«نسبت فلسفه فرهنگ و علوم انسانی» با تاکید بر تجربه فلسفی دیلتای عنوان بیست و هفتمین نشست پژوهشکده مطالعات فرهنگی روایت، بود که عصر روز گذشته سوم شهریورماه در سالن آمفی تئاتر این پژوهشکده برگزار شد؛ مالک شجاعی جشوقانی، تحصیلکرده دوره دکتری فلسفه معاصر دانشگاه تهران، سخنران این جلسه بود.
به گزارش مهر، شجاعی در ابتدای سخنانش از اینکه هنوز در ایران متخصصانی نداریم که درباره یک فیلسوف به طور خاص کار کرده باشند انتقاد کرد و گفت: بیش از یک قرن است (از حدود سال ۱۳۱۰ تاکنون) که فلسفه جدید وارد ایران شده، فلسفه اسلامی هم که اززمان فارابی، ابنسینا، سهروردی و… بوده است با این حال ما هنوز متخصصان فلسفه غرب و اسلام نداریم که مسائل را از منظر فیلسوفان متخصص بررسی کند مثلا کسانی که به طور خاص کارشان بر روی زندگی و آثار ابن سینا، سهروردی یا حتی فیلسوفان معاصر مثل فوکو و نیچه متمرکز باشد.
وی تصریح کرد: به همین دلیل بنده به همراه سایر دوستان و همدورهای های خود، عهد کردیم که هرچه را در رسالهی دکترای خود مطرح کردیم تا آخر ادامه دهیم و مطالعات و تحقیقاتمان متمرکز بر همان باشد تا به این ترتیب هم برای خودمان کار متمرکز شود هم برای جامعه مخاطبمان خواندنی و قابل فهم؛ حتی از لحاظ بینالمللی هم این کار خیلی مفید است.
وی افزود: مدت زیادی است که به وفور به موضوع «فلسفه فرهنگ» پرداخته میشود ولی بحث امروز من «فلسفه فرهنگ» از منظر دیلتای است. دیلتای که یک فیلسوف آلمانی است در سال ۱۸۳۳ میلادی متولد شده و در سال ۱۹۱۱ هم از دنیا رفته است. وی در کنار عنوان فیلسوف، مورخ، جامعهشناس، روانشناس و فیلسوف فرهنگ هم بوده و اولین نفری است که اصطلاح «انسانشناسی» که این روزها خیلی باب شده را به کار برده است. از او در ایران کتاب مهمی با نام «مقدمه علوم انسانی» منتشر شده که دکتر منوچهر صانعی درهبیدی آن را ترجمه کرده است. در این کتاب دیلتای از بنیاد علوم انسانی سخن گفته و دقیقا از جایی که او درباره علوم انسانی و انسانشناسی صحبت میکند، توجه و نظرش به فرهنگ جلب میشود.
شجاعی در ادامه سخنانش به تعاریفی که از «فرهنگ» وجود دارد پرداخت و ادامه داد: حدود ۲۰۰ تعریف از فرهنگ وجود دارد. به عنوان نمونه داریوش آشوری حدود ۴۰ تعریف از فرهنگ آورده است. برخی از این تعریفها مبتنی بر مسائل روانشناختی و برخی مبتنی بر اسطورهها و تاریخ هستند، تاریخ و اسطوره به این معنی که از راه بازخوانی اسطورهها به فرهنگ پل بزنیم. از طرفی تعداد «فلسفههای X» یا «فلسفهمضاف» یا «فلسفه انضمامی» هم روز به روز در حال افزایش است و براساس آمار، تا به حال حدود ۴۸ مورد فلسفه مضاف با عناوینی چون فلسفه علم، فلسفه هنر و… وجود دارد که «فلسفه فرهنگ» هم یکی از تازهترین آنهاست که مطرح شده است.
این تحصیلکرده حوزه فلسفه افزود: دیلتای در دوره دوم فکری خودش به این جمعبندی رسید که علوم انسانی یعنی conceptualize کردن فرهنگ. به عبارتی علوم انسانی مساوی است با صورت بندی مفهومی تجربه زیسته یک قوم. تجربه زیسته هم فرهنگی و تاریخی است. همان طور که پیش از این به تعاریف متعدد فرهنگ اشاره کردم، قابل ذکر است که در یکی از تعاریف فرهنگ، فرهنگ در مقابل طبیعت معنی میشود یعنی طبیعت ابژه انسان و فرهنگ حاصل تعامل انسان با طبیعت است و هرجا مُلک انسان است، فرهنگ هم آنجا وجود دارد.
