درباره خلاقیت تعاریف و نظریه های متفاوتی ذکر شده است. خلاقیت گاهی به عنوان هدیه خدایان و گاهی نابهنجاری تلقی شده است. رابطه نبوغ با بیماریهای روانی حداقل از دوهزار سال پیش مورد بحث بوده است.
در سال 2011 تیم تحقیقاتی موسسهی کارولینسکا نشان داد که هنرمندان و دانشمندان معمولاً از خانواده هایی هستند که در آنها بیماری دوقطبی و اسکیزوفرنی (روانگسیختگی) رواج بیشتری دارد! آنها سپس با در نظر گرفتن سایر بیماریها نظیر افسردگی، بیاشتهایی عصبی، سندروم اضطراب، اوتیسم، بیش فعالی-کم توجهی، سوء استعمال مشروبات الکلی، و خودکشی و نیز با درنظرگرفتن بیمارانی که خارج از بیمارستان هستند، دامنه تحقیق خود را بزرگتر کردند.
این تحقیق به بررسی ۱٫۲ میلیون بیمار و به همان تعداد گروه کنترل شامل افراد سالم پرداخته است. نتایج این تحقیق که در تأیید بررسیهای گذشته بود، نشان داد بیماری دوقطبی در بین افراد هنرمند، متخصصان علمی، رقصندهها، محققان، عکاسان و نویسندگان رواج بیشتری دارد.
نویسندگان به خصوص از بین تمام گروههای بیماری در بین گروههای اسکیزوفرنی، افسردگی، سندروم اضطراب و سوءمصرف مواد بیشتر مشاهده شدند و ۵۰% بیشتر از جمعیت عموم تمایل به خودکشی دارند.
به علاوه، محققان مشاهده کردند که حرفه های خلاق در بین وابستگان بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی، اختلال دوقطبی، بی اشتهایی عصبی، و تا حدودی اوتیسم بیشتر متداول است. سیمون کیاگا مشاور روانپزشک و دانشجوی دکترا در دانشکدهی همه گیرشناسی و آمار زیستی، میگوید نتایج این تحقیق منجر به در نظر گرفتن روشهای جدیدی برای بررسی بیماریهای ذهنی میشود.
او میگوید: “اگر ما اینطور در نظر بگیریم که یک سری پدیدههای همراه با بیماری مفید هستند، این راه جدید برای درمان بیماری را نشان میدهد. در این صورت پزشکان و بیماران به این فکر خواهند افتاد که چه بخشی را معالجه کنند و به چه قیمتی، بر خلاف گذشته که تلاش برای از بین بردن تمام بیماری صورت میگرفت.”
ارسطو خلاقیت را با صرع، مالیخولیا، و افسردگی مرتبط می سازد. او نوشته است که در زمینه فلسفه، سیاست، شعر و هنر افرادی که برجسته شمرده شده اند همگی تمایل به افسردگی داشته اند. یکی از نظریه های باستانی خلاقیت، آنرا به عنوان دیوانگی درنظر می گیرد.
این دیدگاه، خودجوشی و غیرعقلانی بودن خلاقیت را نتیجه جنون می داند. موضوع نبوغ و دیوانگی قرنها ادامه یافت. بحث مالیخولیا در قرن ۱۶ و ۱۷ میلادی میان هنرمندان رواج شدیدی یافت. لمبروزو در کتاب معروف خود ( بشر نابغه ) تاکید می کند که انسان به مقتضای ساختمان زودشکن اعصاب خود، خواه ناخواه به سوی جنون سوق داده می شود و نبوغ را یک نوع جنون انسانهای خوشبخت می داند که آنان را به جای سوق دادن به بیمارستانهای روانی، به اوج شهرت و افتخار می رساند.
به گزارش میگنا،از بررسی های رنک که دانشمندان و هنرمندان را به وسیله آزمون های فرافکن مورد بررسی قرار داده و همچنین مطالعه زندگی هنرمندان نامی و مشهور این نتیجه حاصل می شود که احتمالاً بین خلاقیت هنری و اختلالات روانی رابطه ای وجود دارد. برای مثال در تحقیق رنک، ارنست همینگوی، ویرجینیا ولف، هارت کرین، چاترتن، شلی و ساموئل واتسون جزء آن دسته از دانشمندان و هنرمندانی بودند که بیش از دیگران با مشکلات روانی دست و پنجه نرم کرده اند.
موسیقی دانان مشهور مانند بتهوون، شوبرت و چایکوفسکی دچار افسردگی بوده اند.
بررسی زندگی ادوارد مانچ نقاش مشهور آلمانی نشان می دهد که از هذیان های تعقیب و توهمات شنیداری رنج می برده است.
ون گوگ نقاش مشهور نیز مبتلا به صرع و نوسانات شدید خلقی بوده است.
چارلی چاپلین، کارگردان، نویسنده و هنرپیشه بزرگ جهان هم دارای نوسانات خلقی بوده است.
هنری مورنو دارای اختلال شدید منیک دپرسیو بوده و سرانجام دست به خودکشی زده و مارلون براندو سالها تحت رواندرمانی بوده است.