مقاله زیر با عنوان فلسفه علوم قرآنی نوشته حجت الاسلام والمسلمین دکتر علی نصیری، رئیس مؤسسه معارف وحی و خرد است که اکنون با هم آنرا می خوانیم.
«فلسفه علوم قرآني» بهسان ساير فلسفههاي مضاف به آن دسته از مباحث پيشين علوم قرآن اطلاق ميشود كه پيش از ورود به مباحث و آموزههاي اين دانش مورد بازكاوي قرار گرفته و در عين آنكه با نگاه بيروني، برخي از مباحث آن را همچون چيستي و روششناسي علوم قرآني نقد و بررسي ميکند، تا حدودي نقش مباني و زيرساخت آن را نيز بازي ميكند و ميتواند به نحيف يا فربه شدن مسائل آن بينجامد.
فلسفههاي مضاف را بايد به مثابه خانه تكاني هر دانشي ارزيابي كرد كه سرانجام ميتواند خدمات شايستهاي به آن دانش ارزاني كند؛ بهطور مثال، در فلسفه علوم قرآني كاستيهاي اين دانش و نگاشتههاي به فرجام رسيده، ضعف سازواره مباحث آن بررسي ميشود كه امعان نظر به اين دست از مباحث بسياري از مشكلات موجود را مرتفع خواهد ساخت.
۱. چيستي علوم قرآني
اصطلاح علوم قرآني به معناي امروزين آن بنابه ادّعاي عبدالعظيم زرقاني از سده چهارم رايج بوده است؛ چه، او مدعي است كه در كتابخانه مصر به كتابي از علي بن ابراهيم سعيد (م۳۳۰) بر خورده با عنوان البرهان في علوم القرآن در سي جلد كه ۱۵ جلد از آن باقي مانده است. * علوم قرآني معادل فارسي اصطلاح «علوم قرآني» است كه از اضافه شدن علوم] = جمع علم [به قرآن] = كتاب آسماني مسلمان و معجزه جاويد پيامبر اكرم… [شكل گرفته؛ و بر اساس قواعد اضافه در زبان عربي اين اضافه ميتواند بهصورت ذيل قابل تصور باشد.
۱. اضافه بيانيه: نظير «خاتم فضّه» كه در اصل خاتم من فضّه] = انگشتري از جنس نقره [بوده است. در اينصورت، علوم القرآن به معناي علوم من القرآن خواهد بود؛ يعني علومي كه از جنس قرآن است. پيدا است كه اين معنا در اين اصطلاح مورد نظر نيست؛ زيرا علومي همچون تاريخ قرآن، زبان قرآن و… از جنس قرآن به شمار نميروند؛ هرچند ميتوانند ناظر به قرآن باشد.
۲. اضافه ظرفيه: نظير «صوم في الرمضان» كه به معناي «صوم في الرمضان» بهكار رفته است. در اين صورت، اصطلاح علوم القرآن به معناي «علوم في القرآن» ]= علومي كه در قرآن انعكاس يافته] خواهد بود. اين معنا نيز در اصطلاح علوم قرآني مدّنظر نيست؛ زيرا اوّلاً عموم مباحث علوم قرآني از آن دست علومي كه در متن قرآن انعكاس يافته نيست؛ بلكه آنها را بايد مباحث و مطالعات برون قرآني دانست؛ بهطور مثال، مسائلي همچون مكي و مدني، اسباب النزول، جمع قرآن، شناخت تفسير و مفسّران مباحثي نيست كه بتوان آنها را در متن آيات جست؛ البته بر برخي از مسائل علوم قرآني همچون شناخت محكم و متشابه «علوم في القرآن» نيز صادق است و چنانكه در ادامه در مبحث ترابط علوم قرآني با ساير علوم اسلامي خواهيم آورد، اين دست از مسائل علوم قرآني ميان علوم قرآني و تفسير موضوعي مشترك است. ثانياً به مباحث درون قرآني نظير خدا در قرآن، معاد در قرآن اصطلاح ديگري يعني «معارف قرآني» اطلاق ميشود. *
استاد آيتالله معرفت در تفاوت علوم قرآني با معارف قرآني آورده است: فرق ميان «علوم قرآني» و «معارف قرآني» آن است كه علوم قرآني بحثي بيروني است وبه درون و محتواي قرآن از جنبة تفسيري كاري ندارد؛ اما معارف قرآني كاملاً با مطالب دروني قرآن و محتواي آن سر و كار داشته و يك نوع تفسير موضوعي به شمار ميرود.
