گرانش: زیبایی مبهوت کننده با اشکالات فنی
سال ۲۰۱۳ سال داغی برای سینمای علمی تخیلی و فانتری بود. اما شاید کمتر کسی گمان می کرد از میان انبوه فیلم هایی که با دست مایه های علمی تخیلی و فانتزی ساخته و اکران شدند، فیلم گرانش یا Gravity به کارگردانی آلفونسو کورئان راه خود را به فهرست برترین های سینما در سال ۲۰۱۳ باز کند و تقریبا در همه فهرست های مربوط به بهترین فیلم های سال حضور داشته باشد. فیلمی سه بعدی و با روایت داستانی که سعی کرده است وفادار به واقعیت های علمی باشد و در عین حال نه تنها توانست در گیشه موفقیت خوبی به دست آورد که نظر منتقدهای سینمایی که معمولا میانه خوبی با فیلم های علمی تخیلی ندارند را نیز به خود جلب کند و نامزد ۴ جایزه گولدن گلاب سال ۲۰۱۴ در رشته های بهترین فیلم نامه، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اول زن برای ساندرا بلاک و بهترین فیلم سال شود.
تماشای فیلم گرانش به خصوص اگر به همان شکلی که فیلم برداری شده – ۳ بعدی – تماشا شود برای تماشاچی عادی تجربه ای بی نظیر و خاطره انگیز خواهد بود اما اگر شما به جزییات علمی و وفاداری علمی آنها به واقعیت ها توجه داشته باشید آنگاه تماشای این فیلم تجربه ای همانند سوار شدن بر قطارهای دلهره آور شهر بازی ها خواهد بود. لحظه ای از شکوه تصاویر و دقتی که در به نمایش کشیدن جزییات شده است می خواهید شروع به تشویق فیلم ساز در میانه فیلم کنید و در جایی دیگر از بی دقتی ها و نادیده گرفتن واقعیت هایی که البته برای روایت اصلی لازم بوده ولی در هیچ دنیای واقعی نمی تواند اتفاق بیفتد لب هایتان را گاز می گیرد و احساس می کنید ضربان قلبتان از عصبانیت افزایش پیدا کرده است.
قبل از اینکه این مطلب را ادامه دهم تاکید کنم من از دیدن فیلم لذت بردم. شکی ندارم شما هم لذت می برید و اتفاقا توصیه می کنم حتما اگر فرصت آن را پیدا کردید این فیلم را تماشا کنید. آنچه در ادامه می آید بهانه گیری از فیلمی خوش ساخت نیست تنها مرور برخی از خطاهای مهم علمی است که بیننده عادی ممکن است با دیدن فیلم درباره آنها به اشتباه بیفتد. دلیل مته به خشخاش گذاشتن در این باره هم بیشتر گردن خود کارگردان فیلم است. نام فیلم گرانش و موضوع فیلم درباره فیزیک است و از آنجایی که نویسنده و کارگردان سعی کرده اند داستان خود را بر مبنای دنیای واقعی بنویسند و برخلاف داستان های علمی تخیلی دیگر المان های اصلی داستان آنها، یعنی شاتل فضایی، راهپیمایی فضایی، تلسکوپ فضایی هابل، ایستگاه بین المللی فضایی، ایستگاه فضایی چین در مدار و همینطور کپسول های سایوز همگی واقعی هستند خطاهای نشان داده شده در فیلم ممکن است باعث بدفهمی و برداشت اشتباه مخاطب شود. طبیعتا برای روایت این نکته ها مجبورم به روند داستان و صحنه های فیلم و از جمله برخی از صحنه های مهمی که در داستان فیلم تاثیر گذار هستند اشاره و اصطلاحا آنها را لو دهم. بنابراین اگر فیلم را ندیده و برایتان مهم است که روند داستان را ندانید می توانید خواندن این مطلب را به بعد از تماشای فیلم موکول کنید.
