در مورد امكان تحقق تمدن اسلامي در عصر غيبت نظریه های مختلفی وجود دارد. برخی قائل به این هستند که در دوران غیبت امکان تحقق تمدن اسلامی وجود ندارد، حتی برخی معتقدند که اصلاً اسلام به دنبال تمدن سازی نیست. حجتالاسلام سید محمدحسین متولی امامی، مدیر مؤسسه آموزشی ـ پژوهشی مطالعات تمدن اسلامی معتقد است تمدن اسلامي، يعني سامان عينيت و خارجيت، براي سلوك بهتر و تقرب بيشتر به سوی خدا. بنابراين، ماديت براي ما اصالت ندارد، بلكه بايد زمينههايی در جامعه فراهم كرد كه امكان سلوك معنوی، بيشتر و موانع بندگی كمتر شود. اين معنای تمدن اسلامی است.
در گفتگویی با مهر، وی به بررسی مفهوم تمدن اسلامی و نسبت علوم با آن پرداختیم که اکنون متن آن پیش روی شماست؛
*اساساً چه تعریفی از مفهوم تمدن دارید؟
تمدن، مفهومی است که برای مفهوم شهرنشینی Civilization در غرب مطرح شده است؛ یعنی برگردان فارسی Civilization است، اینکه چرا مترجمين ما برای Civilization مفهوم تمدن را برگزيدهاند، مشخص نيست، اما بعيد است از فكر و تأمل دقيق زبانشناختي ناشي شده باشد؛ چراكه Civilization برخواسته از رويكرد جديدی به عالم و آدم است كه در نگرش دينی منفی است. در قرآن و روایات، ریشه تمدن از مَدَنَ می آید، مدینه در الفاظ قرآنی و روایی ما مفهومی مثبت است و حتی در روایاتی از امیرالمؤمنین(ع) داریم که می فرمایند: مدینه جایی است که ولایت پذیری و زندگی مؤمنانه وجود دارد. در مقابل آن قریه وجود دارد که در آیات قرآن، محل نزول عذاب است. در آیات قرآن هیچ جا نداریم که مدینه محل نزول عذاب الهی بوده باشد. بنابراين ترجمه Civilization به تمدن، اشتباهی بزرگ در ترجمه بوده است.
آن چیزی که ما می توانیم از مفهوم تمدن بفهمیم، در واقع ایجاد مناسبات اجتماعی برای سلوک و رشد و تعالی معنوی انسان است و قطعاً مطابق با آیات و روایات می توانیم بگوئیم که تمدن مفهوم خوبی است.
*آیا اسلام به دنبال تمدن سازی است؟ از کدام قسمت اسلام ضرورت تمدن سازی استنباط می شود؟
اگر به آیات قرآن رجوع کنیم، شاید نزدیکترین مفهوم به مفهوم تمدن اسلامی در قرآن، مفهوم «تمکّن» باشد. منظور از تمكّن، قدرت يافتن بر زمين است كه به عمران، صلاح و تكامل منجر شود. مثلاً در سوره مباركه حج آيه شريفه۴۱ میفرماید: «الَّذينَ إِن مَكَّنّاهُم فِي الأَرضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكاةَ وَأَمَروا بِالمَعروفِ وَ نَهَوا عَنِ المُنكَرِ» اگر مؤمنین بر زمین تمکن پیدا کنند، اقامه نماز می کنند. گاهی می گوئیم من نماز می خوانم، گاهی می گوئیم من می خواهم اقامه نماز کنم. اقامه در مفهوم دین غیر از نمازگذاردن و نمازخواندن است. اقامه به معنای عبادت جمعی است. نماز خواندن امر فردی است اما اقامه نماز امری جمعی است.
در واقع تمکن در ارض برای مؤمنین موجب می شود که مؤمنین اقامه صلاة کنند یعنی عبودیت را بسترسازی کنند یعنی شرایطی و بستری اجتماعی ایجاد کنند که این شرایط برای بندگی خدا مطلوبتر است و موانع گناه بیشتر است.
