توضيح مختصري در ارتباط با نقش و کارکردهاي فرهنگي مسجد بيان کنيد؟
صحبت پيرامون موضوع اهميت مسجد در انديشه و تفکر اسلامي به نظر بنده «سهل و ممتنع» است. به اين معنا که از شدت وضوح و بديهي بودن صحبت در مورد آن مقداري سخت است.
در نگاه توحيدي اسلام، همه هم و تلاش انبيا بسط و گسترش عبوديت توام با معرفت خداوند تبارک و تعالي بوده و به عبارت ديگر ميتوان گفت انبيا آمدهاند تا جهان به يک معبد و مسجد تبديل شود تا انسان در همه ابعاد و اطوار زندگي خود عبادت کند و خداوند را بپرستد. پس با اين ديدگاه، مسجد محل اصلي نضج و بسط تفکر الهي اسلام است و به همين اعتبار جايگاه والايي در انديشه اسلامي دارد که اين جايگاه والا در همه ابعاد اخلاقي، فقهي، عقايد و… اسلام خود را بازنمايانده است.
آيا در شرايط فعلي جامعه ما مساجد از وضع مطلوبي برخوردار هستند؟
در پاسخ به اين سوال شما بنده با صراحت جواب منفي خواهم داد و اين جواب من به همان موضوعي که قبلا عرض کردم، يعني سهل و ممتنع بودن موضوع بازميگردد. يعني با توجه به همه مواردي که در اهميت مسجد ما در اسلام ميبينيم، مشاهده ميشود که در قياس با اين اهميت به مسجد بسيار کم توجه ميشود.
اين کمتوجهي از کجا ناشي ميشود؟
اين کمتوجهي ميتواند منشاهاي زيادي داشته باشد، اما به نظر من اهم اين منشاها آن است که ما آمديم و مسجد را يک مرکز فرهنگي در کنار مراکز فرهنگي ديگر مانند کتابخانه، سينما و… تصور کرديم؛ در حالي که مسجد در طول اين مراکز است و اين مراکز بايد هر کدام به فراخور ظرفيت خود تفکر و معارفي را که در مسجد توليد و منتشر ميشود، در قالبهاي لازم عرضه کنند. مثلا سينما وظيفه دارد تا بيايد و معارف سلامي که ريشه در مسجد دارند را در قالب فيلمهاي زيبا و قوي به تصوير بکشد و هکذا.
در معارف اسلامي در مورد مسجد زياد سخن گفته شده است. ولي ما نيامدهايم بر پايه اين روايات و احاديث فرهنگسازي کنيم و تلاش کنيم تا اين روايات به نحو مناسب وارد زندگي روزمره مردم شوند. مثلا شما مشاهده ميکنيد که در نماز خواندن اصل بر آن است که نماز در مسجد اقامه شود و نماز در خانه حالت خلاف اصل را دارد، اما آنچه که امروز ميبينيم آيا اين است؟ ما در روايات داريم که در روز قيامت انسان به خاطر هر نمازي که در مسجد نخوانده است، حسرت ميخورد. اين تشويق به حضور در مسجد به خاطر آن نيست که مثلا پروردگار متعال – نعوذبالله- بخواهد خانه خود را شلوغ کند، بلکه براي آن است که شلوغ بودن و رفت و آمد به مسجد خود به خود موجب اصلاح بسياري از معضلات در جامعه خواهد شد. ولي همانگونه که عرض شد اين موضوع احتياج به فرهنگسازي دارد که متاسفانه در اين زمينه کمکاري شده است. ما بايد اين موضوع را باور کنيم که حضور در مسجد موجب تصفيه ايماني جامعه خواهد شد و اين يعني غايت هدفي که بعثت انبياء و تمام تلاش اولياء بر حول آن رقم خورده است.
