ضرورت بازنگری در تولیدات،ساختار آموزشی و پژوهشی علوم انسانی
علوم انسانی و تحول و ارتقای این حوزه چندی است که به بحثی جدی و پردامنه در فضای علمی کشور بدل شده است. در همین رابطه با حجتالاسلام دکتر ابوالفضل ساجدی، رئیس قطب فلسفه دین کشور به گفتگو نشستیم.
ارزیابی شما از وضعیت علوم انسانی در کشور چیست؟
به نظر میرسد که علوم انسانی غربی در کشور ما نسبتاً رشد داشته است؛ اگر چه ما در دریافت علوم انسانی غربی هم دچار کاستیهای جدی و قابل ملاحظهای هستیم. اما در کنار رشد علوم انسانی غربی و ورود این اطلاعات به کشور، ما توانایی لازم را برای تحلیل نداشتهایم و نه در اسلامیسازی و نه در بومیسازی حرکت شایستهای انجام ندادهایم. به همین جهت به جای این که علوم انسانی کشور ما را برای رسیدن به اهداف اسلامی به پیش ببرد، در موارد متعددی دردهایی را بر پیکره حرکتهای فرهنگی در جامعه وارد کرده و انسان ایرانی را به انسان غربی تبدیل کرده است. لذا خدمت علوم انسانی غربی به ما کمتر از خیانت آن بوده است.
اگر علوم انسانی به درستی از غرب وارد کشور میشد و ما به جای برخوردهای منفعلانه از یک طرف یا برخوردهای متحجرانه و نافیانه از طرف دیگر، برخورد صحیحی میداشتیم میتوانستیم به اهداف فرهنگی اسلام در کشور نزدیک شویم و سبک زندگی اسلامی را در کشور محقق کنیم و دشمن را از هضم فرهنگ ایرانی اسلامی ناامید کنیم. ولی متأسفانه آنها به ما طمع ورزیدند و همچنان هم در این جهت تلاش میکنند.
این که غربیها امروزه میدان فعالیتهای خودشان را در کشور به میدان فرهنگ گسترش دادهاند و امید به این راه بستهاند نشانگر اهمیت علوم انسانی است و لازم است که همان گونه که ما بعد از انقلاب در مسیر تحولات سیاسی کشور فعالیتهای شایستهای داشتیم در عرصه فعالیتهای فرهنگی هم گامهای مؤثری برداریم.
به نظر شما شرط پیشرفت و ارتقای علوم انسانی چیست؟
اگر بخواهیم در علوم انسانی پیشرفت لازم حاصل شود لازم است که جهت فعالیتهای ناظر به علوم انسانی را مورد بازنگری قرار بدهیم. یک بخش این فعالیتها مربوط به تولیدات علمی است که این تولیدات هم در بعد روششناختی و هم در بعد محتوایی نیازمند بازنگری است. یک بخش این فعالیتها نیز ناظر به تربیت نیروی انسانی تولیدکننده علوم انسانی است و یک بخش هم ناظر به ساختارهای آموزشی و پژوهشی است که مجری انجام رسالت اسلامیسازی علوم انسانی هستند.
اگر فعالیتها در اضلاع این چند ضلعی به درستی ترسیم و دنبال شود ما به اهداف مورد نظر خودمان در علوم انسانی دست خواهیم یافت.
در حال حاضر بخش عمدهای از مواد و محتوای علمی در علوم انسانی از ناحیه ترجمه تأمین میشود، به نظر شما در این زمینه چه اتفاقی باید بیفتد و ما به چه سمتی باید برویم؟
علوم انسانی مثل هوا و اکسیژن برای جامعه است … و شما نمیتوانید فضای زیست انسانها را خالی از اکسیژن نگه دارید. ممکن است این اکسیژن مطلوب باشد یا مسموم، اما شما فقط میتوانید بین مسموم و سالم بودن آن انتخاب کنید ولی نمیتوانید بین وجود و عدم آن تصمیم بگیرید.
به جای ترجمه ما باید به سمت تولیدات و تألیفات داخلی بر اساس منابع اسلامی برویم. مقدمه چنین کاری هم بحث در مبانی و بحث در مسائل و نتایج مترتب بر آن مبانی است؛ که کار لازم در این زمینهها نشده است.
در بخش محتوایی لازم است که میان آنچه که از غرب به عنوان علوم انسانی به ما عرضه شده و آنچه که اسلام به ما عرضه میکند مقایسه شایستهای داشته باشیم و کاستیهای محتوایی علوم انسانی را جبران کنیم.