۳. اضافه ملكيه: نظير «غلام زيد» كه به معناي «غلام لزيد» ]= غلام مملوك زيد [بهكار رفته است. پيدا است «علوم القرآن» به معناي «علوم للقرآن» يعني علومي كه در ملكيت قرآن است نميباشد زيرا ملكيت در مفاهيم و دانشها معنا ندارد.
۴. اضافه اختصاصيه: نظير «جلد الكتاب» كه در حقيقت به معناي «جلد للكتاب»]= جلدي كه اختصاص به كتاب دارد [بهكار رفته است. به نظر ميرسد اضافه «علوم القرآن» از اين نوع -يعني اضافه اختصاصي- است؛ به عبارت ديگر يعني علومي كه به قرآن اختصاص دارد. و از آنجا كه اين علوم به درون قرآن ناظر نيست، بايد آن را از دانشهاي بيروني قرآن دانست كه در خدمت قرآن بهكار گرفته ميشود. تعاريفي كه از اين دانش ارائه شده، نيز همين نكته را تاييد ميكند.
عبدالعظيم زرقاني، علوم قرآن را اين چنين تعريف كرده است: مباحث تتعلق بالقرآن الكريم من ناحيه نزوله و ترتيبه و جمعه و كتابته و قرائته و تفسيره و اعجازه و ناسخه و منسوخه و دفع الشبه عنه و نحو ذلك (زرقاني، ۱۹۹۸: ج۱، ص ۲۸).
علوم قرآن مباحثي متعلق به قرآن كريم از جهت نزول قرآن، ترتيب، جمع، كتابت، قرائت، تفسير، اعجاز، ناسخ و منسوخ و دفع شبهات از قرآن و مباحثي از اين دست است.» عبارت «تتعلّق بالقرآن» بيانگر مفهوم اختصاص است؛ يعني مباحث و دانشهايي كه به قرآن اختصاص دارد. عبارت: «من ناحيّه نزوله…» در حقيقت يادكرد شماري از اين مباحث است.
حكيم در تعريف اين دانش ميگويد: علوم القرآن جميعاً تلتقي و تشترك في اتخاذّها القرآن موضوعاً لدراستها و تختلف في الناحيه الملحوظه فيها من القرآن الكريم (حكيم، ۱۴۱۷: ص۲۱). علوم قرآن مجموعهاي از دانشها است كه موضوع بررسي همه آنها قرآن بوده و تفاوت آنها در جهت مورد نظر آنها در برابر قرآن كريم است.
مقصود وي از جهت مورد نظر، در عبارتهاي پيشين او تبيين شده است (همان، ص۲۰) به اين معنا كه گاه قرآن دليل بر نبوت پيامبر(ص) است. آيتالله معرفت علوم قرآني را اصطلاحي ميداند كه درباره مسائل مرتبط با شناخت قرآن و شئوون گوناگون آن گفتوگو ميكند.
براي نگارنده جاي شگفتي است كه بهرغم فراهم آمدن آثار متعدد در زمينه علوم قرآن چه به صورت مجموعههاي مستقل و چه به صورت تكنگاري، صاحبان اين كتابها به خود زحمت ارائه تعريفي جامع از اين علم را ندادهاند و اين امر خود زمينهساز دو كاستي اساسي در اين دانش شده كه ما در ادامه مقاله از آن به ضعف سازواري مباحث علوم قرآن و ضعف فراپوشي مباحث ياد كردهايم.
