بسیاری از هنرمندان و دانشمندان در دورههای مختلف تاریخی، از حس بسیار لذتبخشی که به هنگام دستیابی به یک ایده خلاق داشتهاند سخن گفتهاند. انیشتین، لحظهای که به ایده «نظریه نسبیت عام» رسید را لذتبخشترین تجربه زندگی خود میداند. اما به راستی چه اتفاقی پیش از لحظه دستیابی به فکری خلاق روی میدهد و چه هیجانهایی میتوانند به تقویت خلاقیت ما بیانجامند؟
نقش هیجانات مثبت و منفی
روانشناسان تا همین اواخر بر این باور بودند که هیجانات مثبت میتوانند به ایجاد خلاقیت بیانجامند، زیرا این هیجانات سبب گسترش دامنه تفکر ما و در نتیجه امکان مشاهده ارتباطات غیرمعمول میان امور مختلف و در نهایت دستیابی به ایده خلاق میشوند. در این دیدگاه، هیجانات منفی نیز نقشی مخرب برای خلاقیت دارند، زیرا میزان تمرکز (و در نتیجه کاسته شده از توانایی تفکر خلاق) را افزایش میدهند. اما پژوهشهای جدیدتر نشان میدهد که این باور شاید، بیش از اندازه ساده انگارانه باشد.
تردیدی نیست که تمرکز ارادی و دامنه آن، تاثیر زیادی بر تفکر خلاق دارد. گسترش دامنه افکار میتواند به جریان آزاد ذهن و افزایش احتمال درهم آمیزی ایدههای مختلف و در نتیجه بروز خلاقیت کمک کند. افزون بر این، کاهش دامنه توجه و تمرکز بر روی اموری محدود نیز سبب دستیابی ترویجی و گام به گام به ایدههای نو میشود.
تاثیر شدت انگیزشی هیجانات بر خلاقیت
با این حال، پژوهشهای جدید نشان میدهد که مثبت با منفی هیجانات به خودی خود تاثیر چندانی بر توانایی خلاقیت ما ندارد. در طی هفت سال گذشته، پژوهشهای روانشناسی به نام «ادی هارمون جونز» (Eddie Harmon-Jones) نشان داده است که متغیر اصلی که بر دامنه تمرکز یک انسان تاثیر میگذارد، «ظرفیت هیجانی» (emotional valence) (هیجانات مثبت و هیجانات منفی) نیست. در مقابل، «شدت انگیزشی» (motivational intensity) است که اهمیت بیشتری دارد. منظور از شدت انگیزشی، شدت گرایشی است که برای خواستن (یا نخواستن) یک مورد خاص در وجود خود حس میکنیم. برای نمونه حس «خوشایند» (pleasant) یک هیجان مثبت است، اما این هیجان از نظر شدت انگیزشی چندان هم قوی نیست. در مقابل «اشتیاق» (desire) یک هیجان مثبت با شدت انگیزشی بالا به شمار میرود.
در این مطالعه، پژوهشگران چندین فیلم کوتاه از رفتارهای بامزه چندین گربه و نیز فیلمهای کوتاهی از دسرهای خوشمزه و با ظاهری جذاب را برای شرکتکنندگان پخش کردند. هر دوی این فیلمها سبب ایجاد هیجاناتی مثبت در افراد میشد. با این وجود تصاویر مربوط به گربه دارای شدت انگیزشی پایین و تصاویر مربوط به خوراکیهای خوشمزه دارای شدت انگیزشی بالا بودند.
با وجود اینکه هر دوی این فیلمها دارای هیجانات مثبت بودند، اما نتیجه آنها بر روی دامنه تمرکز افراد متفاوت بود. فیلم مربوط به گربهها سبب میشد که دامنه تمرکز افراد گسترش یابد. این نتیجه با ارزیابی میزان کلینگری این شرکتکنندگان در آزمون پس از تماشای فیلم مشخص شد. در مقابل، فیلم مربوط به دسرهای خوشمزه که شدت انگیزشی بالاتری داشت، سبب محدود و باریکتر شدن دامنه تمرکز افراد شد. در واقع افراد پس از تماشای این فیلم، انتخابهایی با جزئینگری بیشتری به انجام میرساندند.