برعکس تمدن غرب، اقامه طاغوت و گناه می کند؛ یعنی بستر گناه و طغیان و سرکشی و غی بیشتر است و بالعکس زمینه بندگی و خضوع و خشوع کمتر است. این به معنای اقامه است که در آیات قرآن وجود دارد و واقعاً هدف انبیاء هم ايجاد بهترين زمينه براي رشد انسان بوده است. شرايطي كه موانع گناه در جامعه اسلامي بيشتر از جوامع مادي و كفر است و امكانهای خضوع و عبوديت خدای متعال نيز فراهمتر. برای همین در ادامه آیه «وَأَمَروا بِالمَعروفِ وَنَهَوا عَنِ المُنكَرِ» آمده است. وقتی امر به معروف و نهی از منکر ترویج می شود، آن هم در قالب اقامه و نه صرفاً به صورت تذکر زبانی، ساختارهای اجتماعی و روابط اجتماعی به گونه ای است که هدایت به معروف و نهی از منکر می کند.
این هماهنگي ساختارهاي اجتماعي در جهت عبوديت جمعي، به معنای تمدن است، یعنی در واقع تمکن در ارض که ما امروزه از آن به تمدن اسلامی تعبیر می کنیم اقامه حق است در مقابل تمدن غربی که اقامه طاغوت و غی و شرک است.
این دقت باید صورت گیرد که آیات قرآن می فرماید: «الَّذينَ إِن مَكَّنّاهُم فِي الأَرضِ»، حال این پرسش مهم مطرح می شود که ارض کجاست؟ ارض در مقابل دنیاست، در آیات قرآن دنیا متاع قلیل است، دنیا محل طغیان و سرکشی است و در آیات قرآن مذموم است. برعکس ارض مقدس و محل جمع مؤمنین است، در واقع ارض، مکان و جغرافیایی است که مدینه در آن بنا شده است. دقت شود که در آیاتی که درباره مهدویت نازل شده است هم موعود را در أرض ترسيم می كند؛ مثلاً سوره مباركه نور، آيه ۵۴، «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ- كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ- وَ لَيمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضي لَهُمْ» يا مثلا «وَنُرِيدُأَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ» باز کلمه «ارض» مطرح می شود و امام زمان(عج) بر ارض قیام خواهد کرد و دولت حضرت در ارض صورت خواهد گرفت نه در دنیا. در نظام معنایی قرآن اقامه حق در ارض صورت می گیرد و وقتی اقامه حق در ارض صورت گرفت مدینه ایجاد می شود که ما امروزه شعار تمدن اسلامی را همين جهت ميفهميم. این امر از نگاهی که در غرب وجود دارد بسیار متفاوت است که اقامه شرک و طاغوت و طغیان در آنجا حاکم شده است.
وقتی ما داریم از تمدن اسلامی سخن می گوئیم منظور ما این است. این شأن جدیدی است که به يك مفهوم رايجشده جهانی می دهيم تا امكان ديالوگ علمی وجود داشته باشد. اگر ما با مفاهیم رایج صحبت ميکنیم، باید شأن جدیدی به مفهوم بدهیم. اگر قرار است شأن جدیدی به مفاهیم داده شود لزوماً باید در بستر معنایی قرآن و روایات معانی پرورش يابند.
*آیا به نظرتان تمدن اساساً مفهومی مادی و ناظر به زندگی دنیوی نیست؟ آیا تمدن به معنای پیچیده تر شدن مناسبات مادی نیست؟
دقت شود که زندگی مادی و حتی بسط مناسبات زندگی اينجهانی، نمی تواند فی ذاته، بد و مذموم باشد. زندگی دنيوی بسته به جهتی كه پيدا ميكند و متناسب با اراده جمعی آن جامعه، ارزشگذاری می شود. بسط و پيچيدگی مادیت با مفهومی که بنده از اقامه حق گفتم نه تنها مذموم نیست بلکه ممدوح است. مطابق روایات، داشتن ثروت بد نیست بلکه جهت خرج ثروت و جهت تولید ثروت و جهت مصرف و مناسبات اقتصادی مهم است. جهت است که به روش و مبانی و سلوك جمعی، ارزش می دهد.
بسط مادیت مفهومی عام است كه متناسب با جهت ارزشگذاری ميشود. در سنت گذشته ما شهرسازی و طراحی لباس و معماری اسلامی بسط مادیت بوده است و وجود داشته است و عالمان ما در مقابل آن موضعی نگرفتند. در عصر صفویه که یک نمونه کوچکی از تمدن شکوفای اسلامی است، شاهد بزرگترين بناهای اسلامي با هنر معماری، نقاشی و طراحی و رنگآميزی هستيم. شهرسازی آن زمان، خانهسازی ها، طراحی لوازم خانه و …، همگی را می توان بسط مادیت نامگذاری کرد، اما همگی در هوای فرهنگی جامعه اسلامی شكوفا شده و بستر مناسب زندگی برای مسلمين فراهم كرده است.
لذا بسط مادیت اگر در جهتی قرار گیرد که به هدف اقامه حق باشد و بستر سلوک و تکامل معنوی انسان را فراهم کند، اتفاقاً ممدوح و مورد پسند است. بی شک نمی توانیم هنگامی که تمدن غرب و تمدنهای مادی پیچیده می شود، ما به پیچیدگی تمدن خودمان فکر نکنیم. تقابل جبهه حق و باطل در طول تاریخ همیشه بوده است و این تقابل به میزانی که تمدن کفر و الحاد پیچیدگی پیدا کرده است تمدن توحیدی و تمدن اسلامی و الهی هم باید به پیچیدگی متناسب با آن برسد وگرنه هضم و استحاله در تمدن رقیب خواهد شد.
*مفهوم مقابل تمدن چیست؟ تمدن را در مقابل چه چیزی می دانید؟
بنده بر این باور هستم که تمدنها نتیجه طبیعی زندگی مردم است، در واقع مردم همان گونه که زندگی می کنند، تمدن تولید می کنند. در صورتی که بخواهیم به تمدن فکر نکنیم در واقع به غنای فرهنگی مردم فکر نکردیم، به نظر می رسد نقطه مقابل مفهوم تمدن، بی توجهی به مناسبات مادی و روابط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و نظامات اجتماعی است. اگر فرهنگی به غنای خود برسد بی شک در واقعیتهای اجتماعی و مناسبات مادی مردم سرریز می شود.
محراب، معماری مساجد، حرمهای اهل بیت(ع)، شیوه عزاداری، آئینهای دینی، حتی حسینیه ها و تکایا، قبرستانها، حمامهای سنتی و معماریهایی که در شهرهای گذشته ما وجود داشته، همگی نتیجه طبیعی زندگی دینی و اسلامی مردمان بوده است. بی توجهی به مقوله تمدن، دغدغه نداشتن به عينيتيافتگی و تبلور اجتماعی انديشهها و فرهنگهاست. يكي از مشكلات حوزههای علميه، همين بی توجهی به عينی شدن آموزههای دينی و تعاليم وحيانی است. البته به دلیل اینکه اسلام برخلاف مسیحیت، دینی است که بسترهای مادی زیادی برای انسان ترسیم می کند و دین را امر غیر دنیوی و معنوی صرف نمی بیند. بی شک در ذات تعاليم اسلامی، گرايش به تمدن به آن معنایی که عرض کردم موج می زند.
*امروزه بحث تمدن نوین اسلامی بسیار باب شده است. ضرورت تشكيل تمدن اسلامی در آينده انقلاب اسلامی چيست؟
ضرورت تشکیل تمدن از دو حیث مورد توجه است؛ همان طوری که عرض کردم تقابل جبهه حق و باطل در طول تاریخ همیشه وجود داشته است و متناسب با توصیفاتی که قرآن از دو جبهه حق و باطل دارد این دو جبهه در طول تاریخ، مبارزهای مستمر برای اقامه حق یا باطل داشتهاند، لکن به میزانی که تمدن غربی و تمدن مادی در سده های اخیر پیچیدگی پیدا کرده است، تشکیل تمدن اسلامی ضرورت پیدا می کند.
دوم اینکه عالم گیر شدن انقلاب اسلامی یک خیز کیفی و تمدنی در مقابل غرب بود. متأسفانه امروز توصیف و تبیینی که از انقلاب اسلامی می شود، بسيار سطحی است. انقلاب را يك پديده سیاسی و حقوقی ترسيم ميكنند، در حالی که شکی نیست که انقلاب اسلامی، انقلابی فرهنگی و تمدنی بود و قرار است که زیست جدیدی را برای انسان جدید معرفی کند و قرار است بستر جدیدی برای سلوک اجتماعی و سیاسی ارايه نمايد. این خیزی که انقلاب اسلامی و در مدل جهانی آن، بیداری اسلامی در مقابل تمدن غربی ایجاد کرد است، در همان جهت اقامه حق در زواياي زندگی اجتماعی بشر است.
بنابراین انقلاب اسلامی سر از متن جبهه حق در مقابل جبهه باطل برداشته و دوم به هدف تمدن زایی و تحول فرهنگی مردم اتفاق افتاده است. تمدن اسلامی، افقی است که برای آينده انقلاب اسلامی ترسیم شده است.
*این افق چیست؟
همانطور كه عرض كردم، اقامه حق در مقياس تاريخ و جامعه است. تمدنهايی كه در جهت تاريخ انبياء زاده می شوند، ناشی از يك گرايش عمومی به توحيد و زيست متناسب با آموزههای الهی است. بنابراین نمی توان آینده انقلاب اسلامی را خالی از شعار تمدن اسلامی ببینید. انقلاب اسلامی با تحول در ابعاد وجودی انسانها و ايجاد گرايش به زندگي توحيدی، فرهنگ جديدی را به ارمغان آورده كه در صورت غنی شدگی، صورتی عينی، تمدنی و ساختاری پيدا می كند و در شئون مختلف زندگی اجتماعی سرريز ميگردد. سرريز فرهنگ انقلابی در حوزه عينيت و خارجيت، تمدنی را در افق انقلاب اسلامی ترسيم ميكند به نام تمدن اسلامی.
*فقه در زايش تمدن اسلامی چه جايگاهي دارد و فقه متناسب برای تأسيس تمدن اسلامي چگونه فقهی است؟
ما باید بدانیم برای ایجاد تمدن با چه علومی کار کنیم و نسبت این علوم با منظومه تمدنی که در آینده نصیب ما خواهد شد چیست؟ در گام اول عرض کردم که فرهنگ وقتی به غنا و غلیان برسد سرریز در عینیت می شود و تمدن ایجاد می شود، لکن این سرریز شدن در عینیت و ورود فرهنگ به حوزه خارجیت و عینیت نیازمند سیاستگذاری است. در واقع برای عینیت یافتن و تبلور حداکثری فرهنگ در خارج نیازمند سیاستگذاری از سوی نظام سیاسی هستیم، یعنی هیچ فرهنگی نبوده که بدون سیاستگذار و يك نهاد تصميمگير محقق شود.
علت ترسيم جايگاه «ولايت فقيه»، به دليل لزوم سياستگذاري مناسب براي حركت جامعه اسلامي است. در نگرش ديني، قدرت از مجرای قوانين فقهی به جامعه وارد گشته و عينيت پيدا می كند. فقه، بيرونی ترين لايه علوم اسلامی است كه مستقيماً در حوزه روابط انساني و مناسبات تمدنی مؤثر می شود. بنابراين، حتی مجلس شورای اسلامی، قانونگذار نيست، بلكه قانون را فقه از طريق مراجعه روشمند فقيه به منابع دينی ارائه ميكند. تعبیر حضرت امام(ره) این است که مجلس شورای اسلامی مجلس برنامه ریزی و طرح اندازی باید باشد. قانونگذاری کار مجلس نیست، قانونگذاری کار فقه است.
نكته ديگر اينكه فقه امروز، بسيار نحيف و ناكارآمد است. فقهی که ما امروز داریم فقه کارآمدی برای ایجاد تمدن اسلامی نیست. به میزانی که فقه نحیف باشد جامعه از كنترل فقیهان خارج می شود و به میزانی که فقه قوی و کارآمد باشد جامعه در اختیار فقیهان قرار می گیرد و جهت مديريت اجتماعی دينی و الهی خواهد شد. ولایت فقیه، ولایت فقه کارآمد است، اینکه مقام معظم رهبری بارها شعار تحول در فقه و روشهای اجتهادی و لزوم توليد فقه حکومتی را دادهاند، به این دلیل است که فقه امروز ما ناکارآمد است.
