علوم انسانی بومی محور وحدت حوزه و دانشگاه
سیناپرس: این روز به مناسبت شهادت ایشان روز وحدت حوزه و دانشگاه اعلام شد. اما آنچه میتواند در شرایط حاضر محل پرسش باشد این است که آیا با پشت سر گذاشته شدن شرایطی که طرح ایده وحدت حوزه و دانشگاه را موجب شد، یعنی شرایط تحولات اجتماعی پس از انقلاب اسلامی ایران، آیا این وحدت آنچنان که پیش از این مطرح بوده همچنان یک ضرورت جدی است یا امری تحقق یافته است و یا حداقل وارد فاز تازهای شده است. این پرسشی است که با حجتالاسلام و المسلمین دکتر حسن آقانظری، رئیس پژوهشگاه حوزه و دانشگاه در میان گذاشتهایم و با وی به گفتوگو نشستهایم. آقانظری دارای سابقه سالها تحقیق و پژوهش در زمینه اقتصاد اسلامی و مخصوصا دارای آثار متعددی در زمنیه متدولوژی اقتصاد اسلامی است. این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
زمانی بنا به اقتضایی که بوده و فاصله زیادی که بین حوزه و دانشگاه وجود داشته است مسئله وحدت حوزه و دانشگاه مطرح شده است. آیا به نظر شما در شرایط فعلی هم که صاحبنظران و فضلای حوزه در سطح اجتماع تأثیرگذار شده و به جایگاه قابل توجهی در سطح جامعه رسیدهاند همچنان آن مقصودی که از وحدت حوزه و دانشگاه مد نظر بوده است مطرح است؟ به نظر شما آیا همچنان وحدت حوزه و دانشگاه یک ضرورت است؟ و آیا باید این وحدت را همچنان که پیش از این مد نظر بوده است پیگیری کرد؟
وحدت حوزه و دانشگاه وحدتی نیست که در یک وادی سیاسی مطرح باشد و سیاست آن را بطلبد؛ بلکه یک نیاز واقعی است. حوزه و دانشگاه نیاز دارند که در مقوله فرهنگ و مسائل اجتماعی با هم رابطه برقرار کنند. این رابطه نه یک رابطه سیاسی بلکه رابطهای واقعی، فکری و اندیشهایست و به نظر من همچنان همان اهمیت و ضرورت سابق را دارد و باید همچنان پیگیر آن بود.
از نظر شما ابعاد ایده وحدت حوزه و دانشگاه چیست و این وحدت در چه حوزههایی ضرورت دارد؟
بحث وحدت حوزه و دانشگاه در دو زمینه ضرورت دارد. یکی از این دو زمینه مسائل فرهنگی و اجتماعی و دیگری در زمینه همکاری علمی است. در بحثهای فرهنگی اجتماعی حوزه احتیاج به دانشگاه دارد؛ چون برخی از مسائل فرهنگی اجتماعی در سطح دانشگاه مطرح میشود و دانشگاه در حال رصد آنهاست و حوزویان هم میبایست در مسیر رسالت و مأموریت خود با این مسائل آشنا شوند و روی این مسائل اجتماعی و فرهنگی کار کنند. از سوی دیگر هم حوزه در زمینه بعضی از مسائل فرهنگی اجتماعی مخصوصاً ابعاد تربیتی و معرفتی و اندیشهای اولویت دارد و بیشتر کار کرده است. در اینجا دانشگاه احتیاج دارد که در زمینه این مسائل فرهنگی و اجتماعی از حوزه استفاده کند.
این یک بعد قضیه است و بعد دیگر و زمینه دیگر وحدت و ارتباط حوزه و دانشگاه، زمینه علمی است. در وحدت حوزه و دانشگاه در زمینه علمی تأکید ما بر علوم انسانی است و این علوم هستند که باید مورد توجه قرار بگیرد. الان ما به این ضرورت رسیدهایم که در مورد مسائل علوم انسانی نمیتوانیم به ترجمه متون اکتفا کنیم. این کار لازم است اما کافی نیست و ما باید با توجه به نیازهای جامعه و فضای فکری و فرهنگی خودمان به علوم انسانی بومی برسیم. خب در اینجا حوزه میتواند بسیار مؤثر باشد و ایفای نقش کند. حوزه امروز حوزه گذشته نیست و حوزویان زیادی هستند که با علوم انسانی آشنایی دارند و اتفاقاً در همین دانشگاهها هم علوم انسانی خواندهاند و پایاننامهها و رسالههای خود را در همین دانشگاهها نوشتهاند و دفاع کردهاند و با مسائل علوم اقتصاد، علوم تربیتی، روانشناسی، جامعهشناسی، علوم سیاسی و دیگر شاخههای علوم انسانی آشنا هستند. خب حوزه تخصص اینها علوم اسلامی بوده است و با توجه به همین تخصص دوگانهای که دارند میتوانند در بومیسازی علوم انسانی به دانشگاهیان خیلی کمک کنند.
