به گزارش سینا پرس فارس، مالیخولیا بیماری ای است که یکی از مهم ترین عوامل آن فقدان حقیقی یا عاطفی ابژه عشقی است. خصوصیت عمده چنین مواردی عبارت است از خود کوچک انگاری بی رحمانه اگو همراه با انتقاد از خود سنگدلانه و به تلخی سرزنش کردن خود. تحلیل ها نشان داده اند که این انتقادها و سرزنش ها در اصل ابژه را نشانه گرفته اند و نشان گر انتقام اگو از آن اند. سایه ابژه همان طور که در جای دیگر گفته ام بر اگو افتاده. درون افکنی ابژه در اینجا بی هیچ تردیدی آشکار است.
مالیخولیا به ما نشان می دهد که اگو دچار شکاف شده، به دو بخش تقسیم شده، که یکی از آنها بر دیگری خشم گرفته است. بخش دوم همانی است که درون فکنی آن را دگرگون ساخته و ابژه مفقود را در بردارد. اما بخشی نیز که این چنین بی رحمانه رفتار می کند بر ما پوشیده نیست. این بخش وجدان را دربردارد؛ عاملیت انتقادی درون اگو که حتی در مواقع عادی نیز نگاهی انتقادی به اگو دارد، هرچند که هیچ گاه نگاهش چنین بی رحم و ناروا نیست.
در تحقیقات به سوی این فرضیه رانده شدیم که عاملی در اگوی ما شکل می گیرد که ممکن است خود را از بقیه اگو جدا کند و با آن در تعارض قرار گیرد. این عامل را به سبب کارکردهایی که به آن منسوب کرده ایم اگوایدئال نامیده ایم؛ کارکردهایی مانند نظارت بر خود، وجدان رویاها و تأثیر عمده آن بر سرکوب. گفته ایم که «اگوایدئال» وارث است که در آن اگوی کودکانه خودبسنده است؛ به تدریج تحت تأثیر محیط در اگوایدئال خواسته هایی گرد میآیند که محیط بر او تحمیل می کند و اگر نمی تواند همواره آنها را برآورد. چنین است که فردی که اگوی خودش ارضایش نمی کند، می تواند با وجود این، رضایت را در اگوایدئالی بجوید که از اگو جدا شده است.
همانطور که پیش از این گفتیم، فروپاشی این عامل در توهمات تحت نظر بودن آشکار گشته است و به این شیوه نشان داده که در نفوذ قدرت های برتر و بیش از همه والدین ریشه دارد. اما فراموش نکرده ایم این نکته را بیفزاییم که میزان فاصله میان این اگو و اگوی حقیقی از فردی به فرد دیگر بسیار متغیر است و در بسیاری از افراد این تمایز درون اگو از حد کودکان فراتر نمی رود. اما پیش از آنکه بتوانیم این مواد و مصالح را برای فهم سازمان دهی ليبيدينال توده ها استفاده کنیم، باید برخی مثال هایی دیگری را از روابط متقابل بین ابژه و اگو در نظر بگیریم.
گزارش: محمدرضا قشقایی زاده