از امثال بدرالدين زركشي (م ۷۹۴) و جلالالدين سيوطي (م ۹۱۱) بايد در شگفت بود كه بهرغم فراهم آوردن دو مجموعه علوم قرآن گرانسنگ يعني البرهان و الاتقان، چرا تعريفي جامع از اين دانش ارائه نكردهاند؟
تعريف علوم قرآن از نگاه نگارنده
علوم قرآني با عنايت به كاركرد دانشهاي آن و نگاشتههاي فراهم آمده در اين زمينه كه از تعاريف ارتكازي پديدآورندگان آنها حكايت دارد، از نظر ما عبارت است از:مجموعهاي از دانشهاي بيروني قرآن كه براي شناخت ماهيت، تحولات تاريخي، مباني فهم و تفسير و فعاليتها و مطالعات انجام شده درباره اين كتاب بهكار ميآيند.
نكات مورد نظر ما در اين تعريف؛
۱. چنانكه از مباحث عديده و محوري علوم قرآني برميآيد، اين علم را بايد مجموعهاي از دانشها به شمار آورد. اطلاق علوم به اين مسائل به جاي اطلاق علم نشاندهنده همين امر است.
۲. چنانكه در تبيين نوع اضافه «علوم القرآن» آورديم، علوم قرآن ناظر به دانشها و مطالعات برون قرآني است و اگر در مواردي بهسان مبحث محكم و متشابه مباحث آن به درون قرآن كشيده شده، منظر اصلي نگاه بيروني بوده است در برابر اصطلاح «معارف قرآني» كه به مباحث و گزارههاي درون قرآني ميپردازد.
۳. بر اساس اين تعريف، مسائل علوم قرآني را بايد در چهار ساحت اصلي بررسي و مطالعه کرد:
ساحت نخست: مباحث ناظر به شناخت ماهيت قرآن؛ مسائلي همچون چگونگي وحي، نزول قرآن، محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ، و اعجاز قرآن، اصالت متن و تحريفناپذيري قرآن، زبان قرآن و … به شناخت ماهيت قرآن ميانجامد.
ساحت دوم: تحولات تاريخي مربوطبه قرآن؛ شناخت تاريخ كتابت و تدوين قرآن و مراحل شكلگيري قرآن به شكل كنوني، تاريخ تفسير، ترجمه و چاپ و تذهيب قرآن و… از جمله مباحث تاريخي قرآن است.
ساحت سوم: مباني فهم و تفسير، مباحث الفاظ در علوم قرآني، ادبيات قرآني، معاني، بيان و بديع، اسباب النزول و …، از جمله مباحثي است كه در خدمت فهم و تفسير قرآن بهكار ميآيند.
ساحت چهارم: فعاليتها و مطالعات انجام شده در زمينه قرآن؛ مطالعه و بررسي تمام پژوهشهاي انجام يافته در زمينه علوم قرآن، رويكردهاي ايجابي يا سلبي خاورشناسان به قرآن و… در اين دسته از مسائل جاي ميگيرند.