با نگاه به تاريخ صدر اسلام، چه مواردي را ميتوان پيدا کرد که نشاندهنده اهميت و جايگاه مسجد باشد؟
اصلا با نگاه به تاريخ اسلام متوجه ميشويم که در صدر اسلام مسجد محور همه چيز بوده است. محور حل و فصل مسائل مختلف اجتماعي، فرهنگي، نظامي، حکومتي و… مسجد بوده است و لذا شما ميبينيد مسجد کوفه مقر حکومت اميرالمومنين علي(ع) است که ايشان در آن قضاوت ميکرد، فرمان جنگ ميداد، لشکر جمع ميکرد، موعظه ميکرد و… .
اوايل شکلگيري و در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي هم ميبينيم که مساجد رونق زيادي داشتهاند و فعاليتهاي چشمگيري در قالب مساجد انجام ميشد. چرا اين نقش تا حدودي کمرنگ شده است؟
متاسفانه در سالهاي بعد از پايان دفاع مقدس يک تفکري در کشور ما حاکم شد که با موازيسازي فرهنگي، نهادهايي را مقابل و در موازات مساجد تاسيس کرد که اين اماکن عموما پيامهاي فرهنگ عرفي را تبليغ ميکردند و سبک زندگي که در اين اماکن تروج ميشد، ديني نبود. چرا وقتي ما مسجد داشتيم سراي محله و فرهنگسرا و… را تاسيس کرديم؟ بنده ابدا نگاه بدبينانه ندارم و کارها را حمل بر صحت ميکنم؛ اما اين سوال بايد پاسخ داده شود که چرا اين اتفاق افتاد؟
من ميخواهم با اين مسئله با خوشبيني نگاه کنم و اين طور عرض ميکنم که شايد کساني که اين رويه را اتخاذ و پيگيري کردند تصورشان اين بود که همه يک درجه ايماني ندارند. دوم اينکه يک سري فعاليتهاي فرهنگي هست که براي نشاط و طراوت عمومي مردم انجام ميشود و در مسجد قابل انجام نيست. سوم اينکه يک منابعي دست دولت يا شهرداريها هست که اين منابع را قانونا و عرفا بايد در مراکزي که از نظر سازماني ذيل سازمان خودشان است ببرند و هزينه کنند. يعني ميگويند که مسجد چه ربطي به شهرداري دارد. مردم اگر ميخواهند کاري کنند خودشان بايد هزينهاش را بدهند. من حالا عجالتا اين سه عامل به ذهنم آمد که عرض کردم. ميخواهم بگويم آن چيزي که از آن به انحراف تعبير کردم از همين جاها شروع شده و ميشود. اين عرضي که بنده کردم حداقل براي قشر قابل توجهي از فرهنگدوستان ممکن است حرف موجهي باشد. موسيقي الان يک نياز مردم است. هنرهاي نمايشي هم يک نياز فرهنگي مردم است. شما اجازه ميدهيد موسيقي در مسجد بيايد؟ ميگوييد نه ما اجازه نميدهيم. پس بگذاريد يک جاي ديگر براي موسيقي باشد و همينطور براي هنرهاي نمايشي. ميگوييد در شأن مسجد نيست و اين هنرها بايد در يک مرکز ديگري انجام شود. نتيجه اين حرف چيست؟ نتيجه آن جدايي فرهنگ از دين است؛ يعني به صورت ناخودآگاه و بلکه خودآگاه خودمان به يک انشقاق فرهنگي رسميت بخشيدهايم. اين نگاه الزامات خودش را ايجاب ميکند. شما دو طيف فرهنگي و دو دستگاه فرهنگي و دو سليقه فرهنگي و دو مبناي فکري پيدا ميکنيد يعني دائم جامعه شما با چالش فرهنگي روبرو خواهد بود.