عین همین مساله در مورد هیجانات منفی صادق بود. حس «غم» (sadness) (هیجانی منفی با شدت انگیزشی پایین) سبب افزایش بازه تمرکز میشد، حال آنکه «چندش» (disgust) (نوعی هیجان منفی با شدت انگیزشی بالا برای خودداری از یک مورد مشخص) سبب محدودتر شدن بازه تمرکز میشد.
به این ترتیب این پژوهشگران این گونه نتیجهگیری کردند که شدت هیجانی، عاملی به مراتب مهمتر از مثبت یا منفی بودن هیجان در تعیین دامنه تمرکز است.
شاید دلیل این پدیده این باشد که حالتهای دارای شدت انگیزشی پایین سبب تسهیل فرآیند جستجو برای یافتن هدفی جدید میشود، حال آنکه حالتهای انگیزشی، سبب تمرکز هر چه بیشتر ما بر روی هدف تعیین شده میشوند. به همین دلیل، هر گاه که خواستید ذهنتان را باز نگاه داشته و تصویری کلانتر از مساله پیش رو ببینید، شاید بهتر باشد که در یک خُلق مثبت (یا حتی منفی) بروید. اگر اشتیاق زیادی برای یک فعالیت داشته باشید، ممکن است به خاطر توجه زیاد به جزئیات، از کل غافل شوید. همچنین اگر میخواهید بر روی اجرایی کردن یک ایده جدید تمرکز کنید، افزایش شدت هیجانی میتواند برایتان بسیار سودمند باشد.
توانایی ما برای افزایش دامنه توجه و نیز کاهش این دامنه، از عوامل کلیدی برای خلاقیت هستند. بر اساس یک پژوهش جدید، ارتباط عصبی میان دو بخش از مغز افراد خلاق بیشتر از بقیه است. یکی از این بخشها، شبکه عصبی مربوط به تمرکز و کنترل و بخش دیگر نیز شبکه عصبی مرتبط با تصویرسازی و تجسم است.
اصلیترین ویژگی افراد خلاق، انطباق پذیری آنها و توانایی آنها برای ترکیب ایدههایی به ظاهر غیرمرتبط و ناسازگار در یک مورد مشخص است. خلاقیت در ترکیب اموری ناهمگونی نظیر تمرکز و رویاپردازی، پایبندی به یک سری امور و بیاعتنایی به آنها و یا منطق و بیمنطقی روی میدهد. در واقع، افراد خلاق ذهنی در هم ریخته و غیر یکدست دارند.
پژوهشی دیگر نشان میدهد افرادی که هیجاناتی شدید دارند، معمولاً از نظر ظرفیت خلاقیت در رتبه بالاتری نسبت به افرادی که فقط احساسات مثبت با منفی دارند قرار میگیرند. شاید بتوان گفت که زندگی همراه با اشتیاق و انگیزههای قوی میتواند به ما برای بهرهمندی هر چه بیشتر از ظرفیتهای انسانی و در نتیجه خلاقیت بیشتر میانجامد کمک کند.
مطالعه دیگری هم گویای این است که «درگیری عاطفی» (affective engagement) یعنی عمق و شدت درگیری افراد با هیجانات خود میتواند بهتر از آزمون بهره هوشی (IQ) یا «درگیری هوشی» (intellectual engagement)، میزان خلاقیت هنری یک فرد را تعیین کند.
ترکیب هیجانات برای دستیابی به خلاقیت بیشتر
به ندرت ممکن است که در زندگی کاملاً احساس شادی یا غم داشته باشیم. در واقع همه ما معمولاً ترکیبی از هیجانات را تجربه میکنیم. پژوهشگری به نام «کریستینا فونگ» (Christina Fong) به بررسی اثرات این «دوسوگرایی هیجانی» (emotional ambivalence)- یعنی تجربه همزمان هیجانات مثبت و منفی- بر خلاقیت پرداخت. وی به این نتیجه رسید که داشتن چندین هیجان مختلف و متضاد در یک لحظه، این سیگنال را به مغز میدهد که فرد در محیطی غیرمعمول حضور دارد و در این محیط نامعمول، ممکن است ارتباطاتی غیرمعمول نیز بین امور مختلف موجود باشد. همین افزایش حساسیت به ارتباطات نامعمول بین امور مختلف، یکی از موارد مهم در بروز خلاقیت است.
پژوهشهای قبلی نشان داده بود که برخی موقعیتها میتوانند به افزایش دوسوگرایی هیجانی بیانجامد. برای نمونه زنانی که سمت شغلی بالاتری دارند، معمولاً دوسوگرایی هیجانی بیشتری نسبت به زنان دارای سمتهای شغلی پایینتر تجربه میکنند. همچنین افراد تازه کار که اخیرا در یک شرکت و یا اداره استخدام شدهاند، دوسوگرایی هیجانی بیشتری را حس میکنند.
ایجاد خلاقیت بیشتر در محیط کار
فونگ بر این باور بود که شاید مدیران بتوانند از این بازههای زمانی برای افزایش خلاقیت کارکنان بهره ببرند. همچنین شاید مدیران بتوانند تکالیفی که نیازمند تفکر خلاق است را به کارکنان تازه وارد سازمان خود بسپارند. به کلامی دیگر، در طی دورههای دوسوگرایی هیجانی بالا، کارکنان آمادگی بیشتری برای بروز خلاقیت دارند.
این پژوهش همچنین نشان میدهد غیرعادی بودن محیطی که فرد در آن قرار دارد سبب افزایش دوسوگرایی هیجانی فرد و در نتیجه افزایش توانایی او برای تفکر خلاق میشود.
شرکتهای بسیار خلاق نظیر «گوگل» (Google) «دیزنی» (Disney) یا «آیکیا» (IKEA) از این مساله آگاهی دارند و به همین دلیل محیط کار این شرکتها تا حد زیادی غیرعادی جلوه میکند. برای نمونه در ساختمان شرکت ایکیا در پالوآلتو ایالات متحده، چندین هواپیما و دوچرخه از سقف آویزان هستند، به جای در از رشتههای بلند دارای مهرههای ریز استفاده میشود و نیز یک درخت کریسمس در همه روزهای سال در این مجموعه به صورت تزئین شده وجود دارد. در همه جای این شرکت، اسباب بازی، ماکت و نمونههای اولیه محصولات پروژه های قدیمی و انبوهی از وسایل این چنین وجود دارد.
مطالعات متعددی در گذشته نشان دادهاند که یکی از اصلیترین عوامل بروز خلاقیت، رویارویی با رویدادهای غیرعادی و غیرمنتظره است. رویدادهای غیرمنتظره میتوانند به ترکیب هیجانات بیانجامد و همین ترکیب هیجانات هستند که میتواند به افزایش حساسیت فرد به ارتباطات غیرعادی میان امور مختلف و در نتیجه دستیابی او به ایدههای خلاق کمک کند.
خلاصه اینکه آخرین پژوهشها در مورد نقش هیجانات بر خلاقیت نشان میدهد که کارفرمایان باید به جای تمرکز برای ایجاد حسی مثبت در کارکنان خود – و یا تلاش برای از بین بردن هیجانات منفی در آنها – بهتر است گزینههای دیگری نظیر طراحی محل کار به گونهای که سبب بروز و تشدید دوسوگرایی هیجانی در افراد شود را در نظر بگیرد. منظور از طراحی محل کار برای تشدید دوسوگرایی هیجانی این است که محیط مذکور را به گونهای طراحی کنیم که غیرعادی بوده و بتواند طیفی از هیجانات متضاد را در فرد برانگیزاند. همچنین توجه به شدت هیجانی (میزان گستردگی یا محدودیت بازه تمرکز فرد) از دیگر عوامل مهم برای ایجاد خلاقیت در محل کار است.
شاید دیگر وقت آن شده که از نگاه ساده انگارانه نقش هیجانات در نوآوری دست برداریم و در عوض، به استقبال ترکیب هیجانات مختلف در فرآیند خلاقیت برویم.
منبع: مجله Harvard Business Review
No tags for this post.