۲. مراحل تاريخي شكلگيري علوم قرآني
علوم قرآني اصطلاحي است كه در بستر تحولات علمي و رشد و تعالي انواع دانشهاي اسلامي، طي سده اول تا سده كنوني پديد آمده و به مجموعه مسائل و گزارههايي اطلاق ميشود كه براي شناخت هر چه بهتر قرآن و به هدف كمك به فهم و تفسير صحيح از اين كتاب بهكار ميآيند. شواهد تاريخي فراوان نشان ميدهد كه پيدايي و شكلگيري اين دانش در چهار مرحله انجام گرفته است:
۱. آميختگي با علوم حديث
علوم قرآني بهسان همه يا عموم دانشهاي اسلامي همچون تاريخ، سيره، كلام، فقه… نخست در دامن علم حديث شكل گرفت به اين معنا تمام گزارههاي مربوط به تاريخ قرآن، محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ، در گفتارهاي تفسيري پيامبر(ص) و صحابه در قالب روايات و با برخورداري از سلسله اسناد انعكاس يافت؛ آنگاه بهتدريج بهسان ساير علوم اسلامي از حديث جدا شد؛ بنابراين، نخستين بستر انعكاس آموزههاي علوم قرآن را بايد در روايات جست؛ بهطور مثال آنچه از رسول اكرم(ص) درباره چگونگي نزول قرآن، نزول وحي مستقيم يا وحي از رهگذر فرشته وحي] = جبرئيل [نامگذاري كتاب آسماني و سورهها يا احياناً آيههاي آن، مبحث قرائات و چگونگي تلاوت قرآن، تفسير بسياري از آيات، ارائه مباني تفسير و برحذر داشتن از تفسير به رأي و… نقل شد، دستمايههاي اوليه شكلگيري گزارههاي مربوط به علوم قرآني را فراهم ساخت.
گفتارهايي كه از امامان(ع) يا صحابه يا تابعان در اين زمينهها نقل شده نيز چنين تاثيري از خود بر جاي گذاشته است. در نگريستن در هريك از مباحث علوم قرآن نشان ميدهد كه عموم مسائل آن با گفتارها و ديدگاههاي امامان صحابيان يا تابعان همراه است.
۲-۲. انعكاس در مقدمه تفاسير؛
محدود بودن مباحث و گزارههاي علوم قرآني در آغاز پيدايي و نيز ضرورت منقح ساختن مباني آن، برخي از مفسران را ناگزير ساخت كه در آغاز كتاب تفسيري خود و پيش از ورود به تفسير آيات در قالب چند مقدمه به بررسي اهم مباحث علوم قرآني بپردازند؛ زيرا هر مفسّري خواه نا خواه در بررسي آيات قرآن به پديده اختلاف قرّاء بر خواهد خورد؛ اختلافهايي كه گاه معاني و مفاهيم متضاد از يك آيه بهدست ميدهد؛ نظير اختلاف بر سر قرائت مالك يا ملك يومالدين(طبرسي، بيتا: ج ۱، ص ۹۷ و ۹۸؛ طباطبايي، بيتا: ج ۱، ص۲۲). يا آيه تأويل* (آلعمران(۱۳): ۷).
بر اين اساس مفسر در آغاز راه ناگزير است موضوع و چگونگي برخورد خود را با اين پديده مشخص سازد. پيداست صحّه گذاشتن يا مردود دانستن اختلاف قرائتها در نوع تفسير تاثير مستقيم ميگذارد. همچنين هر مفسري در ساحت تبيين مداليل آيات افزون بر قراين بيروني به قراين دروني بهويژه مداليل آيات قبل و بعد آيه مورد بحث و چگونگي ارتباط ميان آنها كه در اصطلاح به آن سياق ميگويند، نيازمند است؛ (رك: قلعهچي، بيتا: ص۲۵۲؛ فتحالله، ۱۴۱۵ق: ص۲۳۶) اما استناد به اصل سياق مبتني بر يك زيرساخت و مبناي ديگر يعني وحياني دانستن چينش آيات است؛ يعني اگر مفسر در مبحث تاريخ جمع و تدوين قرآن چينش كنوني آيات را مستند به پيامبر(ص) دانست ميتواند از اصل سياق بهره گيرد و در غير اين صورت، استناد به سياق بيمعنا خواهد بود. چنانكه اگر مفسري بر وجود ارتباط ميان سورههاي قرآن معتقد باشد، بايد افزون بر وحياني بودن چينش آيات، چينشن سورهها را نيز وحياني بينگارد.