علوم انسانی مثل هوا و اکسیژن برای جامعه است و برای نفس کشیدن اجتماعی به آن نیاز داریم. محیط زندگی ما نمیتواند بدون اکسیژن باشد و شما نمیتوانید فضای زیست انسانها را خالی از اکسیژن نگه دارید. ممکن است این اکسیژن مطلوب باشد یا مسموم، اما شما فقط میتوانید بین مسموم و سالم بودن آن انتخاب کنید ولی نمیتوانید بین وجود و عدم آن تصمیم بگیرید.
در این رابطه در علوم انسانی اسلامی به طور مشخص چه هدفی دنبال میشود؟
با توجه به این که موضوع علوم انسانی انسان است این یک امر بدیهی است که انسان مسلمان با انسان غربی متفاوت است و در نتیجه باید تحلیلهای متفاوتی هم از آنها داشت که نتیجه آن علوم انسانیهای متفاوت خواهد بود.
فرد مسلمان تعالی اخلاقی و معنوی و پیوند معنویت با زندگی را برجسته میکند و نیازهای مادی و معنوی را به حد یکسان مورد توجه قرار میدهد و بلکه دسترسی و دستیابی به نیازهای معنوی را سختتر میداند.
این نوع انسانشناسی در علوم انسانی جاری کشور ما حاکم نیست و برای این که ما به این هدف برسیم، یعنی علوم انسانی ابزاری باشد برای این که انسان مسلمان به اهداف مادی و معنوی خودش برسد و پیشرفت لازم را بکند، لازم است که ما هم در بعد محتوایی و هم در بعد روشی تولیدات علمی قابل قبولی داشته باشیم.
در این بخش بایستی با نظر به انسانشناسی اسلامی و با نگاهی جامع و فراگیر به ابعاد وجودی انسان، خلأها و کاستیهای علوم انسانی غربی را، چه در بعد جامعهشناختی و چه در بعد مطالعه فرد، مرتفع کنیم.
از نظر روشی چه ملاحظاتی برای تحقق علوم انسانی اسلامی وجود دارد؟
در بعد روششناختی نیز برای رسیدن به این مقصود باید از روشهای نقلی، اجتهادی و عقلی و تجربی به طور همزمان و جامع و به نحو مکمل یکدیگر استفاده کنیم و نتایج به دست آمده از هر یک از این روشها به نتایج به دست آمده از روشهای دیگر عرضه کنیم. این در حال حاضر یکی از کاستیهای جدی و آشکار علوم انسانی غربی است که فقط بر دادههای تجربی تکیه دارد و از نداشتن یک روششناسی جامعنگر رنج میبرد.
برای مثال غرب امروزه در علوم انسانی به جای تکیه بر صدقگرایی و حقمحوری به سمت کارکردگرایی رفته است؛ در حالی که ما نباید خود را به کارکردگرایی محدود کنیم و باید صدقگرایی را اصل قرار دهیم و حقمحوری پیشه کنیم.
بایستی با نظر به انسانشناسی اسلامی و با نگاهی جامع و فراگیر به ابعاد وجودی انسان، خلأها و کاستیهای علوم انسانی غربی را، چه در بعد جامعهشناختی و چه در بعد مطالعه فرد، مرتفع کنیم.
آن چه امروز علوم انسانی غربی به آن دچار شده نتیجه تزلزل مبانی معرفتشناختی و حاکمیت نسبیتگرایی است که در نتیجه افراط در عقلگرایی و تجربهگرایی در برهههای مختلف، امروزه به مشخصه اصلی دوران پسامدرن تبدیل شده و با جدا کردن کامل علوم انسانی غربی از صدقگرایی، آن را در ورطه کارکردگرایی صرف افکنده است.
در حالی که امروزه غالباً معیار علوم انسانی در غرب کارکرد است، ما نباید تحت تأثیر اندیشههای غربی، اندیشهمان را صرفاً معطوف و محدود به کارکرد کنیم، بلکه همچنان که اشاره شد در کنار آن باید حقانیتگرایی و صدقگرایی را هم مد نظر داشته باشیم.
آیا شما موافق نیستید که بسیاری از علوم اساساً در مقام تعریف و بذاته کارکردی هستند؛ یعنی شکلگیری آنها جز برای دستیابی به برخی اهداف عینی نبوده است؟
قطعاً بخش عمدهای از علوم انسانی به خاطر آثار عینی و کاربردی آنها شکل گرفته و هدف این بوده که آثار این علوم در زندگی مشاهده بشود و برای مثال روانشناسی مبنایی قرار بگیرد برای روشهای صحیح تعامل میان افراد و یا جامعه شناسی مقدمهای قرار بگیرد برای حرکت دادن جامعه از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب. اصولاً هدف عمده علوم انسانی این است که برای اهداف عملی و کاربردی گسترش پیدا کند، اما این اهداف باید اهداف صحیح و متعالی باشد و به اهداف مادی بسنده نشود.