آیا یک کارشناس مسائل و معارف اسلامی که میتواند در زمینه علوم انسانی و تحول آن اثرگذار باشد، فقط در حوزه ممکن است که تربیت شود؟ مگر نه این که رشتههای دانشگاهی نیز در زمینه معارف اسلامی وجود دارد؟
بله این امر ممکن است، اما ما باید بیاییم روی زمین بایستیم و با نگاه به آن چیزی که روی زمین داریم این مسئله را بررسی کنیم.
سؤال من این است که آن چه که در حوزه جریان دارد، چه به لحاظ ساختاری و چه به لحاظ محتوایی و چه به لحاظ سنت تحصیلی و آموزشی و رویههای مختلفی که وجود دارد، چه کمکی به این قضایایی که شما میگویید، میکند و برای مقاصدی که شما گفتید چه کاری میتواند انجام دهد؟ آیا آنچه در رابطه با اسلامیسازی علوم انسانی برعهده حوزویان گذاشتید از آنها برمیآید؟
حوزویای که فقط فقه و اصول میخواند نه. اینجا برای مثال باید شخص اقتصاد بداند و در مسائلی فقهی مربوط به آن هم دانش داشته باشد. قرار هم نیست همه حوزه در این مسیر باشند؛ بخشی از حوزه از طریق همین دانشگاهیان با علوم انسانی آشنا شده است و الان این توانایی را دارد که در جهت بومیسازی علوم انسانی حرکت کند و الان هم دارد تحقیق میکند.
به نظر شما در این همقدمی و همراهی حوزه چقدر میتواند واقعا همراه دانشگاه باشد؟ آیا حوزه این توانایی را دارد که پا به پای دانشگاه پیش برود یا نه؟
هیچ چیزی اطلاق ندارد. به نسبتی که ما با علوم انسانی آشنا شدیم و داریم تحقیق میکنیم به همان نسبت هم دانشگاه میتواند با ما رابطه برقرار کند. این آغاز کار است و اگر پایان کار باشد که همه بیکار میشوند و بیکاری هم بالا میگیرد و شدیدتر میشود. این را هم باید در نظر داشته باشید که علم هیچ وقت به انتها نمیرسد. این تازه شروع راه است و نباید فراموش کرد که علم یک فرآیند تکاملی است که در یک سطح و مرتبه متوقف نمیشود. این حرکتی که آغاز شده است باید از طریق رابطه علمی میان حوزه و دانشگاه ادامه پیدا کند و ویژگی تمامعیار این رابطه هم علمی بودن آن است و غیر از یک رابطه علمی هیچ چیز یدگری نباید باشد.
آیا نباید برای این منظور حوزویان بیشتر با علوم انسانی آشنا و به فضای علوم انسانی و مباحث آن نزدیکتر شوند؟
بله این یک نیاز ضروری است اما برای فقط بخشی از نیروهای حوزه. حوزه ما الان 70 هزار طلبه دارد و لازم نیست که همه با علوم انسانی آشنا شوند. آنها شغل دیگری هم دارند و باید به مساجد و مجالس مذهبی بروند و مردم را تربیت کنند؛ اما بخشی از حوزویان که علاقه دارند و استعداد آن را هم دارند میتوانند هم تحصیلات حوزوی و هم تحصیلات علوم انسانی داشته باشند و بعد بنشینند بر اساس تخصص خود تحقیق مورد نیاز را انجام بدهند.
جناب استاد اگر موافق باشید تحلیلی از مسئله وحدت حوزه و دانشگاه از بعد دیگری هم داشته باشیم. چرا ما به این قائل نشویم که منظور از وحدت حوزه و دانشگاه وحدت در اهداف است. با این دید شاید آن جنبه نخست که شما در وحدت حوزه و دانشگاه مطرح کردید، یعنی جنبه فرهنگی و اجتماعی که یک حالت عام از وحدت است، محوریت پیدا میکند.
البته در زمینه فرهنگی و اجتماعی حوزه و دانشگاه اهداف مشترکی دارند و در این زمینه هم باید با هم رابطه داشته باشند. تأکید من این است که در شرایط حاضر علوم انسانی و نیازهای فرهنگی و اجتماعی جامعه ایرانی است که میتواند به بهترین شکل نقش یک حلقه واسط را در وحدت حوزه و دانشگاه ایفا کند. امروز رابطه علمی برقرار کردن بین بخشی از حوزویها و دانشکدههای علوم انسانی یک ضرورت است.
در مورد وحدت در اهداف هم باید بگویم که اگر تحول علوم انسانی یک ضرورت و در نتیجه یک هدف برای جامعه علمی باشد، میتوان از رابطه علمی بین حوزه و دانشگاه به عنوان یک استراتژی برای رسیدن به این هدف سخن گفت؛ حالا اسم آن را بگذاریم رابطه علمی یا وحدت تفاوتی در مسئله ایجاد نمیکند. اجمالاً این دو جامعه باید با هم رابطه داشته باشند و آن دیواری که از گذشته وجود داشته است نه تنها باید از بین برود بلکه باید این دو در کنار هم کار علمی کنند و رابطه علمی با هم داشته باشند و از همدیگر استفاده کننند.