بهدليل چنين ضرورتي است كه انعكاس علوم قرآني در ادواري از تاريخ تفسير حتي گاه در دوران ما در مقدمه تفاسير دنبال شده است. مباحثي از علوم قرآن كه در مقدمه تفاسير تبيان، (ر. ك: شيخ طوسي، ۱۴۱۳ق: ج ۱، ص ۳-۲۱)، مجمعالبيان امينالاسلام طبرسي؛ ** تفسير صافي (ر. ك: فيض كاشاني، ۱۴۰۲: ج ۱، ص ۱۵-۷۸)؛ آلاء الرحمن في تفسير القرآن (بلاغي، بيتا: ج۱، ص۲-۴۹)؛ البيان (خويي، ۱۴۰۱: ص۱۷-۴۱۱) با مباحثي بسيار گسترده و علمي***؛ محاسن التاويل (قاسمي، ج ۱، ص ۱۱-۱۹۷) و… يافته نشاندهنده مدعا است.
۳. انعكاس در قالب تكنگاريها؛
علوم قرآني پس از جدا شدن از حديث بهصورت مستقل، جدا و بيارتباط با يكديگر در قالب تكنگاريها رخ نمود به اين معناكه در آغاز هيچكس با تدبير و طرّاحي پيشين مسائل و گزارههاي گوناگون علوم قرآني را كنار يكديگر نگذاشت و به دنبال ارايه تصويري جامع يا نيمه جامع از آن بر نيامد. دغدغههاي ذهني، نيازهاي روزآمد و پيشزمينهها و توانمنديهاي انديشهوران مسلمان، راه را براي تدوين اثري در زمينه علوم قرآني فراهم ميساخت. نگاهي به آثار گزارش شده و نيز بر جاي مانده از علوم قرآني در سدههاي نخست اين مدعا را تاييد ميكند.
در سده نخست، يحييبن يعمر (م ۸۹) كتاب القرائه در سده دوم حسنبن ابي حسن يسار بصري (م ۱۱۰) كتاب عدد آي القرآن؛ عبداللهبن عامر يحصبي (م ۱۱۸) كتاب اختلاف مصاحف الشام و الحجاز و العراق؛ ابانبن تغلب (م ۱۴۱) كتاب القرائات؛ مقاتلبن سليمان (م ۱۵۰) كتاب الآيات المتشابهات؛ حمزهبن حبيب (م ۱۵۱) كتاب القرائة؛ ابوعبيده معمّربن مثنّا كتاب اعجاز القرآن و … را فراهم آوردند (رك: معرفت، ۱۴۱۲ق: ج ۱. ص ۷-۸؛).
چنانكه پيدا است، در تنظيم و تدوين اين كتابها نگاه جمعي به مسائل علوم قرآني و ارائه نظامند آموزهها و گزارههاي آن مطمح نظر نبوده است. براي مثال، از آنجا كه مسأله اختلاف قرائتهاي قرآن دشواريها و مشكلات بسياري براي مسلمانان ايجاد كرد، شماري از صاحب نظران كتابي در حل اين مشكل فراهم آوردند. يا از آنجا كه بازار مباحث كلامي ميان اشاعره و معتزله داغ بود، برخي كتابي در بررسي آيات متشابه و در دفاع از مباني كلامي خود تدوين كردند.
۴-۲. پيدايي علوم قرآن در جايگاه دانشي جامع
ه استناد شواهد تاريخي، نخستين بار بدرالدين زركشي (م ۷۹۴) با تدوين كتاب البرهان في علوم القرآن به ساماندهي مباحث علوم قرآني روي آورد و مباحث پراكنده و غيرمنسجم آن را در قالب يك كتاب و يك عنوان كلي علوم القرآن سامان بخشيد.
