دانشمندان پس از بررسی پیوندهای درون مغز 461 نفر و مقایسه آنها با 280 شاخص آماری و رفتاری گوناگون، به تفاوتهایی در ارتباط این پیوندها با صفات رفتاری هر شخص پی بردند. افرادی که شیوه زندگی و رفتار آنها مثبت بود پیوندهای مغزی متفاوتی نسبت به افرادی داشتند که شیوه زندگی و رفتارشان منفی بود.
دانشمندان در این مطالعه از اطلاعات به دست آمده از «پروژه کانکتوم انسانی» که به اختصار HCP نامیده میشود، روی 1200 نفر شرکتکننده تندرست استفاده کردند. HCP تلفیقی از تصاویر MRI و اطلاعات به دست آمده از آزمونها و پرسشنامهها است که روی داوطلبان صورت میگیرد.
با استفاده از این اطلاعات نقشه فرآیندهای مغزی این افراد ترسیم شد. این نقشه متشکل از 200 ناحیه مغز با عملکرد مجزا از یکدیگر است و به درک اینکه این نواحی در مغز هر فرد چگونه با هم ارتباط دارند کمک میکند.
در نتیجه این بررسیها یک کانکتوم برای هر فرد که شامل شرح مفصلی از نحوه ارتباط این 200 ناحیه در مغز است، و میتوان آن را نقشه قویترین پیوندهای مغزی در نظر گرفت ایجاد شد. سپس دانشمندان 280 شاخص آماری و رفتاری متفاوت را به این کانکتوم افزوده و بین این دو مجموعه اطلاعات یک «تحلیل همبستگی کانونی» ایجاد کردند. تحلیل همبستگی کانونی یک فرآیند ریاضی است که میتوان از طریق آن روابط بین دو مجموعه بزرگ از متغیرهای پیچیده را پیدا کرد.
در ادامه دانشمندان توانستند یک ارتباط قوی بین تغییرات خاص در کانکتوم یک شخص با شاخص رفتاری و آماری آنها بیابند. این ارتباط نشان میدهد که آن دسته از افراد که کانکتوم آنها بیشترین امتیاز را از نظر شاخصها دریافت میکند معمولا شیوه زندگی مثبتی دارند و نوع واژگان مورد استفاده، حافظه، رضایت از زندگی، درآمد و تحصیلات آنها مثبت است. در مقابل کسانی که کمترین امتیاز را کسب کرده باشند، رفتارهایی مانند خشم، قانون شکنی، مصرف مواد مخدر، اختلال در خواب و شیوه زندگی آنها منفی است.
محققان اشاره کردند که نتایج به دست آمده آنها بسیار شبیه به نظریهای است که روانشناسان از آن به عنوان هوش عمومی یا «فاکتور g» یاد میکنند. متغیری که برای اولین بار در سال 1904 ارائه شد و گاهی برای جمعبندی تمام تواناییهای شخص در فعالیتهای مختلف شناختی به کار میرود. با این حال نتایج جدید دربردارنده بسیاری از شاخصهای زندگی واقعی است که در فاکتور g لحاظ نمیشود، مانند رضایت از درآمد و زندگی.
طرفداران فاکتور g میگویند که بسیاری از شاخصهای مرتبط با هوش به هم وابستهاند. به این معنی که اگر شخصی در یک مورد عملکرد خوبی داشته باشد، در موارد دیگر نیز چنین است. اما در گذشته این نظریه انتقادهایی نیز داشت. زیرا لزوما روشن نیست که آیا این ارتباطات بین تواناییهای مختلف شناختی واقعا نشاندهنده ارتباط بین مدارهای مغزی مجزا هست یا خیر. نتایج جدید، میتواند فرصتی برای درک درستی یا نادرستی این موضوع فراهم کند.
دانشمندان امیدوارند تا با بررسی اطلاعات تصویری از مغز بتوانند پیوندهای درون مغزی را با شاخصهای خاص رفتاری و شناختی مرتبط کنند.
این مطالعه در Nature Neuroscience منتشر شده است.
No tags for this post.