خط داستانی فیلم
ماموریت تعمیر تلسکوپ فضایی هابل در مدار زمین در جریان است. فرماندهی ماموریت را کوالسکی با بازی جرج کلونی بر عهده دارد و در مدت انجام عملیات سوار بر جت پک فضایی خود در حال چرخ زدن در اطراف شاتل و تلسکوپ فضایی است. یکی از اعضای تیم دکتر رایان استون با بازی ساندرا بلاک، مهندس پزشکی و فضانوردی است که با گذراندن دوره ۶ ماهه آموزشی برای تعمیر هابل اعزام شده است. در طی ماموریت مرکز کنترل زمینی در هیوستون – که با انتخابی هوشمندانه صداپیشگی آن بر عهده اد هریس گذاشته شده که پیش تر در فیلم آپولو ۱۳، نقش فرمانده ماموریت زمینی را بر عهده داشت – به فضانوردان اطلاع می دهد در پی انهدام یکی از ماهواره های مخابراتی سیلی از خرده های برخورد و زباله های فضایی در مدار قرار دارد. دقایقی بعد مرکز اعلام می کند بر اثر برخورد این بازمانده ها با سایدر ماهواره ها آنها نابود شدند و آنها باید ماموریت را کنسل کنند. زمان گذشته است و برخورد ذرات، هابل و شاتل فضایی را نابود کرده و تنها دو فضانورد مورد اشاره بالا زنده می مانند و به دنبال راهی برای نجات درحالیکه ارتباط با مرکز ارتباطات زمین قطع شده است، با کمک صندلی موتوردار فرمانده ماموریت خود را به ایستگاه بین المللی فضایی می رسانند. از آنجا است که دکتر استون باید با سایوزی که محفظه فرودش را از دست داده خود را به ایستگاه فضایی چینی ها برساند و از کپسول فرار آنها برای بازگشت به زمین استفاده کند.
برخی از چشمگیرترین لحظات
فیلم خیره کننده است. تصویر برداری کارگردانی و جلوه های ویژه واقع نمای فیلم تحسین برانگیز است. تصاویر و نماهایی که از زمین در مدار نشان داده می شود نفس گیر و از آن مهمتر واقعی است. در این تصاویر منظره ای که از زمین نشان داده می شود از نظر بزرگنمایی و شباهت دقیقا با چیزی که فضا نوردان می بینند تشابه دارد. نماهای شب زمین خیره کننده و نماهای شفق های قطبی و رویدادها یجوی آنگونه که از مدار دیده می شود به شما تجربه ای دست دوم ولی خیره کننده از حضور در فضا به دست می دهد. ابزارهای اصلی نشان داده شد در فیلم یعنی شاتل فضایی، تلسکوپ هابل و ایستگاه های فضایی چین و بین المللی و همچنین سفینه های سایوز و شنجو با دقتی در حد کمال شبیه سازی شده اند. برخی از جزییات نفس گیر است. از جمله صحنه بی نظیر آتش سوزی در ایستگاه بین المللی که با نمایش دقیقی از شرایط شعله در بی وزنی نفس نه تنها بیننده های عادی که علاقه مندان فضایی را در سینه حبس می کند. صحنه دیگری که به شدت خیره کننده است نمایی است که در آن ساندرا بلاک که شخصیت دکتر استون را بازی می کند در فضا گریه می کند. اشک های او در شرایط بی وزنی فوق العاده خیره کننده و منطبق با واقعیت موجود در فضای فرای دنیای آشنای گرانش حاکم بر زمین است. برخی از دقت های فیلم ساز واقعا تحسین برانگیز است. جایی که او نمای آسمان پر ستاره را نشان می دهد ستاره ها در جای درست خود قرار دارند و اگر به آسمان شب آشنا بشید برخی از اجرام سماوی و صورت های فلکی را می توانید در آن پیدا کنید. جزییات درون ایستگاه فضایی و نمای بیرونی آنها و همچنین نحوه سوختن قطعات در جو زمین شگفت انگیز و واقع گرایانه است. در صحنه ای که بخشی از سفینه چینی در جو زمین می سوزد، نمایی که از وارد شدن بقایای آن به جو دیده می شود بی اختیار شما را به یاد تصاویر دلخراش سقوط شاتل فضایی کلمبیا در جو زمین و پراکنده شدن قطعات آن و سوختن آنها در جو زمین می اندازد.