بايد بگوييم فرهنگ يعني فرهنگ ديني، اما مفهوم فرهنگ ديني را وسعت ببخشيم يعني فرهنگ ديني فقط نماز خواندن و عبادت کردن نيست. البته صدر و اوج و قلهاش اين است و بايد هم در ارزشگذاري فرهنگي اين بالا باشد و ارزش آن تحت الشعاع چيز ديگر قرار نگيرد. اما آيا بايد به همين محدود کنيم؟ نه! پس بايد هنر ديني را تعريف کنيم تا ثمره اين تعريف معلوم ميشود.
امروز در مقام اداره جامعه، شما نميتوانيد به هنر بياعتنايي کنيد. اگر بياعتنايي کردي که هنر تعطيل نميشود، هنر سکولار ميآيد جامعه شما را تسخير ميکند، مخاطب خودش را هم پيدا ميکند و آثار فرهنگي خودش را هم توليد ميکند. پس بايد اين مراکز هنري ذيل عبادتگاه تعريف شوند و هنرمند ما احساس کند که هنرش بايد مردم را عابد در معناي وسيع آن کند.
اينجا البته از نظر يک عده که مخالف اين نگاه هستند، يک تناقض به نظر ميرسد. آنها معتقدند که شما با اين فرآيند اگر سازمانها و نهادها را ذيل مسجد قرار دهيد يک نوع دولتي کردن دين را انجام ميدهيد که آن هم ضررهاي خاص خود را دارد. اين را چگونه جواب ميدهيد؟
تا اينجا بحث من بحث محتوايي بود. اينکه مفهوم فرهنگ ديني را وسعت دهيم به گونهاي که آنچه الان به عنوان فرهنگ در عرض دين شناخته ميشود را پوشش دهد. حالا فرض ميکنيم اين حرف پذيرفته شد، حالا ميخواهيم چيکار کنيم؟ آن اشکالي را که من عرض کردم که يک منابع دولتي وجود دارد و اينکه آيا ما اين منابع دولتي را بياوريم و به دست مسجد بدهيم، مسجد بشود يک جايي که يک بودجهاي دارد و بر اساس يک بودجه بايد هزينه کند و برنامه بدهد و الي اخر مثل يک سازمان فرهنگي کاملا دولتي؛ عرض ميکنم که اين شکل حداقلي را ميشود تصور کرد که شما بياييد چه از نظر فيزيکي و چه از نظر محتوايي فرهنگ و فعاليت فرهنگي را ذيل مسجد ببينيد. از نظر فيزيکي يعني اينکه پيرامون مسجد باشد و حالا حتما اينگونه نباشد که اتاقش در مسجد باشد بلکه در مجاورت مسجد باشد. ولو اينکه يک ساختمان و يک تابلو مستقل هم دارد ولي معلوم باشد اين ساختمان مستقل فرع اين مسجد است و وابسته به اين مسجد است. همين اسم خيلي کار ميکند. چون کار ميکند يک عده از آن فرار ميکنند، چون ميدانند چه الزاماتي ميآورد؛ خب اين کار را بکنيد.
يعني مردمي که در آن محله هستند حمايت کنند و خودشان آن نهادها و ساختارها که در مجاورت مسجد ايجاد ميشود را پوشش دهند و آنجا فعاليت کنند؟
بله. فعاليت کنند، خط بدهند، محتوا بدهند و مراقبت کنند که از فرهنگ ديني منحرف نشود و فاصله پيدا نکند. دولت فقط بودجهاش را بدهد، چطور شهرداري بودجه فرهنگسرا را ميدهد. به اين ترتيب، نه مسجد دولتي شده و نه دولت نظارت کامل بر مسجد دارد و نه هزينههاي اين کارها برعهده مسجد افتاده است. البته در اين بين ما هر چقدر که بتوانيم سياستهاي مشارکتي را تقويت کنيم که خود مردم مشارکت کنند و براي فرهنگِ خودشان هزينه کنند و اين را نياز ضروري خود و خانواده و جامعهشان بدانند؛ حتما بهتر است. يکي از ظرفيتها موقوفات است يعني فعاليتهاي فرهنگي داراي موقوفه شوند و به اين ترتيب بتوانند پشتوانه تاريخي پيدا کنند. خب اينها ظرفيتهايي است که ميشود به هم ضميمه کرد تا اين اتفاق بيفتد.