زركشي در مقدمه پس از نگاهي گذرا به نقش پيشينيان در تدوين و تبيين دانشهاي مرتبط با قرآن بر اين نكته تاكيد ميكند كه گذشتگان گرچه در زمينه علوم حديث كتابهاي جامعي فراهم آوردهاند، اين كار در زمينه قرآن انجام نگرفته؛ از اين رو خود را متعهد به تدوين اين كتاب دانسته است (زركشي، ج ۱، مقدمه). او در كتاب خود ۴۷ دانش را در زمينه علوم قرآن همچون شناخت سبب نزول، شناخت مناسبات ميان آيات، شناخت فواصل، شناخت وجوه و نظاير و… برشمرده، تاكيد ميكند كه هريك از اين دانشها چنان گسترده است كه براي بازشناخت مسائل و گزارههاي آن عمري لازم دارد (همان، ص۱۳).
ين كتاب تا آمدن جلالالدين سيوطي (م ۹۱۱) و نگاشتن كتاب الاتقان في علوم القرآن چندان شناخته شده نبود؛ اما با معرفي آن بهوسيله سيوطي براي عالمان شناخته شد. سيوطي با تدوين كتاب الاتقان گام بزرگ و اساسي ديگري در اين زمينه برداشت و با معرفي و بررسي دانش علوم قرآني كار زركشي را تكميل کرد. پس از وي تا چند سده كار درخوري در زمينه علوم قرآن به جز نگاشتههاي مستقل انجام نگرفت. كتابهاي مناهل العرفان في علوم القرآن از عبدالعظيم زرقاني، الموسوعة القرآنيه از ابراهيم آبياري و التمهيد في علوم القرآن، آيتالله معرفت از جمله تحقيقات قابل تحسين در اين زمينه است.
۵. كاستيهاي علوم قرآني
علوم قرآني چنانكه اشاره شد، مجموعه اي از دانشهاي گوناگون بر محور قرآن است كه براي شناخت، فهم و تفسير آن فراهم آمده وحيات خود را از سده نخست اسلامي با مباحثي بس محدود آغاز كرد و پس از طي فراز و نشيبهاي متعدد به دانشي گسترده تبديل شد كه ضمن فراهمآمدن هزاران كتاب در اين عرصه وظهور انديشهوران باريك انديش، امروزه به صورت رشته اي مستقل يا كنار حديث در دانشگاههاي كشورهاي مسلمان يا در مطالعات خاورشناسان دنبال ميشود.
بهرغم رشد و بالندگي قابل تحسين اين دانش، كاستيهايي درآن به چشم مي خورد كه کوشش صاحبنظران را براي رفع و به سامان رساندن آنها ضرور مي سازد. در اينجا به يادكرد دو دسته از كاستي ها بسنده مي كنيم:
۱-۵. ضعف سامانمندي مباحث علوم قرآني
در اين امر نبايد ترديد كرد كه رمز ماندگاري و توسعه دانش، برخورداري آن از يك سامان و نظام مندي منسجم است. اين امر، راه تعليم و تعلّم آن دانش را نيز تسهيل ميكند؛ براي مثال، از روز نخست فقيهان فريقين با الهام از روايات پيشوايان ديني و اولويتگذاري آموزههاي تشريعي دين، كتابهاي فقهي خود را از كتاب طهارت آغاز كرده وتا كتاب ديات بهپايان رساندهاند. نيز اصوليان شيعه مباحث گوناگون علم اصول را در دو بخش مباحث الفاظ و مباحث حجّت منعكس ساخته و درهر يك از اين دو عرصه، مسائل علم اصول را براساس سامانهاي همسان دنبال كرده اند؛ براي مثال، در مباحث حجت ابتدا از قطع، آنگاه از ظنون خاصه و سپس از اصول عمليه گفتوگو ميكنند. كلام و فلسفه نيز تا حدود فراواني تابع نظامواره مشخصي است. مباحث كلام از خداشناسي آغازشده، پس از گذر از نبوت عامه وخاصه، امامت عامه وخاصه به معاد ختم ميشود. فلسفه نيز كوشيده تا مباحث ومسائل گوناگون خود را در دو بخش اصلي امور عامه (فلسفه بالمعني الاعم) شامل احكام وجود، ماهيت، مقولات عشر، علت ومعلول و… و الاهيات (فلسفه بالمعني الاخص) شامل شناخت مبدأ ومعاد دنبال کند؛ امّا متاسفانه مسائل علوم قرآني بهرغم همه آثارو نگاشتههاي فراهمآمده، از انسجام و سامانمندي چندان مشخصي پيروي نميكند.