اندکی مته به خشخاش گذاشتن
اما فیلم در عین همه دقت هایی که از خود بروز می دهد داستانی را روایت می کند که برای روایتش چاره ای جز از بین بردن دقت روایتش ندارد و اینجا است که درگیر تضاد می شود. تلاشی وسواس گونه برای روایت واقع گرایانه با داستانی نا ممکن ترکیب می شود تا برخی از مهمترین واقعیت ها به ناچار اشتباه روایت شود.
بیایید با صندلی پرنده فرمانده شاتل شروع کنیم. این صندلی های مجهز به کوله پشتی های جت دار واقعا وجود دارند اما به طور عمومی در ماموریت های راهپیمایی فضایی استفاده نمی شوند و از حمله در ماموریت دقیقی مانند تعمیر هابل مورد استفاده قرار نگرفته است. در صورت استفاده برنامه کاری فضا نوردان راهپیمایی کننده آن قدر فشرده و دقیق و ثانیه به ثانیه است که سابقه نداشته و بعید هم هست در آینده شاهد پرسه زدن های فرمانده ماموریت و تعریف کردن خاطره و پخش موسیقی از سوی او باشیم. اما از همه این ها گذشته سوخت این جت ها محدود و از آن مهمتر وابسته به جرم شما است. بنابراین اگر شما جرم یک نفر دیگر را به این مجموعه اضافه کنید – همانطور که فرمانده این ماموریت دکتر استون را با خود حمل می کند – ناچار سوخت بیشتری را صرف خواهید کرد و هرجوری که حساب کنید این مجموعه نمی تواند دو نفر را به مسافتی که در فیلم نشان داده می شود منتقل کند.
از طرف دیگر پیش از آنکه اصولا چنین ماموریتی آغاز شود باید پرسید دکتر استون با تخصص مهندسی پزشکی و تنها ۶ ماه آموزش چه نقشی در تعمیر هابل داشته است. می دانیم در آخرین تعمیر تلسکوپ فضایی هابل فضا نوردان بیش از دو سال و نیم در حال تمرین روی زمین بودند تا ماموریت خود را بتوانند با موفقیت انجام دهند و فضانوردان ساکن ایستگاه برای اینکه در این ساختار بتوانند کار کنند چند سالی تمرین می بینند. با وجود این در فیلم دکتر استون، تنها با ۶ ماه تمرین نه تنها در رده متخصصان تعمیر هابل قرار می گیرد که از ساز و کار درونی ایستگاه بین المللی، ایستگاه ملی چین و هدایت سفینه های سایوز و شنجو – البته به کمک مطالعه راهنمای هدایت – نیز اطلاع کامل دارد.
مشکل دیگری که در این فیلم آزار دهنده می شود چشمپوشی از این واقعیت است که ماهواره های مختلف – از جمله ایستگاه فضایی – در مدار های یکسانی قرار ندارند. ایستگاه فضایی در ارتفاعی تقریبا ۴۰۰ کیلومتری زمین و تلسکوپ هابل تقریبا در مداری به ارتفاع ۵۵۰ کیلومتر و ماهواره های مخابراتی – از جمله ماهواره ای که در فیلم گفته می شود عامل اصلی به وجود آمدن زباله های فضایی و کل حادثه بوده است – در مدارهایی بالاتر و تا ارتفاع ۳۶ هزار کیلومتری سطح قرار دارند. تنها اختلاف هم البته در فاصله مدار ها نیست این مدارها زوایای انحراف متفاوتی نسبت به صفحه استوای سماوی دارند و با زاویه متفاوتی زمین را دور می زنند و نتیجه این دو تفاوت این است که سرعت ها آنها نیز با هم متفاوت است و عملا شما نمی توانید با قدم زدن چند دقیقه ای در فضا از مدار هابل به ایستگاه فضایی رفت و آمد کنید.