ایشان می فرمایند: فقه باید از طهارت تا دیات، با نگرش حکومتی بازخوانی شود، دقت کنیم که نمیفرمایند: فقه سیاسی یا فقه حکومتی در مقابل فقه فردی است. ایشان معتقدند حتی بر احکام فردی هم باید نگرش حکومتی داشته باشیم ؛یعنی با یک نگاه جامع احکام فردی را استنباط کنیم. مثال می زنم؛ امروزه به ما میگویند كه دختر در ۹ سال و پسر در ۱۵ سال قمری مکلف است، سؤال این است اگر ما بگوئیم قبل از این سن، آنها تکليفی ندارند، آیا كودكان از برنامه تربيتي حكومت خارج نخواهند شد؟ آيا پخش هرگونه برنامهای برای كودكان مجاز است چون به تكليف نرسيدهاند!؟ غنا و رقص و هر امر غيرشرعی، برای كودكان آزاد است؟
نگرش فقه فردی، در سطح مديريت كشور، ناكارآمد و بيشتر مشكلات امروز ما، از همين محدوديتهای فقهی ناشی می شود. به همین دلیل است که مقام معظم رهبری می فرمایند حتی در احکام فردی و خُرد باید نگرش حکومتی و تمدنی داشت. این تعریف را بنده و همکاران تدوین کردیم و خدمت یکی از نزدیکان رهبری دادیم و گفتیم از حضرت آقا کسب تکلیف کنید که این تعریف درست است یا نه؟ ایشان تعریف را بردند و به آقا ارائه دادند. حضرت آقا فرمودند: بله! همین تعریف درست است و پای همین بایستید.
برای همین بنده دارم تأکید می کنم که فقه حکومتی، فقهی است که حتی در احکام فردی هم دغدغه حکومت را داشته باشد و در استنباط با نگرش حکومتی وارد شود. بعضی از کارشناسان اشتباه می کنند و فکر می کنند فقه حکومتی، يعني فقهی كه برای حكومت و سياست سخن می گويد. در حالی که این گونه نیست. فقه دو نوع است: فقهی که با نگرش فردی استنباط شده باشد؛ چه احکام اجتماعی و چه احکام فردی. دو: فقهی که با نگرش حکومتی استنباط شده باشد چه احکام فردی و چه احکام سياسی و اجتماعی اش. در پارادایم جدیدی که در فقه حکومتی ایجاد می شود زایش تمدن خیلی کارآمد و دقیق تر صورت می گیرد.
*با توجه به تفاوت روشهای اجتهادی و استنباطی، مناسبترين روش فقهی، برای توليد فقه در قامت تمدن چيست؟
روشهای فقهی برآمده از آموزه های اهل بیت(ع) است یعنی این گونه نیست که روشهای فقهی، زاده فکر خودبنياد مجتهدین و سلايق فقها باشد. در واقع مزیت روشهای فقهی نسبت به روشهای علوم ديگر این است که روش فقهی حجیت آور است یعنی در دیگر علوم، دانشمند نمی داند که به واقع رسید یا نرسید!؟ اما در روش فقهی مجتهد متناسب با آموزه های اهل بیت(ع) جلو می رود و در آنجا مطابق با منطق حجیت عمل می کند یعنی دنبال کشف واقع نیست بلکه دنبال این است که کلام معصوم را کشف کند، چون معتقد است معصوم از واقع سخن می گوید، خودش را در شأن کشف واقع نمی داند و دنبال کشف کلام معصوم است، اما با این حال اختلافاتی در چگونگی مراجعه به متون مقدس اسلامی و آیات و روایات ما وجود دارد و در سده اخیر دو روش فقهی مسلط وجود داشته است.
اين بحث نيازمند توضيح فراوان در جای مناسب است و اين مختصر ظرفيت توضيح كامل اين دو جريان فقهي را ندارد. اما به اجمال عرض كنم كه دو روش در سده معاصر كاملاً به چشم می آيد. یک روش، روش فقهی مکتب نجف است که در قله آن، آیت الله خویی را شاهد هستیم و یک روش، روش فقهی مکتب قم است که در قله آن آیت الله بروجردی قرار دارد. وقتی به روش فقهی این دو بزرگوار رجوع می کنیم می بینیم که روش فقهی حوزه نجف، روشی است كه به شدت دچار محاسبات انتزاعی شده و به تعبير آيتالله علی دوست، يك فقه رياضی شده است.
مجتهد نجفی، يك جدول محاسبه در اختيار دارد كه هر حكم فقهی را در درون اين جدول حل و فصل ميكند! اما مكتب فقهی قم، مكتب تجميع ظنون و حدسهای فقهی امام مسلمين است. مكتب قم، ولايت اجتماعی فقيه را تسهيل می كند. در مکتب نجف، فقه حاکم بر مجتهد است در مکتب قم فقیه و ولی حاکم بر فقه است به همین دلیل در مکتب نجف آموزه های سیاسی کمتر است در مکتب قم آموزه های سیاسی فوق العاده زیاد است.
در واقع فقیه در مکتب قم متناسب با موقعیت فتوا می دهد مثل مرحوم میرزای شیرازی. اگر قرار باشد فقه را به صورت ریاضی بخوانیم هیچ وقت به فتوای تحریم تنباکو نمی رسیدیم. اما میرزای شیرازی متناسب با فهمی که از فقه دارد فقیه را حاکم بر فقه می داند؛ لذا متناسب با شرایط اجتماعی و اتفاقي كه مسلمين در آن گرفتار شدهاند، فتوايی می دهد كه در فقه سنتی وجود ندارد. لكن با روح دین سازگار است.
توجه به ذائقه شریعت و روح حاکم بر فقه در زمان و مکان، از ویژگیهای جالب مکتب فقهی قم است و به نظر می رسد اگر بخواهیم به فقه حکومتی برسیم و فقه تمدن را شکوفا کنیم لزوماً باید از روشهای مکتب قم بهره ببریم. مکتبی که از دلش امام خمینی(ره) بیرون آمد. به هيج وجه با مكتب نجف نمی توان حكومت كرد و اصلاً با چنين مكتبی نمی توان به فكر تمدنزايی اسلامی بود. اين روش فقهی، مکتبی است که به دلیل بسته شدن فقیه در چارچوب فقه سنتی، امکان فراروی از آموزه های گذشته را نمی دهد و نگرشهاي صلب و غيرمنعطف در فقه توليد ميكند لذا هیچ کدام از شاگردان جدی مکتب نجف نتوانستند با شعار انقلاب اسلامی و تمدن نوین اسلامی به طور کامل همراه شوند.
شعارها و جهتگيری هاي سياسی و فرهنگی مقام معظم رهبری در دو دهه اخير، به صراحت نشان از قميی بودن فقه ايشان دارد. حضرت آیت الله خامنه ای وقتی می خواهند استنباط کند، توجه به مقاصد شریعت و روح حاکم بر شریعت می کنند. این را از جمله ای که ایشان در میان کارگزاران دولت اصلاحات بیان کردند، ميتوان به خوبی فهميد. ايشان فرمودند: «در شریعت ما ذائقه شریعت با ترویج و تبلیغ موسیقی مناسبتی ندارد، حتی اگر اين موسيقی حلال باشد». اينگونه استنباط، مربوط به مكتب فقهی قم است.
به نظر می رسد مکتب قم باید حاکم بر روشهای اجتهادی حوزههای علميه شود. متأسفانه امروزه در قم، فقه نجف حكومت دارد و بيشتر دروس، با گرايش نجفی تدريس می شود. يكي از دلايلش اين است كه وقتی صدام علمای ایرانی ساكن نجف را اخراج کرد، حجم بزرگی از عالمان نجف وارد ايران و به خصوص قم شدند. نگرش فقهی مكتب قم، بسياري از شاگردان آيتالله بروجردی و امام خمينی(ره) را وارد مبارزه و حكومتداری كرده بود ودر خلأ اين افراد، دروس فقهی قم، در دست عالمان نجفی افتاد. به همین دلیل است که شکاف جدی بین فقه و جامعه سازی ایجاد شده و لازم است روش فقهی قم دوباره احياء شود.