در كتابهاي البرهان والاتقان چنانكه پيشتر ياد كرديم، به ترتيب ۴۷ و ۸۰ دانش آمده است. نخستين مبحث در کتاب البرهان شناخت سبب نزول، و آخرين مبحث آن شناخت ادوات است. نخستين مبحث در کتاب الاتقان شناخت مكي و مدني و واپسين بحث، شناخت طبقات مفسران است.
سيوطي خود كوشيده مباحث هشتادگانه کتاب را در پنج محور اصلي سامان دهد كه عبارتند از ۱. شناخت نزول قرآن؛ ۲. شناخت سند؛ ۳. شناخت ادا؛ ۴. مباحث الفاظ؛ ۵. معاني متعلق به احكام؛ ۶. معاني متعلق به الفاظ (رك:سيوطي، ۱۴۱۱ق: ج۱، ص۲۱-۲۴)؛ اما حقيقت آن است كه اين دسته بندي، صرف تكلّف است و مباحث از هم گسيخته الاتقان چنان نيست كه بتوان براي آن سامانه مشخصي را پيشنهاد كرد.
عبدالعظيم زرقاني از صاحبنظران متأخر علوم قرآني كوشيده سامانه جديدي از مباحث علوم قرآني ارائه دهد. او در كتاب مناهل العرفان مباحث علوم قرآني را در هفده بحث بدين ترتيب منعكس ساخته است:
۱. معناي علوم قرآن؛ ۲. تاريخ علوم قرآن؛ ۳. نزول قرآن؛ ۴. اولين و آخرين نزول؛ ۵. اسباب نزول؛ ۶. نزول قرآن برهفت حرف؛ ۷. شناخت مكي و مدني؛ ۸. جمع قرآن؛ ۹. ترتيب آيات و سور؛ ۱۰. كتابت قرآن؛ ۱۱. شناخت قرائات؛ ۱۲. شناخت تفسير و مفسران؛ ۱۳. ترجمه قرآن؛ ۱۴. شناخت نسخ؛ ۱۵. شناخت محكم و متشابه؛ ۱۶. اسلوب قرآن؛ ۱۷. اعجاز قرآن.
