وضعیت پژوهش ناامید کننده است

وی توانسته است به‌عنوان چهره‌ای شناخته شده در عرصه ادبیات دانشگاهی مطرح شود. و توانسته است به‌عنوان چهره‌ای شناخته شده در عرصه ادبیات دانشگاهی مطرح شود. ​«امیرزاده کاشی‌ها» یکی از شناخته شده‌ترین کتاب‌ها در حوزه شاملو پژوهی است که توسط دکتر پروین سلاجقه در نقد آثار شاملو پدید آمده و به چاپ‌های مکرر رسیده است.با دکتر پروین سلاجقه دربارۀ اوضاع و احوال این روزهای پژوهش‌های دانشگاهی به گفت‌وگو نشستیم.

شما به‌عنوان استاد راهنمای رساله‌های متعدد، پروسه کار پژوهشی در این سال‌ها را چطور ارزیابی می‌کنید؟

من تقریباً تا سه، چهار سال پیش به‌طور مرتب، راهنمایی پایان‌نامه‌های ارشد و دکتری را قبول می‌کردم، موضوعات رساله‌ها را می‌پذیرفتم و سعی می‌کردم دانشجویانی مستعد را انتخاب کنم. قدم‌به‌قدم همراه این دانشجویان حرکت می‌کردم و در نهایت پایان‌نامه‌های خوبی هم ارائه می‌شد؛ اما تقریباً از سه، چهار سال پیش، انگیزه‌ام را از دست دادم و در حال حاضر تقریباً در مقطع ارشد این پایان‌نامه‌ها را به صفر رساندم و فقط 3-4 رساله در مقطع دکترا را پذیرفته‌ام. این‌ها هم دانشجویانی هستند که عمدتاً مشغول کار هستند. در میان دانشجویان من کسانی بودند که علی‌رغم اینکه قول داده بودند کار کنند، در میانه راه به عناوین مختلفی نظیر بیماری، نداشتن پول شهریه، خوردن سنوات و اجبار به تمام کردن درس و… سعی می‌کردند که خیلی ساده با موضوع خود برخورد کنند و به‌نوعی موضوع را سمبل کنند. به این روش کار کردن، کلاً در ذات من نیست، به همین دلیل، آهسته‌آهسته قبول پایان‌نامه در مقام استاد راهنما و مشاور را تقریباً کم کردم

دانشجویان مقاطع ارشد و دکترا را در انجام امور پژوهشی چطور می‌بینید؟

اگر بخواهم از برآیند آنچه در این سال‌ها با آن مواجه بوده‌ام و به‌نوعی تجربه کرده‌ام، بگویم، باید بگویم تعداد کمی از دانشجویان هستند که تن به کار می‌دهند و می‌خواهند که کار کنند. در بیشتر موارد ما با پایان‌نامه‌هایی بدون انسجام، پراکنده، بی‌سرانجام و کپی پیستی روبه‌رو هستیم؛ چون روحیه پژوهش تقریباً وجود ندارد. نه‌تنها این روحیه در دانشجویان وجود ندارد، حتی در خودِ اعضای هیئت‌علمی هم به‌ندرت وجود دارد. اگر ما آمار بگیریم از همین تعداد اعضای هیئت‌علمی چند نفر روحیه پژوهش دارند، شاید تقریباً می‌شود گفت 80 یا 90 درصد این روحیه را ندارند. تنها در ده درصد کمابیش این روحیه را می‌توان دید. از میان این 10 درصد هم 7-8 درصد، انگیزه‌های مالی، ارتقاء و… دارند و شاید بتوان گفت چند درصد باقی‌مانده تنها برای نفع پژوهش، به این امر مشغول باشند. همین گروه اندک هم با توجه به مشکلاتی که وجود دارد و حمایت‌هایی که از طرف نهادها، دولت‌ها، ناشرین و… صورت نمی‌گیرد، در حال کم شدن هستند.

