و یا به آن رسید باز هم سفر میان نزدیکترین ستارهها سالها به طول می انجامد و این مساله مشکلات بسیاری را برای خدمه چنین سفرهایی به همراه دارد. این افراد باید برای سالها حضور در جمعی بسیار کوچک را تحمل کنند و مقادیر انبوهی اکسیژن و غذا و آب برای رفع نیازهای ضروری آنها استفاده شود. یکی از راهحل های ممکن که البته هنوز در دنیای واقعی تا تبدیل شدن به تکنیکی ایمن راه طولانی در پیش دارد، استفاده از نوعی خواب زمستانی است، اینکه به روشی فعالیتهای بدن را تا حد امکان کاهش داده و عملا وی را در شرایطی قرار دهیم که فعالیتهای حیاتی بدن به حداقل ممکن کاهش یابد. بدین ترتیب شخص به خوابی عمیق شبیه خواب زمستانی حیوانات میرود. در این مدت نه نیازی به تغذیه دارد و نه گذر زمان بر بافتها و اندامها تاثیر مشابهی مانند آنچه بر یک بدن فعال میگذارد خواهد داشت. برای فضانورد مانند این است که شبی را در خواب به سر برده، اما در واقع تمام سالهای سفر را در خواب بوده است. این ایده یکی از محبوبترین و شاید کارآمدترین راه ها برای چنین سفرهای میان ستارهای به شمار میرود.
فیلم بیگانه در کنار بحث حیات در زمینه خود به بحث بهرهبرداری اقتصادی از منابع معدنی در فضا اشاره دارد. معدنکاوی فضایی که در این فیلم به عنوان بخشی از آینده تلقی شده، اینک در سپیده دم خود قرار دارد. در سال گذشته دو شرکت پلانتریرسورز (به معنی منابع سیارهای) یا Planetary Resources و دیپاسپیساینداستریز (به معنی صنایع اعماق فضا) یا deep space industries فعالیت رسمی خود را با هدف بهرهبرداری از منابع اقتصادی سیارکهای اطراف زمین آغاز کردهاند و مسیری گشودهاند که میتوان آن را اولین گام در راه طولانی عملی شدن استخراج منابع سیارکها و در آینده اقمار و سیارهها دانست.
حیات فرازمینی
اما داستان اصلی فیلم به بیگانهها میپردازد، موجوداتی سخت سازگار شده با محیط متخاصم خود که در فرآیندی پیچیده (که البته مشابه آن در زمین وجود دارد) تولیدمثل میکنند و به دنبال بقای خود هستند. زمانی که به موجودات فضایی فکر میکنیم احتمال زیادی وجود دارد که آنچه پیدا خواهیم کرد با آنچه دنبالش بودیم متفاوت باشد. حیات هوشمند و فنآور در امتداد مسیری طولانی و شگفتانگیز از تکامل، تلاشها و شکستها قرار گرفته است. اگر حیات در سیاره دیگری در جهان آغاز شده باشد، الزامی ندارد در نهایت به چنین ساختار هوشمندی ختم شود و احتمال بالاتری وجود دارد که در نقاط بیشتری به شکلهای ابتدایی رشد کند و حتی اگر توسعه یافته و به شکل پیشرفتهای بروز نماید، در قالب موجوداتی تطبیق یافته برای بقای خودشان (همانند بیگانههای ریدلی اسکات) خود را نشان دهد.
البته در بیگانه با بقایای سفینهای وازگون شده و ساختار فسیلمانندی از موجودی غولپیکر نیز مواجه میشویم. نه در بیگانه و نه در فیلمهای بعدی هیچ توضیحی درباره این صحنه ارایه نشد.
چند سال پیش ریدلی اسکات دوباره به دنیای بیگانه بازگشت و با ساخت فیلم پرومتئوس سعی کرد داستان بیگانه ها را از زاویه ای دیگر دنبال کند. داستان پرومتوئس که الهام گرفته از ایده های شبه علمی اریک فون دنیکن و ایده فضانوردان باستانی بود، به رویدادهای قبل از بیگانه و ماجرای آن سیگنال کمک اولیه می پرداخت. را ساخت. این فیلم فیلمی که علیرغم نماهای خیرهکننده و درخشان نتوانست به موفقیت بیگانه اصلی حتی نزدیک هم شود. در پرومتئوس به برخی از پرسشهای بی پاسخ بیگانه پاسخ داده شد و البته پرسشهای بیشتری نیز مطرح شد. هم اکنون اسکات در حال آماده سازی قسمت دوم پرومتئوس است و امیدوار است بتواند دو فیلم دیگر نیز در ادامه آن بسازد.
پوریا ناظمی/روزنامه نگار علم
No tags for this post.