مدرس و قوام و رضا شاه و مستوفی الممالک
همان حوالی، آرام در گوشه ای از مسجد مطهری(سپهسالار سابق)، درس و بحثی داشته و مراجعانی.سید حسن مدرس هم از مردانی بود که به دنبال کودتای اسفندماه سید ضیا ـ سردار سپه، همراه بسیاری از رجال بلند پایه دستگیر و زندانی شد و دربند بود تا احمد شاه سید ضیا را عزل کرد و مدرس از تبعید قزوین به تهران و نیز دنیای سیاست بازگشت و کم و بیش در متن و حاشیه این دنیا بود تا در شبی سرد در کاشمر، در حالی که دهم آذر ماه سال 1316، مصادف با 27 مین روز ماه رمضان بوده(1356 ق) مأمورانی از اداره آگاهی و تأمینات شهربانی تهران و مشهد و کاشمر، بر سر سید 67 ساله ریختند و طومار زندگی او را در هم پیچیدند. راز به شهادت رسیدن سید حسن مدرس تنها پس سقوط نهایی رضاشاه از تخت پادشاهی به مدد دادگاه ویژه رسیدگی به جنایات دوران سلطنتش برملا شد؛ به این شکل که عاملان و مباشران قتل مدرس شناسایی، معرفی و محاکمه شدند و این افراد شامل فهرست زیر بودند:
محمود مستوفیان رئیس وقت شهربانی كاشمر، حبیبالله خلج از مأموران شهربانی كاشمر، یاور محمدكاظم جهانسوزی رئیس وقت پلیس شهربانی مشهد، پاسیار منصور وقار و ركنالدین مختاری رئیس وقت اداره كل شهربانی.نقل است که محمود مستوفیان، یک شب پیشتر جایگزین مرحوم سرهنگ اقتداری ، رئیس وقت شهربانی کاشمر شد که از مباشرت در قتل سید حسن مدرس پرهیز کرده بود.خاطرات همسر سرهنگ اقتداری از این ممانعت، خواندنی و از فصول دلکش تاریخ معاصر است که از ذکر آن پرهیز می کنیم.به بهانه شهادت سید حسن مدرس به وقایع دوران صدارت و سلطنت رضاشاه اشاره ای گذرا می کنیم.
دولت سردار سپه: 6 آبان 1302 تا 21 آبان 1304
دولت سردار سپه، دولت هفتم بعد از کودتای اسفند 1299 بود که بلافاصله سیدضیا در آن به نخستوزیری رسیده بود. در فاصله دولت سیدضیا تا سردار سپه،دو بار قوام (در دولتهای دوم و چهارم)، دو بار مشیرالدوله (در دولتهای سوم و ششم) و یک بار مستوفیالممالک (در دولت پنجم) به نخستوزیری رسیده بود. ویژگی مشترک تمام این دولتها تا قبل از نخستوزیری سردار سپه دو چیز بود: 1- وزیر جنگ بودن سردار سپه در تمامی کابینههای قبلی 2- کوتاه بودن عمر دولتها؛ به گونهای که هیچ دولتی حتی 9 ماه نپایید. سیدضیا 3 ماه (5 اسفند 1299 تا 8 خرداد 1300)، قوام کمتر از 8 ماه در هر دو دولت دوم (24 خرداد تا 2 بهمن 1300) و چهارم (17 خرداد 1301 تا 7 بهمن 1302)، مشیرالدوله کمی بیشتر از 4 ماه در دولت سوم (4 بهمن 1300 تا 15 خرداد 1301) و 5 ماه در دولت ششم (23 خرداد تا 4 آبان 1302) و مستوفیالممالک، چهار ماه (26 بهمن 1301 تا 25 خرداد 1302)، بنابر این نخستوزیری سردار سپه که بیش از دو سال طول کشید، استثنایی بین دولتهای قبل از خود و گویای این مطلب است که ارادهای بالاتر از اراده او وجود نداشت که دولت را جابهجا کند. سردار سپه در شرایطی به نخستوزیری رسید که قوامالسلطنه در نزاع دو نفره قوام-سردار سپه، شکستخورده و به اروپا تبعید شده بود، احمدشاه قصد سفر به اروپا را داشت، محمدحسن میرزا (ولیعهدشاه) جرأت مخالفت نداشت و مستوفیالممالک هم ترجیح میداد بین تأثیرگذار بودن و «آقا» ماندن، گزینه دوم را انتخاب کند. مستوفیالممالک یکی از شاهزادگان بسیار مورد احترام قاجاری بود که انتخابش به نخستوزیری را یکی از بزرگترین اشتباه احمدشاه میدانند؛ اشتباهی که به عزل شاه و برچیده شدن سلسله قاجار منجر شد. پژوهشگران معتقدند انتخاب مستوفیالممالک – مشهور به آقا و شمشیر مرصع سلطنت- دولت پنجم، تصمیم شاه برای میدان ندادن به سردار سپه در عرصه دولت بود اما افرادی نظیر مرحوم مدرس معتقد بودند که در این هنگامه شمشیر مرصع به کار نمیآید و "شمشیر آبدیده رزم"باید به میدان بیاید و منظورشان از شمشیر آبدیده رزم، احمد قوام بود که در آن مقطع نماینده مجلس شده بود. این هم از بازیهای روزگار بود که مدرس در هنگامهای خطرناک، چاره را در حمایت از قوام میدید. مدرس قصد دفع بدتر را با بد داشت؛دفع افسد به فاسد. از اینرو کمر به استیضاح دولت بست؛ چرا که رضاشاه را دولت در سایه مستوفیالممالک میدید. استیضاح مستوفیالممالک، نطق هوشیارانه مدرس و واکنش مستوفیالممالک، یکی از خواندنیترین فصول تاریخ معاصر است. در روز استیضاح، مرحوم مدرس، در نطقی بینظیر در صحن مجلس میدان بهارستان، دولت را متهم به «قصور» کرد. به دنبال این نطق، مستوفیالممالک نخستوزیر وقت، وارد شد و حاضران برای نخستین بار از او دو چیز را دیدند و شنیدند که تا آن تاریخ ندیده و نشنیده بودند؛ یکی عصبانیت و دیگری«پرسروصداترین نطق زندگی طول زندگی سیاسی "آقا"» را.
مستوفی در حالی که تصور میکرد استیضاحکنندگانش دنبال باج گرفتن از او بودهاند و چون پیرمرد به آنها باج نداده و در انتخابات از افراد مورد نظر افرادی مدرس و قوام و نصرتالدوله حمایت نکرده، کمر به استیضاح او بستهاند، گفت: «من چون اهل آجیل دادن و آجیل گرفتن نیستم و معدهام برای هضم آجیل و برهای که معمولا نزدیک انتخابات میکشند مساعد نیست، میروم» و به دنبال آن برای استعفا به دربار رفته بود. رضاخان در چنین هنگامهای مشغول افزایش قدرت بود و در ششم آبان 1302 به قدرت رسید.
مهرداد نصرتی
No tags for this post.