وجودِ این ضعف‌های پژوهشی به دانشجویان برمی‌گردد یا به آسان‌گیری استادان یا بیش از حد ماشینی شدن زندگی؟

بخش عمده این مسئله به بی‌انگیزگی برمی‌گردد؛ یعنی انگیزه نداشتن برای اینکه یک پژوهش خوب به سرانجام برسد. در حقیقت پژوهش‌ها تنها به خاطر مدرک گرفتن ارزش پیدا می‌کند و حداقل در 98 درصد موارد این حالت حاکم می‌شود. از سوی دیگر بی‌انگیزگی در اعضای هیئت‌علمی هم وجود دارد، به دلیل اینکه اعضای هیئت‌علمی در رفاه نیستند و دانشگاه‌ها تبدیل به دبیرستان شده است، بنابراین هرچقدر تعداد پایان‌نامه‌هایی که دفاع شود، بیشتر باشد، جا برای پایان‌نامه بعدی باز می‌شود؛ انگیزه‌های مالی هم دقیقاً هست. آسان‌گیری در بین استادان بسیار زیاد است و از طرف دیگر خودِ دانشجویان هم خیلی به کارشان اهمیت نمی‌دهند و می‌خواهند کارشان را خیلی زود تحویل دهند و بی‌سوادی هم مزید بر علت می‌شود.

وضع پژوهش، خارج از چارچوب دانشگاه، در جامعه ادبی چگونه است؟

 وضعیت پژوهش خیلی ناامید کننده است. همان تعداد انگشت‌شماری که به خاطر خودِ پژوهش و اهدافی که برایش در نظر می‌گرفتند، کار می‌کردند، به دلیل اینکه از سوی هیچ نهادی حمایت نمی‌شوند، کمتر شده است.

پژوهش کاری بسیار طاقت‌فرسا و بدون هیچ چشم‌اندازی است. حالا اگر کسی ده سال روی مسئله‌ای پژوهش کند، بعد با ناشر قرار بگذارد و 15 درصد هم از ناشر بگیرد، در این بازار آشفته کتاب، اگر این پژوهش 1000 تیراژ هم بخورد، برای ناشر و تولید کننده، جوابگوی چیست؟ بی‌اعتنایی بازار و مخاطب، همراه نشدن کتابخانه‌ها، حمایت نکردن دولت و… همه و همه در این وضعیت دخیل هستند. به همین دلیل در چنین شرایطی طبیعی است که پژوهش وضعیت خوبی نداشته باشد.

اگر بخواهید مقایسه‌ای داشته باشید میان وضعیت پژوهش در دوره دانشجویی خودتان و وضعیت پژوهش در دوره حاضر، به اعتقاد شما این دو دوره چه تفاوت یا تفاوت‌هایی با هم دارند؟

من باید به‌طور کلی صحبت کنم و بگویم دوره‌ای که من دانشجوی دکتری بودم یا چند تا از هم‌کلاسی‌هایم در چه وضعیتی بودند و یا دوره‌ای که من دارم به دانشجویان درس می‌دهم، اوضاع چگونه است، این مقایسه مقداری دشوار است. من فکر می‌کنم نسل ما خیلی جدی‌تر به قضایا نگاه می‌کرد، ما سعی می‌کردیم علاوه بر منابعی که استادان به ما معرفی می‌کردند، منابع بیشتری را مطالعه کنیم. مثلاً برای سمینار درس سبک‌شناسی، قرار بود که من نگاه انتقادی داشته باشم به سبک‌شناسی بهار و یادم می‌آید که من آن زمان چقدر جدی کار کردم و گمان می‌کردم در مقام یک منتقد و تحلیل‌گر، باید کتاب را به‌خوبی درک کنم و مورد به مورد آن را بنویسم و ارائه کنم، یعنی حداقل سه ماه برای همین کار که سمینار یک درس بود، وقت گذاشتم و کار کردم. فکر می‌کنم در حال حاضر هم اگر این مقاله را منتشر کنم، هنوز می‌تواند به‌عنوان یک مقاله علمی پژوهشی خوب، معتبر باشد. وقتی این مقاله را در کلاس ارائه می‌کردم طوری کامل بود که استاد می‌گفتند، شما خیلی دیگر دقیق شده‌اید. از نظر ایشان کارم تحسین برانگیز بود. در میان هم‌کلاسی‌هایم هم تقریباً وضعیت به همین ترتیب بود. آن‌ها هم برای کارهای پژوهشی، هم‌زمان زیادی صرف می‌کردند و هم کاری جدید ارائه می‌دادند؛ اما در حال حاضر این‌طور نیست. دانشجویان خیلی تقلید گرا شده‌اند و همه‌چیز در چارچوب امتحان برایشان معنا دارد. هر چند که در بین همین دانشجویان هم می‌توان علاقه‌مندانی را پیدا کرد و کسانی هستند که دلشان می‌خواهد که کارشان پربارتر باشد. ولی آن‌قدر تعداد این دانشجویان کم است که آدم نمی‌تواند روزنه امیدی باز کند. همین تعداد اندک هم هنگامی‌که فارغ‌التحصیل می‌شوند، به دلایل مختلف بی‌انگیزه می‌شوند. نداشتن کار، تأمین مالی نشدن، کمبود وقت و فضای تکنولوژی که همه چیز را به‌صورت بسته در اختیار عموم می‌گذارد و… همه و همه در بی‌انگیزگی این افراد نقش دارند.