سخن من این است که به کارکرد اکتفا نکنیم و آن را بر صدق مبتنی کنیم. به عبارت دیگر باید در دایره این علوم در مسیر کارکرد امور و مواردی حرکت کنیم که صدق و حقانیت آن برای ما نسبتا آشکار شده است. نباید خودمان را فقط به کارکرد، آن هم به کارکرد دنیوی، محدود نکنیم، بلکه باید ببینیم که اقتضای یک نگاه جامع به مسئله چیست.
در این صورت ابتدا جستجو میکنیم که چه چیزی از حقیقت و صدق برخوردار است و سپس در مسیر تحقق عینی و کاربردی و کارکردی آن حرکت میکنیم. در اینجا ما دیگر به دنبال گسترش کارکرد آنچه حقانیت و صدقاش برای مان آشکار نشده نمیرویم. این دامی است که الان علوم انسانی غربی با مطلق کردن "کارکرد" در آن افتاده و هر جا احساس شده کارکردی وجود دارد، بدون توجه به جوانب دیگر، اقدام به گسترش موضوع کردهاند. حتی گاه به دلیل این که این کارکرد یک کارکرد حقیقی و همیشگی نبوده، بعد از مدتی به بنبست رسیده است. بنده عرض میکنم که ارتقای علوم انسانی در گرو محدود نشدن به کارکرد و مبتنی کردن کارکرد بر صدق است.
با توجه به همین مطلبی که شما فرمودید، پرسشی که ایجاد میشود این است که هر چند علوم انسانی امروزی به تعبیر شما بر محور کارکرد ایجاد شده و شکل گرفته است و همین علوم هم با کمتر تغییری وارد کشور ما شده، اما چرا در کشور ما کمتر به کارکرد این علوم توجه میشود؟ به نظر میرسد که دقیقاً یکی از مشکلات علوم انسانی در کشور ما این است که به کار گرفته نمیشود. به نظر شما اگر همین علوم به نحو مناسبی مورد توجه قرارا بگیرد و به کار گرفته شود آیا نمیتواند در مسیر ارتقا قرار گرفته و با نسبت یافتن با مسائل ما، جامعه را نیز در مسیر ارتقا قرار بدهد؟
همچنان که اشاره کردم کارکرد یک هدف مهم علوم انسانی است اما به عقیده من در حال حاضر علوم انسانی غربی در جامعه ما به کار گرفته میشود و آن چه به درستی به کار گرفته نشده علوم انسانی اسلامی است که در موارد فراوانی غریب و ناشناخته و منزوی است. آن چه در صحنه و میدان جامعه ما فعال است علوم انسانی غربی است. ما باید علوم انسانی اسلامی را در صحنه فرهنگ، تبلیغات، رسانه، روابط اجتماعی و صحنههای عینی جمعی فعال کنیم تا از اهداف و کارکردهایی که غربیها جلوی پای ما گذاشتهاند فراتر برویم و بتوانیم به اهداف متعالی دست پیدا کنیم.
البته ما هنوز علوم انسانی اسلامی را به حد لازم توسعه هم ندادهایم که بتوانیم آن را کاربردی کنیم. همچنان که اشاره هم کردم در این مسیر ما هم مشکل محتوایی و روشی داریم و هم مشکل ساختاری و هم مشکل نیروی انسانی. همه اینها باید ارتقا پیدا کند تا ما بتوانیم به این هدف برسیم.
یکی از اقدامات لازم و مؤثر گسترش محافل و نشستهای علمی و جلسات و نشستهای نظریهپردازی به خصوص با ترکیبی از اندیشههای حوزوی و دانشگاهی است. باید در چنین جلساتی ایدههای غربی و اسلامی در کنار هم مطرح شود تا با نقد و ارزیابی کاستیهای علوم انسانی غربی بیشتر آشکار شود و از دل برخورد و همافزایی اندیشه صاحبنظران به زایش و تولید اندیشههای جدید برسیم و بعد هم برای کاربردی کردن آن گامهای لازم را برداریم.
البته برای کاربردی کردن آنها لازم نیست که به یک مرحله ایدئال از نظر تئوریک برسیم. ممکن است رسیدن به چنین مرحلهای سالها به طول بینجامد، ولی میتوان همان مقداری را که به نتیجه رسیدهایم در جامعه به کار برد؛ یعنی همان مقداری که متوجه میشویم علوم انسانی اسلامی چه اقتضایی دارد باید همان را در رسانهها، در صدا و سیما و … به کار ببریم و جامعه را به آن سمت حرکت بدهیم.
گفتگو: سید مهدی موسوی
No tags for this post.