به گزارش سیناپرس، گونه های مختلف جانداران اجتماعی هستند؛ مانند جمعیت میمون ها در آمریکا یا دسته کلاغ ها و سار ها که با هم زندگی می کنند. حتی حشرات هم موجودات اجتماعی هستند. برجسته ترین وظیفه متقابل در حیوانات رده بالا هشدار به همدیگر در هنگام مواجهه با خطر است.
اسب های وحشی و احشام هیچ صدایی برای وجود خطر از خود در نمی آورند اما رفتار آنان باعث می شود که دیگران به وجود خطر پی ببرند و بعضی از جانداران پاهای خود را بر زمین می کوبند و به این طریق دیگران را از وجود خطر آگاه میکنند و صداهایی از خود در می آورند.
گفتنی است، بسیاری از پستانداران و پرندگان نگهبانی می دهند که در مورد فکها جنس ماده این وظیفه را بر عهده می گیرد. همچنین میمون ها نیز چنین حرکت مشابهی را انجام می دهند و صدای جیغ مانندی هم برای خطر و هم برای ابراز خوشحالی از خود در می آورند. گفتنی است، حیوانات اجتماعی خدمات کوچک بسیاری برای همدیگر انجام می دهند از پا همدیگر را گاز می گیرند و احشام هر نقطه از بدن دیگری را که خارش داشته باشد لیس می زنند، میمون ها همدیگر را برای وجود انگل های خارجی جستجو می کنند و خارهایی را که در بدنشان فرو می رود با دقت به کمک همدیگر در می آورند
انسان هم در تعامل با حیوانات این ویژگی را در عشق ورزیدن به سگ نشان داده و سگ نیز به نوبه خود همین حس را با رغبت به انسان برگردانده است. هر کسی به این موضوع واقف است که وقتی حیواناتی مانند سگ و اسب از صاحب خود دور می مانند، چه حس ناخوشایندی به آنان دست می دهد؛ برای مثال زمانی که سگ در اتاق صاحبش مشغول استراحت است بی صداست و کسی از وجود وی خبر ندارد؛ اما به محض اینکه صاحبش اتاق را ترک می کند صداهای ملال آوری در می آورد
انسان نوعی حیوان اجتماعی
هر کسی به این مسائله واقف است که انسان موجودی اجتماعی است ما این را از بیزاری او نسبت به تنهایی و میل به در اجتماع بودن افزون بر خانواده خود می توانیم تشخیص دهیم. تنهایی محض یکی از بدترین مجازات هایی است که می تواند بر انسان تحمیل شود. تعدادی از نویسندگان بر این باورند که انسان در ادوار نخستین در خانواده هایی زندگی می کرده است که ارتباط چندانی با هم نداشتند، هرچند چنین خانواده هایی که گاهی برای مشورت گرد هم می آمدند و برای دفاع از خود با هم متحد می شدند. حیوانات اجتماعی رده پایین به طور انحصاری و رده بالا ها به طور گسترده تحت تاثیر غرایز اجتماعی مانند کمک به اعضای اجتماعی مشابه هستند. اما بنابر دلایلی به طور نسبی به عشق و احترام متقابل نیز سوق داده می شوند؛ بنابر مقایسه کثیری از میمون های چهار دست و پا مشخص شده که اجداد اولیه انسان که شبه میمون ها بودند، اجتماعی بوده اند.
مشخص است که انسان دارای حس دلسوزی است اما شعور به ما نمیگوید که آیا این حسها غریزی هستند و به شیوه ای مشابه در حیوانات ایجاد شده یا در طول ادوار اولیه به وسیله تک تک ما کسب شده است. اگر چه انسان تعدادی از غرایز اجتماعی مربوط به نیاکان اولیه خود را از دست داده است اما این دلیل نمی شود که درجاتی از غرایز مربوط به ترحم و عشق به همنوعان خود را از ادوار دور تا به حال از دست داده باشد..
انسان به عنوان موجودی اجتماعی بدون شک گرایش به وفاداری نسبت به همنوعان خود و اطاعت در برابر رئیس قبیله را به ارث برده است و این خصوصیات ویژه جانداران اجتماعی است. در نهایت انسان دارای ظرفیت هایی برای خودفرمانی است. او بر طبق گرایش ارثی میل به دفاع و کمک به آنان در برابر دشمنان دارد.
اگرچه انسان فاقد غرایز خاصی است که به او بگوید چگونه به همنوعان خود کمک کند، اما هنوز دارای انگیزه است و در این رابطه با استعداد های عقلانی کامل خود به طور طبیعی تحت تاثیر تجربه و خرد قرار می گیرد. حس غریزی همدردی باعث تحسین وی از طرف دوستان خود می شود و عشق به تمجید و تنفر از مذمت و رسوایی هم نتیجه حس ترحم و دلسوزی است و نهایتاً در درجه بالایی تحت تاثیر امیال تقدیر و سرزنش دوستان خود قرار دارد که با حرکات صورت و زبان بیان می شود.
من کارشناس رفتار خودم هستم
بنابراین اجتماعی که در حالتی بسیار ابتدایی از سوی انسان و نیاکان شبه میمون وی کسب شده است، انگیزه های خاص را به بسیاری از بهترین اعمال انسان می دهد. اما اعمال وی در مقیاسی بالاتر با در معرض قرار گرفتن قضاوت دوستان و متاسفانه اغلب با امیال خود خواهانه، تعیین می شود؛ ولی همچنان که ترحم، عشق و خودفرمانی با عادت تقویت می شود، به طوری که انسان توانایی سنجیدن منصفانه قضاوت های دوستان خود را داشته باشد، آنگاه او صرف نظر از درد و لذت گذرا به سمت سلسله رفتارهای خاص سوق داده می شود و سپس ممکن است اعلام کند که «من قاضی و کارشناسی خبره ای در رفتار خودم هستم و در وجود خود شان انسانیت را نقض نمی کنم.»
منبع: کتاب تبار انسان نوشته چارلز داروین
No tags for this post.