آیندۀ پژوهش را در کشور چطور می‌بینید؟

 من در حال حاضر آینده‌ای برای پژوهش کشور نمی‌بینم و بیشتر گزارش‌ها و آمارهایی که ما در رابطه با پژوهش می‌شنویم، عموماً از جهت کمّی است. کمیت کارآمد نیست. اگر نگاهی به پایان‌نامه‌های کتابخانه‌های هر دانشگاه بیندازیم، شاید از هر 100 مورد، تنها 4 مورد آن قابل نگهداری باشد و باقی را می‌توانید دور بریزید، چون کارها عمدتاً تقلیدی است.

فکر می‌کنید مقالات علمی پژوهشی با فرمتی که در حال حاضر دارد، می‌تواند جذابیت داشته باشد و جوابگوی خواسته‌های عموم باشد؟

مقالات علمی پژوهشی تنها مصرف داخلی دانشگاهی دارد، من همیشه فکر می‌کنم که هر مقاله‌ای که برای مجلات علمی پژوهشی می‌دهید، انگار که آن را دفن کرده‌اید. حتی خودِ من هم مجبورم و حداقل 6-7 مقاله علمی پژوهشی داده‌ام؛ اما هرکدام از این مقالات را که به مجله‌ای علمی پژوهشی داده‌ام، انگار یکی از بچه‌هایم را دفن کرده‌ام. به اعتقاد من این مقالات خیلی به درد نمی‌خورند چون در همان فضای دانشگاه خفه می‌شوند. مقالاتی که حتی در روزنامه‌های کثیرالانتشار چاپ می‌شود، آن‌قدر بازخورد خوب و مفیدی دارد که اصلاً بعضی وقت‌ها از سراسر دنیا حتی روی صفحۀ شخصی‌ات واکنش‌های متعددی از سوی خوانندگانی از هر طیف می‌بینی. برای من خیلی پیش آمده است که وقتی من مقالاتی به مجلات حتی غیر ادبی داده‌ام، دیده‌ام که این مقالات بعدها در سایت‌های کشورهای فارسی‌زبان قرار دارد یا حتی در صفحات خارجی ترجمه شده است. بعد می‌بینم که چقدر برایم پیام می‌گذارند که این مقاله چقدر به درد ما خورد، برای پایان‌نامه یا مقاله‌مان راهگشا بود و… اما مقالات علمی پژوهشی با تمام مشقتی که برای نویسنده‌اش دارد چه در زمان نوشتن، چه در زمان داوری و… به نظرم آن‌قدرها فایده‌ای ندارد. من خودم داور حداقل 40 مقاله دانشگاه اعم از دولتی و آزاد بوده‌ام و مجبور شده‌ام تعدادی هم مقاله علمی پژوهشی چاپ کنم اما تا مجبور نشوم مقاله علمی پژوهشی چاپ نمی‌کنم.

از کارهای این روزهایتان بگویید.

علاوه بر داوری چند رساله و داوری جایزه هدایت و شاملو که این روزها مشغول انجام آن هستم، درزمینۀ کار پژوهشی حدود ده سال است که مشغول به کار کردن روی فرهنگ موتیف و نشانه‌های نمادین هستم و امیدوارم که به‌زودی این فرهنگ را که بار سنگینی بر دوشم است را به ثمر برسانم. در چند ماه گذشته 5-6 مقاله نوشته‌ام که بیشتر این مقالات فرمت علمی پژوهشی دارند و یک مجموعه داستان نیز آماده انتشار دارم.

 

گفت‌وگو: مهرداد نصرتی

No tags for this post.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا