به گزارش سیناپرس، متن یادداشت دکتر حکمتاله ملاصالحی به شرح زیر است:
در آدینه روز هفته پایانی مهر ماه پاییزی سال ۱۴۰۱ هجری خورشیدی؛ دو تن از مستندسازان بنام و یک تن از باستان شناسان توانای میهن به عزم و انگیزه و اشتیاق ساختن مجموعه مستندی نو درباره تاریخ و فرهنگ و اقلیم و عالم مدنی و معنوی ایرانی، به منزل آمدند. ساعاتی در محضر دوربین های فیلم برداری، چشم در چشم لنزهای دوربین و چهره دلنشین دوستان به سر شد. سخنان نیکویی بر زبان آمد و سوآلهای هوشمندانه مفید و نیکو و سنجیده نیز مطرح و دامن زده شده و پاسخ ها نیز هر چند فشرده و کوتاه داده می شد لیکن در گفتارها پیوستگی و انسجام بود و دوستان خرسند از پیشرفت برنامه های پیش رو.
سوال سپسین و پایانی، حسن و مُهر خطامی بود بر طومار مباحث مطرح شده. آنچه اینک از محضر مخاطب علاقمند به چنین مباحث میگذرد؛ شمّه ایست برگرفته از آن پرسش و پاسخ سپسین و پایانی در باب و در تبیین علل واقعی کشمکش ها و آشفتگی های کثیرالاضلاع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و اعتقادی و ارزشی و اخلاقی و در یک کلام روانشناختی و رفتارشناختی موجود در جامعه پسا انقلاب ما ایرانیان.البته این کشکمش ها و آشفتگی ها و آشوب های کثیر الاضلاح و کثیر الافعال و کثیر الاطوار به جامعه ما ایرانیان محدود نمی شود و مشابه اش را به انحاء و به درجات و در سطح و عمق و شدت و حدت و شتاب متفاوت در میان جامعه ها و جمعیت های دیگر سیاره زمین طی سده های اخیر شاهد بوده ایم و همچنان شاهد هستم.
دویست سال اخیر تاریخ ما ایرانیان را می شود دویست سال کشمکشهای بی امان و گسترده میان تاریخ و فرهنگ ، سنت و میراث ، باورها و ارزشهای ما اقتصاد و معیشت سنتی ما آداب و ادب و اخلاق زندگی ما با تحولات عظیم و بیسابقه و سرنوشت ساز تاریخی، فکری، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، علمی، فنی، مدنی و معنوی که طی سدهه ای اخیر در قاره و منطقههای غربی تاریخ اتفاق افتاده است؛ تعبیر و تفسیرکرد.
آن کشمکش ها و تعارض ها و شقاق ها مرحله به مرحله شتابان تر از پیش چهره اش را آشکار کرد. پس از بپاخاستن انقلاب بهمن ۵۷ هجری خورشیدی چهره تعارض ها و کشمکش ها آشکارتر و آشوبناک تر و قهرآمیزتر و ستیزجویانه تر شد.
مصادیق و مظاهر متعدد آن کشمکش ها و آنارشیزم را شما می توانید در زبان عامه و حتی در زبان اقشار دانش آموخته جامعه، در معماری شلخته، بی هویت و نازیبای شهری و روستایی، در سیاست و مدیریت و نحوه دین و دولتداری، در اقتصاد و معیشت، در روان و رفتار در فرهنگ و زندگی، در باورها و نظامهای ارزشی و اعتقادی جامعه پسا انقلاب ما ببینید.
ما در غروبگاه دورانی با طلوعگاه دورانی، بناگاه مواجه شدیم که برایمان دور از انتظار و غیر قابل پیش بینی و پیشگیری بود. نحوه مواجه با آن را نمیدانستیم. برآمدنش برایمان غافلگیرکننده بود. دستاوردهای خیره کنندهاش هم برایمان جذاب بود و وسوسه انگیز هم ترسناک و مخاطره انگیز. دچار سرگشتگی و سردرگمی شدیم. مجذوب و مبهوت نمی دانستیم با انسانی که دست و دامنش پر از فکر و فلسفه و باده های نو به نو علم و فناوری های مدرن و ارزش های مدرنیته است چگونه می باید مواجه شد؟
به عبارت دیگر ابزارهای فکری و فرهنگی مناسب و متناسب را در مواجه با تحولات عظیم و بی سابقه و سرنوشت سازی که در قاره و منطقه های غربی اتفاق افتاده بود در کف نداشتیم. دچار سرگشتگی، کشمکش و سردرگمی تاریخی عجیبی شدیم.
به دیگر سخن نوعی نامعاصر بودگی یا عدم معاصرت در مواجه با تحولات دنیای مدرن با ارزش های نوبنیاد مدرنیته؛ کشمکش ها و تعارض ها را میان تاریخ دورانی که تجربه غروب و زوالش را از سر میگذراند و تاریخ عصری که انسانش با دست و دامنی پر از ارزشهای نو، بادههای اندیشه و دانش و آگاهی و دانایی جدید و ابداع و اختراع انواع و اطوار و اقسام فناوریهای مدرن بر صحنه آمده بود و جهانی گام برمی گرفت و جهانی جغرافیای همه سنت های اعتقادی و نظام های سیاسی و اجتماعی را در مقیاسی سیاره ای در همه قاره می کوبید و از پیش رو برمی گرفت و در می نوردید و تسخیر می کرد؛ بیش از پیش فراختر و دشوارتر و بغرنج تر و شکاف ها را عمیق تر صعب العبورتر می کرد و چنین نیز شد.اکنون نیز دست و دامن مان در مواجه با او تهیست.
اسلام خواهی های دوره جدید در هر شکل آن تصویر غمانگیز تجربه دوران زوال عالمی است با تحولات دنیای مدرن و ارزشهای مدرنیته که با آن احساس غربیگی، بیگانگی می کند و ناتوان و ناکام از معاصرت با آن است.
علیرغم آنکه بر خوان ضیافت دستاوردهایش نشسته است و با ولع از آن لقمه و کام برمی گیرد با آن سرستیز دارد و با ارزش هایش بر سر مهر نیست و سر قهر دارد و با دست و دامنی تهی سودای انسان و عالم دیگر را در سر میپزد. هم زمانی جامعه ها، فرهنگ ها، ادوار یا اعصار تاریخی لزوما به معنای معاصرت میانشان نیست.
جامعه ها و جمعیت های قاره سرخپوستان بومی وقتی با مهاجمان اسپانیایی مواجه شدند هیچ معاصرتی میانشان نبود هرچند همزمان آن مهاجمان اروپایی و این بومیان سرخپوست هزاره ها جدای از هم بیخبر از یکدیگر سیر و مسیر تاریخ خود را از سرگذرانده بودند. در درون مرزهای سیاسی و جعرافیایی جامعه ها شما می توانید هم جمعیت های کوچ رو هم روستانشینان کشاورز روزگار نوسنگی را هم جمعیت شهری برج نشین مدرن را بیابید که به لحاظ زمانی همزمان باشند لیکن معاصرت میانشان نباشد.
معاصرت مستلزم شناخت متقابل از یکدیگراست. مستلزم داد و ستدهای چند سویه میان جامعه ها است. البته و صد البته نه صرفا تجاری و بازرگانی. در سپهر دیگر نیز اعم از فکری و فرهنگی و ارزشی و اعتقادی یا ایدئولوژیک به مفهوم رایج آن.پس از فتح قنسطنطنیه پایگاه و پایتخت روم شرق به تاریخ ۱۴۵۳ میلادی به دست ترکان عثمانی علی رغم داد و ستد های گسترده تجاری که میان بازرگانان و تجار ِنظام سلطان سالاری عثمانی به تدریج با اروپائیان برقرار شد، هیچگاه معاصرت واقعی آنگونه که میان روس ها با تحولات عظیم اروپای سده های رنسانس و روشنگری اتفاق افتاد در میان ترکان و اروپائیان اتفاق نیفتاد. اکنون نیز همچنین معاصرتی اتفاق نیفتاده است.
این نزدیکی میان ژاپن و غرب اتفاق افتاده است. حتی میان هند و غرب به درجه ای اتفاق افتاده است. اما میان جمهوری اسلامی جدیدالتاسیس پاکستان و امارت اسلامی افغانستان طالبان نه تنها چنین معاصرتی اتفاق نیفتاده است که راهها و مجاری آن نیز تنگ تر و مسدود تر هم شده است.
پس از نیمه برخاستن ما ایرانیان از خواب سنگین روزگار حاکمیت شاهان قاجار در دهههای پایانین همین روزگار، جنبش مشروطه خواهی را می توان نخستین تلاش واقعی ایرانیان مشروطهخواه در مسیر معاصرت یا هم روزگار شدن با تحولاتی که در قاره و منطقه های غربی تاریخ رخداده بود تفسیرکرد. البته آن جنبش و خیزش مشروطه خواهی بی ثمر هم نبود.
در روزگار پهلوی ها تلاش های یک سویه در معاصرت و هم روزگار شدن با دنیای مدرن و ارزش های مدرنیته ادامه یافت. با برآمدن انقلاب بهمن ۵۷ هم کشمکش میان ارزشها و سنتها و باورهای جامعه پسا انقلاب با ارزش های مدرنیته که جمعی به چشم تردید و جمعی دیگر از موضع و منظر نفی و انکار به سیاست و سیادت کفرآمیز لیبرالی دنیای مدرن مینگریستند؛ در میان حاکمان و نو دولتیان جامعه پسا انقلاب با رنگ و لعاب غلیظ سیاسی، عمیق تر شد و تناقض ها آشکارتر و تضادها زیانبارتر و تقابل ها پرهزینه تر برای جامعه.
مدعیان بسیاری نیز در جوامع مسلمان زیر لوای انواع و اطوار اسلام خواهی های سلفی و تکفیری و سیاسی به هوا و هوس بازسازی خلافت ها و عمارت های مدفون مسلمانان در روزگاران گذشته و احیای اسطوره های کهن آن روزگاران در روزگارِ زوال تاریخی مسلمانان پی به پی برصحنه آمدند. چه خون ها که سنگدلانه بر زمین تاریخ نریختند و چه میراث و کارنامه مردودی از خود به جای ننهادند و همچنان متعصب تر و ناکام تر و ناموفق تر از پیش سنگدانه خون می ریزند و هم بر خود هم بر مسلمان و غیرمسلمان جفا میکنند و ستم می بارند.
چهار دهه کشمکش و تناقض و سرگشتگی و تقابل و سردرگمی و تعارض میان سنت و مدرنیته در جامعه پسا انقلاب ما تصویری غمانگیز از نامعاصربودگی و ناکامی در معاصرت یا همروزگار شدن با تحولات و مقتضیات و ملزومات دنیای مدرن و ارزشها و دستاوردهای پذیرفته شده جهانیست. تناقض را ببینید! هرچه قهرآمیزتر و متعصبانهتر دیگری را نفی میکنیم و با ارزشها و دستآوردهای علمی و فکری و فرهنگی و مدنیاش میستیزیم و انکارش میکنیم؛ بیش از پیش خود را در دست و دامن او افکنده می یابیم.
شهروندان کشورهای مسلمان از صدر تا ذیل از کشورهای خود می گریزند و مهاجرت و ترک میهن به سوی کشورهایی می کنند و می روند و پناه میگیرند که خاستگاه و کانون تحولات عظیم دوره جدید بودهاند و اندیشمندان و خردمندان و دانشمندان و نخبگانش طراحان و معماران و مهندسان و بنیانگذاران و بپاکنندگان بزرگ نظامهای سیاسی و فکری و فرهنگی و مدنی و معنوی و ارزشهای مدرنیته هستند.
آنها احساس میکنند؛ در این کشور حقوقشان بیشتر از زادگاه و سرزمین خود مراعات میشود و برایشان هم فرصت بیشتر است هم زمینه و زمانه مهیا تر که استعدادهایشان شکوفان شود و ببالند و طرحها و برنامه هایشان را برای یک زندگی مرفه تر و موفق تر تحقق ببخشند و در هوا و فضای آزادتر تنفس کنند و بیاندیشند و مسلمانه تر زندگی کنند.
به سرزمینی دور نمی رویم و راه را دور نمی کنیم در همین جامعه پساانقلاب ما که در صدر هرم جمعیتی جامعه نو دولتیان و مدیران تازه متمول و تازه متمکن و صاحبان قدرت قرار گرفتهاند تا قاعده هرم جمعیتی جامعه که بیشترشان فرودستان محروم از نام و نان و جاه را شامل میشوند؛ فرزندانشان را برای زندگی مرفه تر و موفق تر و دسترسی به آینده ای درخشان تر به کشورهایی می فرستند که زیر سقف مجلس و مصلاهای نماز جمعه و منبر مسجدها و پشت بلندگوی حسینهها دارالکفر توصیف و تحقیر می شوند و باور به نظام های دانایی و فکری و فرهنگی سیاسی و مدنی و معنوی و اخلاقی ارزشی مدرنیته آنها کفر و اباحی گری و لیبران مشربی محسوب میشود!
تناقض را ببینید! معاصرت گریزی دروغناک را ببینید!
به هر روی همروزگار شدن و معاصرت با دیگری مقتضیات و لوازم خاص خود را دارد و می طلبد. مادام که زمینه و زمانه اش را مهیا نکرده ای همچنان در گلوگاه کشمکش ها و تناقض ها گرفتار خواهی ماند.
اساسا همروزگار شدن و معاصرت با تحولات دوران سازی که در تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما در مقاطع و برهههای خاص تاریخی هر از گاه اتفاق افتاده و افق گشوده است و سر از افتتاح عهد و عصری نو برکشیده است در سه حالت میتواند اتفاق افتد.
شرط و حالت نخست این است که تو خود خاستگاه و کانون تحولات فکری و فرهنگی و مدنی و معنوی باشی و با دست و دامنی پر از باده های نو فکر و فرهنگ و دانش و دانایی و دستاوردهای نو، دیگری را به معاصرت یا همروزگاری و همراه شدن با خود فرابخوانی.
حالت و شرط دوم بالعکس است. دیگری خاستگاه و کانون تحولات باشد و با دست و دامنی پر از باده اندیشه ها و ارزش های نو تو را به معاصرت و همروزگار شدن با خود فرا بخواند.
حالت و شرط سوم این است تو با دیگری و یا به عکس با باده های نو اندیشه و نظامهای ارزشی و مدنی و معنوی متفاوت لیکن بالنسبه همسنگ به آوردگاه تاریخ فراخوانده شوی و با دیگری دست و پنجه بفشاری و وارد دادن و ستاندنهای کثیرالاضلاح بشوی و با دستی به حریف بدهی و با دستی دیگر از حریف بستانی.
یک هزاره بیش، ایرانیان اینچنین با یونانیان و رومیان دست و پنجه فشردند. در آوردگاه های تاریخ آن که دست و دامنش از بادههای نو اندیشه و دانش و دانایی و خرد و خردمندی پرتر و کالایش در بازار داد و ستد فکرها و فرهنگها و عقلها و فهم ها مرغوب تر مشتریانش پرخریدارتر.
تهیه و تنظیم: دکتر احسان محمدحسینی
No tags for this post.