آيا اين کار در عمل ممکن است؟
بله ممکن است. البته وقتي ما به وضعيت موجود جامعهمان نگاه ميکنيم، خيلي دور از ذهن به نظر ميرسد. اما ميخواهم بگويم که ما بدانيم که به چه سمتي ميخواهيم برويم و به تدريج بايد الزاماتش را ايجاد بکنيم. لذا ميخواهم بگويم شما ممکن است به اين نتيجه برسيد که تا يک زمان نهچندان کوتاه، مراکز و محافلي را براي آنهايي که نوع فعاليتهاي فرهنگي جدا از دين را برميتابند را بايد پذيرفت ولي بايد ارزشگذاري شود.
ما در رابطه با مسجد نهادهاي متولي مختلفي داريم. گاهي گفته ميشود که امور مساجد بين 15 متولي پخش است. با همان نگاهي که شما فرموديد آيا سازمانهاي مزبور در اين راستا حرکت ميکنند؟
اين مسئله که ميفرماييد هست ولي اتفاقا مسجد از آن نهادهايي است که به دليل ماهيت متنوعي که دارد به جاهاي مختلفي مرتبط شده و ميشود. يک بخش در حوزه علميه است، يک بخش در شهرداري است، يک بخش در وزارت راه و شهرسازي است، يک بخش در اوقاف و امور خيريه است، يک بخش در وزارت ارشاد و… . خب اين هست. بگوييم نباشند؟! نميشود نباشند، چون ماهيت مسجد متکثر است؛ چون اصلا مسجد محل و مرکز اصلي ساخت تمدن اسلامي است که اين تمدن به شدت متکثر است.
پس نَفس اينکه مسجد به جاهاي مختلف مرتبط ميشود و به عبارت بهتر جاهاي مختلفي بيايند و در مسجد حضور داشته باشند و پشتيباني بکنند، اين را من عيب نميدانم. عيب کي ظاهر ميشود؟ وقتي که انسجام نباشد، وقتي تقسيم کار مناسب نباشد، وقتي هر کسي حضور به هنگام و لازم خودش را نداشته باشد. به همت مجلس محترم شوراي اسلامي و نمايندگاني که پيگيري کردند يک طرحي اخيرا تصويب شده که اميدواري را ايجاد ميکند که يک بخش از مسائل مسجد و اين جنبههاي که ميفرماييد را بهبود ببخشد. البته اين طرح ظريفي است و من فکر کنم اين نهادي که تشکيل ميشود بايد آيندهنگري داشته باشد. اطلس مساجد بايد تدوين شود تا پراکندگي جغرافيايي و آمايش سرزميني مسجد معلوم شود و بايد متناسب با رشد جمعيت و در نظر گرفتن کمبودها مسجد در کشور ساخته شود و اگر کمبودهاي فعلي و متناسب با رشد جمعيت فضاهاي مسکوني و غيرمسکوني اتفاق ميافتد بايد بدون خجالت و مماشات از ظرفيتهاي نظام در خدمت مسجد و آباداني مادي و معنوي اين مراکز مهم فرهنگي و تمدني استفاده شود و اين وظيفه همگان است منتها عمران و آبادي مسجد يک ضلع ديگر هم دارد و آن بحث نرمفزاري مسجد است و آن عبارت از اين است که شما مسجد ساختهايد و به اندازه کافي هم ساختهايد و از نظر ساختاري هم فرض کنيد که يک سامان خوبي به آن داديد. اما همه اينها مقدمهاي است که اتفاقي بايد در آنجا بيفتد. مقدمهاي است براي اينکه مسجد همانطور که از اسمش پيداست محل سجود باشد. يعني آدمهاي عابد و کساني که خود را ملتزم به بندگي خدا ميکنند و شئون بندگي خدا چه شئون فردي و چه شئون اجتماعي را ميشناسند بيايند و آن را مديريت کنند. مسجديها بايد بصيرترين، مسئوليتپذيرترين و فعالترينها در صحنه جامعه باشند و بنده اسم اين را بعد نرمافزاري مسجد ميگذارم و به نظرم نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي هم با هوشمندي به اين بعد نرمافزاري مسجد توجه داشتهاند که اين نبايد حاکميتي شود و در اين ميدان حوزههاي علميه نقش مهمي دارند. چون محور فعاليت محتوايي در مسجد، امام جماعت است و امام جماعت را بايد حوزههاي علميه پرورش دهند و اينکه امام جماعت با مختصات نيازهاي فعلي جامعه و بالا رفتن سطح سواد عمومي در جامعه چه مختصاتي بايد داشته باشد، بايد در حوزههاي علميه به طور جدي در اين زمينه کار شود.