استاد ما آيتالله معرفت، سامانه ديگري از مباحث علوم قرآني را دركتاب التمهيد في علوم القرآن بدين شرح دنبال كرده است:
۱. شناخت وحي؛ ۲. نزول قرآن؛ ۳. شناخت اسباب نزول؛ ۴. تاريخ قرآن؛ ۵. شناخت قرائات؛ ۶. شناخت ناسخ و منسوخ؛ ۷. شناخت محكم و متشابه؛ ۸. شناخت اعجاز قرآن؛
وي در دو جلد التفسيروالمفسّرون، مبحث شناخت تفسير و مفسّران را ارائه كرده است. چنان كه مشهود است سامانمندي دو كتاب مناهلالعرفان و التمهيد تا حدودي به هم نزديك شده؛ امّا با اينحال، هيچ دليلي ارائه نشده كه مثلا چرا بايد شناخت اسباب نزول دركتاب نخست در مبحث پنجم و در كتاب التمهيد در مبحث سوم ارائه شده باشد. چرا در كتاب مناهل العرفان فصل و مبحثي خاص به اسلوب قرآن اختصاص يافته؛ اما در كتاب التمهيد اين مبث نيامده است؟
۲-۵. ضعف در فراپوشي مباحث:
اشكال پيشگفته يعني ضعف سازواره مباحث حتي در صورتي كه محدوده مباحث علوم قرآني مشخص شده باشد نيز جاري خواهد بود؛ يعني اگر صاحبنظران علوم قرآني اتفاق نظر داشتند كه مثلا مباحث اين علم بهسان فقه پنجاه و يك مبحث است، و اگر اين مباحث به طور نامنظم و غيرمنسجم در كتابهاي علوم قرآني منعكس نميشد، اشكال فقدان يا ضعف سازواره مباحث هم چنان جاي طرح داشت؛ در حاليكه افزون بر ضعف در سامانمندي مباحث، محدوده مباحث علوم قرآني به خوبي مبيّن و مشخص نشده؛ بدين جهت است كه هماهنگي در اين جهت نيز درميان آثار علوم قرآني به چشم نمي خورد و براي مثال، در كتاب البرهان چهل و هفت علم، در كتاب التحبير والاتقان سيوطي به ترتيب صد و يک و هشتاد علم انعكاس يافته؛ اما ناگهان اين حجم انبوه در كتاب مناهل العرفان به هفده بحث و در كتاب التمهيد با احتساب كتاب التفسير و المفسّرون به نه مبحث كاهش يافته است.
چرا مباحثي همچون لغات دخيل قرآن، آداب تلاوت، شناخت فضايل و خواص آيات و سور قرآن؛ شناخت امثال، شناخت حقيقت، مجاز وكنايه، شناخت وجوه و نظاير قرآن كه در كتاب البرهان آمده، در كتابهاي متأخر علوم قرآن انعكاس نيافته است!؟ چرا مباحث مربوط به اداي قرآن يا اصول و قواعد لحن وقرائت؛ مباحث مربوط به علم معاني بيان و بديع قرآن، شناخت گونه هاي آيات ازقبيل عام وخاص، مجمل و مبين؛ فواصل آيات، اعلام قرآن، رسوم خط وكتابت قرآن كه از جمله مباحث كتاب الاتقان سيوطي است، در روزگار ما در كتابهاي علوم قرآني مورد غفلت قرار گرفته است!؟
اگر اين مباحث در عداد ساير مباحث علوم قرآني نبوده ودر شناخت قرآن و فهم وتفسير آن نقشي نداشته اند، چرا امثال زركشي و سيوطي با الهام از آثار و تك نگاريهاي پيشينيان اين مباحث را در كتاب خود آوردهاند و اگر ميپذيريم كه اين مباحث كنار محكم و متشابه و شناخت قرائات جزو مباحث علوم قرآني است، چرا در كتابهاي متأخر بدون هيچ توضيحي و صرفا بنابه سليقههاي نويسندگان از آنها غفلت شده است!؟
از سوي ديگر چرا برخي از مهمترين مباحث قابل طرح در علوم قرآن يعني «مباني و ضوابط فهم و تفسير آيات»، «بررسي علل اختلاف مفسران»، «روشها و گرايشهاي تفسيري»، «مباني تفسير موضوعي» و… كه اهميت آنها به مراتب از مباحث تاريخي همچون قرائات يا مبحث ناسخ ومنسوخ قرآن بيشتر است، در كتابهاي علوم قرآني مورد غفلت قرار گرفته!؟ از ديگر سو آيا همان گونه كه امروزه بهسبب رويكرد مباحث نوپيدا در عرصه كلاماسلامي از عنوان كلام جديد استفاده مي شود، آيا رواست که به سبب رويكرد مباحث نوظهور در عرصه علوم قرآني همچون «قرآن و خاورشناسان»، «شبهات قرآني»؛ «زبان قرآن»، «هرمنوتيك يا منطق فهم آيات» از اصطلاح «علوم قرآني جديد» بهره جوييم؟