این نخستین پژوهشی است که معیارهای کلی کنترلکردن خود (خودکنترلی) را با معیارهای مختص حوزههای خاص مقایسه میکند و این حوزه میتواند بهداشت، مصرف غذا یا مناسبتهای مالی شخصی باشد.
محققان بر این باورند سیاستگذاران باید هنگام درک کارآیی یک قانون خاص یا وضع مالیات بر روی یک رفتار خاص (به طور مثال، مصرفکردن یا خوردن) از معیار خودکنترلی مرتبط با آن رفتار استفاده کنند. خودکنترلی تفاوت شخصی مهمی است که بر طیف وسیعی از تصمیمات و رفتارهای مصرفی اثر میگذارد.
دانشمندان بر این باورند گرچه بررسی خودکنترلی به عنوان یک موضوع کلی به موقعیتهای زیادی اعمال میشود، آنها رویکرد سنجشی را ترجیح میدهند که مخصوص حوزه خاصی باشد زیرا این موضوع میتواند دیدگاههای بهتری درباره تصمیمگیری مصرفکننده در زمینههای مصرفی مختلف ارائه دهد و این امر به ویژه هنگام امتحانکردن سیاستهای عمومی برای کمک به تصمیمگیری بهتر توسط مصرفکنندهها مهم است.
در مطالعات انجامشده بر روی بیش از 600 زن و مرد امریکایی در سنین مختلف، خودکنترلی آنها در ارتباط با دو رفتار خاص خوردن و خرید ارزیابی شد.
نظریه کلی خودکنترلی به کاررفته توسط محققان درک تمایلات مشترک در حوزههای خودکنترلی مانند کنترلکردن افکار، عواطف و عملکرد بود. تعدادی از مردم در کنترلکردن افکار و اعمالشان در مقایسه با دیگران عملکرد بهتری دارند و این امر منجر به رفتارهایی میشود که ممکن است در کوتاه مدت کمتر رضایتبخش باشند اما در درازمدت بیشتر رضایتبخش خواهند بود.
در تحقیقات انجامشده بر روی مصرفکنندهها، خودکنترلی اغلب با تصمیمات هزینهکردن مرتبط است زیرا مصرفکنندهها اغلب بین محصولات جذاب (که هزینهکردن را میطلبند) و تاکید بر رفاه مالی و پسانداز دست و پنجه نرم میکنند.
محققان در پایان مطالعاتشان نوعی رویکرد خاص به سنجش خودکنترلی و مختص حوزههای مختلف را توصیه کردند، رویکردی که معیار کلی موجود را با موقعیت و حوزه خاصی سازگار میکند. در واقع آنها بر این باورند خودکنترلی مولفهای است که میتوان آن را در سطح فردی و نه در سطح عمومی ارزیابی کرد.
این پژوهش در Journal of Public Policy and Marketing منتشر شده است.
No tags for this post.