درباره همين موضوعي که ميفرماييد در شرايط فعلي يک ضعف احساس ميکنيم و آن اين است که ارتباط مساجد با جامعه هنوز شکل مطلوبي ندارد. در اين باره چه بايد کرد؟
هماهنگي نهادهايي که از بعد سختافزاري در مسجد دخالت دارند در مطلوبترين شکل خود همين جنبه را تامين ميکند و پوشش ميدهد. اگر مدرسه، خانواده و اداره – به معناي عام آن يعني محل کار- با مسجد پيوند نخورند، کار ميلنگد. يعني اگر والدين اهميت ندهند که از طفوليت هر از گاهي دست بچهشان را بگيرند و به مسجد ببرند و به انحاء مختلف تشويقش کنند و اگر مدارس ما که سن شکلپذيري بچهها در اختيارشان هست بيگانه از مسجد باشند و مسجديهاي ما پذيراي حضور دانشآموزان در مسجد نباشند و بگويند اينها ميآيند سروصدا ميکنند و نظم مسجد را به هم ميريزند بايد فاتحه کار فرهنگ ديني را خواند. اگر شرايط کار در جامعه مانع براي حضور در مسجد باشد؛ اگر شما هزار تا مسجد هم بسازيد باز مسجدها خالي خواهند بود فلذا ميخواهم بگويم که اين جنبه مکمل، بايد مورد توجه و تدبير قرار بگيرد. آن وقت اگر از سنين پايين کودکي و نوجواني افراد با بهانههاي مختلف با مسجد مانوس شدند، تاثير آن در شخصيتشان ماندگار ميشود و همين حالت را به نسل بعد از خودشان هم منتقل ميکنند.
به عنوان سوال آخر، براي ارتقاي ظرفيت مسجد، نقش شوراي عالي انقلاب فرهنگي را به عنوان نهاد بالادستي فرهنگ کشور چگونه ارزيابي ميکنيد و چه انتظاراتي از اين نهاد داريد؟
شوراي عالي انقلاب فرهنگي قرارگاه فرماندهي فرهنگي کشور است و معناي آن اين است که حداقل دو انتظار از آن ميرود. يک: اطلاعات راهبردي فرهنگي در دستش باشد و به معني واقعي کلمه بتواند رصد فرهنگي کند و مهمترين، عميقترين، جامعترين و بهروزترين تحليلها بايد در شوراي عالي انقلاب فرهنگي وجود داشته باشد و در اين رابطه بايد شورا مرجعيت داشته باشد. دو: شورا بر اين اساس سياستگذاريهاي فرهنگي کند و در اين سياستگذاريهاي فرهنگي بايد الزامات اجرايي شدن ديده شود.
به عبارت ديگر کار قرارگاهي، کار فرماندهي است و به نظر من نقش اين قرارگاه اين گونه محقق ميشود که اولا بتواند سياستگذاري به هنگام داشته باشد و دوما سازوکار اجرايي شدن سياستها را ايجاد کرده باشد.