یکی دیگر از صحنه های اصلی فیلم که روند داستان را تغییر می دهد صحنه دراماتیکی است که فرمانده کوالسکی، برای نجات جان همراهش خود را از طناب اتصال جدا کرده و با قربانی کردن خود جان همکارش را نجات می دهد.در این صحنه پس از آنکه دکتر استون به بدنه ایستگاه وصل می شود فرمانده که با طنابی به او وصل است مانند کوهنوردی که از صخره ای سقوط کرده گویی باعث کشیدن همکارش می شود. دکتر استون تلاش زیادی برای حفظ او انجام می دهد اما توان آن را ندارد و در نهایت با بریده شدن طناب و از دست دادن فرمانده او می تواند نجات پیدا کند. این صحنه لحظه ای کلیدی و بسیار دراماتیک در فیلم و تعیین کننده روند بقیه داستان است اما متاسفانه در دنیای واقعی هیچ ضرورتی برای وجود داشتن آن پیدا نمی کنید. در شرایط بی وزنی شما جرم دارید اما وزن ندارید و بعد از اینکه به به سفینه متصل شدید و سرعت اولیه شما تغییر کرد تنها فشار اندکی از سوی دکتر استون کافی بود تا همکارش به سوی او بیاید. مرگ فرمانده کوالسکی تنها نیازی برای فیلم نامه بوده و نه اجباری از سوی قوانین فیزیک.
اشتباهات کوچک اما مهم دیگری در فیلم وجود دارد. زمانی که بلافاصله پس از حادثه جنازه دیگر خدمه شاتل نشان داده می شود همه آنها یخ زده اند در حالیکه این اتفاق به چنین سرعتی رخ نمی دهد. زمانی که دکتر استون فرود می آید اولین اقدامش پس از آن همه رفتار قهرمانانه مخالف اولیه ترین اصول نجات و بقا است (بازکردن دریچه ای که نیمه اش د رآب است و باعث غرق شدن کپسول می شود) واقعا امکان چنان مانورهای فضایی با کپسول آتشنشانی وجود ندارد، آن همه ضربه و برخورد با بدنه ایستگاه و سایر سفینه ها قطعا باعث آسیب دیدگی لباس فضایی و کلاه خود می شود و از همه جالب تر اینکه لباس فضایی فقط پوسته بیرونی نیست که فضا نوردان زیرش لباس راحتی به تن داشته باشند بلکه بخشی از لباس فضایی را لباس زیرینی تشکیل می دهد که سیستم خنک کننده و ضد فشار را در خود دارد.
این نکات و توجه به آنها و موارد دیگری که در این فهرست نیامده است چیزی از زیبایی فیلم کم نمی کند اما دقت به آنها درک بهتری از دنیای واقعی فضانوردی را بیان خواهد کرد. بسیاری گرانش را علمی ترین و واقع گرایانه ترین فیلمی علمی – تخیلی مبتنی بر واقعیت دانسته اند من فکر می کنم اتفاقا مشکل این فیلم در همین تلاش برای استناد به دنیای واقعی است و البته از نظر دقت علمی با فاصله زیادی عقب تر از فیلمی مانند آپولو ۱۳ دارد.
شاید اگر نویسنده و کارگردان این فیلم سعی می کردند در میان صدها داستان هیجان انگیز، نفس گیر و ناگفته ماموریت های فضایی ایده اولیه خود را پیدا کنند و آن را بپرورند با استفاده از چنین دقت و وسواسی آن را به تصویر بکشند با یکی از ناب ترین فیلم های چندین ساله مواجه می شدیم. اکنون اما با فیلمی چشم گیر و نفس گیر و حتی الامکان دقیق مواجهیم که برای روایت داستانش دست به قربانی کردن دقت و واقع نگری خود کرده است.
پوریا ناظمی / روزنامه نگار علم
No tags for this post.