وی افزود: دیلتای اعتقاد دارد که علوم انسانی، حوزه وسیعی است که علوم طبیعی زیرمجموعه آن است و هرجا روح انسانی وجود دارد، علوم انسانی هم هست. البته بعد از او گادامر این بحث را ادامه میدهد و علیرغم انتقادات خود به دیلتای، خود را وامدار وی میداند. متاسفانه در کشورما دیلتای به عنوان مقدمهای برای شناخت هایدگر و گادامر شناخته میشود در صورتی که خودِ دیلتای به تنهایی چیزهای زیادی برای فهمیدن دارد و آثار زیادی دارد که ماهنوز به سراغ آنها نرفته ایم و او را خوب نشناختیم البته این مشکل در غرب هم وجود دارد.
شجاعی در ادامه به سراغ مسئله «علوم انسانی» رفت و گفت: اصطلاح علوم انسانی یا ( Human sciences) یک اصطلاح آلمانی است که معنی اش به آلمانی علوم روحی میشود، چیزی که بعدها جان استورات میل آن را علوم اخلاقی نامید و بعدترها حتی عدهای به آن علوم تاریخی گفتند. دیلتای اعتقاد دارد به دلیل وسعت و گستردگی علوم انسانی نمیتوان تعریف جامع و مانعی از آن ارائه داد پس بهتر است به سراغ مصادیق برویم. او ۱۴ زیرمجموعه برای علوم انسانی آورده و مشخص کرده که این ۱۴ زیرمجموعه مشخصا جزو علوم انسانی به شمار میآیند.
وی اظهارداشت: به اعتقاد بنده ما در علوم انسانی سه پارادایم داریم: پارادایم پوزیتویستی که آگوست کنت و پیروان او جزو آن هستند و در آن اثبات جامعه مدرن رخ می دهد، پارادایم دوم پارادایم هرمنوتیکی است که دیلتای جزو آن است و در آن فهم جامعه مدرن اتفاق میافتد و پارادایم آخر، پارادایم انتقادی است که در آن جامعه مدرن نقد میشود، مارکسها و نئومارکسیستها جزو این دسته از پارادایمها هستند. همان طور که میبینید همه این پارادایمها ناظر به فرهنگ و جامعه مدرن است به عبارتی در فرهنگی که علم مدرن نیامده باشد این مسائل قابل طرح نیست.
این دانشآموخته فلسفه افزود: دیلتای الهیات خوانده و فرزند یک کشیش است، او بسیار اهل تتبعات تاریخی و اهل آرشیو ساختن است، کاری که ما انجام نمی دهیم. میبینید که ما آرشیوهای فرهنگی قوی یعنی اینکه تجربه زیسته گذشتگان خود را دسته بندی کرده داشته باشیم نداریم. دیلتای اعتقاد دارد که باید با فلسفههای متافیزیک خداحافظی کرد چون فلسفه امروز، فلسفه ناظر به علوم است. دیلتای مطرح کرده که کانت، عقل محض را نقد کرده و او هم قصد دارد که راه کانت را ادامه دهد.
وی با اشاره به اینکه کانت انقلاب کوپرنیکی و تلقی اومانیستی از فلسفه کرده است، بیان کرد: اگرچه دیلتای به کانت نقد هم دارد و معتقد است که در نظریه کانت سوژه همه کاره و ملاک شناخت است ولی با این حال راه او را ادامه میدهد. دیلتای به مدد کانت، فلسفه را به ساحت انضمامی میآورد و مطرح میکند که فلسفه یا نباید باشد یا باید گره از کار فرهنگ فروبسته خودش باز کند. به عقیده او «فلسفه فرهنگ» یک فلسفه پیش رو نیست فلسفهای است که با توجه به مفاهیم و مسائل دورهی جدید هرروز تکوین و کامل میشود وتغییر میکند.
وی گفت: دیلتای اعتقاد دارد که کار علوم انسانی تعینیافتگی حیات است و حیات بشری تعینیافتگی در نهادهایی مثل آموزش وپرورش، نهادهای قانونی و… دارد. کار علوم انسانی صورتبندی این تعینیافتگی های بشری است. از نظر دیلتای، یکی از وجوه برتری علوم انسانی به علوم طبیعی همین تجربههای زیسته است، یعنی تجارب علوم طبیعی مکانیکی اما تجربههای علوم انسانی زنده و واقعی است.
وی در پایان سخنانش تصریح کرد: تجربه زیسته همان چیزی است که اهل فلاسفه امروز کشورمان از آن غافل شدند و آن را از دست دادند و امروزه این اصطلاح در حلقههای علوم اجتماعی به کاربرده میشود. به قول این عبارت «عالمان علوم انسانی، فقیران غنی هستند» یعنی به مقدار زیادی تجربه زیسته وجود دارد منتها در بیان و صورتبندی آنها فقیر هستیم. پاسخ به این سوال هم بسیار مهم است که چرا یکسری فرهنگها میتوانند تجربههای زیسته خود را از گذشتگانشان جمعآوری و صورتبندی کنند اما ما در انجام آن ناتوانیم؟