در مورد بحثهای فرهنگی و اجتماعی هم باید بگویم که این مباحث به مثابه معلومات عمومی است و در این معلومات عمومی هم حوزه و دانشگاه باید با هم رابطه و تأثیر و تأثر داشته باشند؛ من باید از دانشگاه بپذیرم و او هم از من بپذیرد. در مسائل فرهنگی اجتماعی رابطه دوسویه است و هدف این است که جامعه ما از جهت مباحث فرهنگی اجتماعی بر وجه عام پیشرفت کند، اما در حوزه تخصصی علوم انسانی محور رابطه علمی بر اساس یک استراتژی علمی و منطق علمی و روش علمی است.
ارزیابی شما از مسیری که تاکنون پیموده شده چیست و تا چه حد جامعه علمی اعم از حوزوی و دانشگاهی در مسیر این وحدت قرار دارند و تا چه حد در این جهت پیش رفتهایم؟
این که ما چقدر پیش رفتهایم، باید گفت آن مقداری که سرمایهگذاری کردهایم که نیروی حوزه را با علوم انسانی آشنا کنیم و بعد هم مقدمات تحقیق بعد از تحصیلش را هم فراهم کنیم؛ آن مقداری که سرمایهگذاری کردهایم الان محصول داریم. پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی محصولاتی را ارائه داده است که نمیتوان گفت که حرف آخر را زده است اما نشان میدهد که این گونه نیست که کاری نشده باشد؛ بلکه یک کار نسبی شده است. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه هم به هر حال تولیدات زیادی در شاخههای مختلف علوم انسانی داشته است که بخشی از آن توسط انتشارات سمت منتشر شده و بخشی را هم خود پژوهشگاه حوزه و دانشگاه منتشر کرده است و به جامعه علمی عرضه شده است. منتها اگر سؤال این باشد که آیا کار تمام است باید گفت که نه، کار تمام نیست و ما در آغاز راهیم و میباید این فرآیند مشکلاتش کم شود و یک مقدارسرمایه گذاری بیشتری از جهت نیروی انسانی هم در دانشگاه و هم در حوزه انجام شود تا بتوانیم که آن شتابی را که لازم داریم به حرکتمان بدهیم.
33 سال پیش مرحوم آیتالله مهدوی کنی دانشگاه امام صادق(ع) را راهاندازی کرد با این هدف که نیروی انسانی متناسب با فضای بومی تربیت کند. شما اگر نگاه کنید میبینید که فارغ التحصیلان سالهای اول دانشگاه امام صادق تفاوت چندانی با فارغ التحصیلان سایر دانشگاهها ندارند اما الان بعد از 30 سال و در این دهه آخر است که میبینید تولیداتی دارند که با تولیدات دهه اول به کلی تفاوت دارد و فارغ التحصیلانی دارند که در فضای بومی حرفی برای گفتن و توانی برای نوشتن دارند و قدرت نقد و قدرت بیان حرف نو دارند. قدرت حرف نو زدن چیزیست که فارغ التحصیلان دهه اول آن ندارند.
تربیت نیروی انسانیای که بتواند حرف نویی برای گفتن داشته باشد نیز یکی از اهداف وحدت حوزه و دانشگاه است و این از مسیر تحقیق و پژوهش در زمینه علوم انسانی برای بومیسازی آن میسر میشود. این تحقیقات و پژوهشها اگر بر اساس نیازهای ایران فعلی و هماهنگ با فرهنگ ما باشد و بعد همین پژوهشها به آموزش دانشگاهها راه پیدا کند، این آمادگی را تولید خواهد کرد که نیرو بیاید و حرف نو بزند و فکر نو ارائه بدهد و خودش در یک سطح بالاتری با نیازهای فعلی جامعه ما هماهنگ شود.
اشارهای هم به فعالیتهای پژوهشگاه حوزه و دانشگاه داشتید. با توجه به این که شما چند ماهی است که مدیریت این پژوهشگاه را پذیرفتهاید خوب است پایانبخش گفتوگوی ما توضیحی راجع به فعالیتها، اهداف و سیاستهای پژوهشگاه حوزه و دانشگاه باشد.
پژوهشگاه حوزه و دانشگاه از همان ابتدا و در شرایط انقلاب فرهنگی که شکل گرفت با حدود 90 نفر از اساتید در شاخههای علمی مختلف ارتباط برقرار کرد. در قالب این ارتباط علمی کارهایی صورت گرفت و محصولات آن به چاپ رسید و در اختیار دانشگاهها قرار گرفت و بعد از آن هم این روند همچنان ادامه پیدا کرده است. البته در سالهایی یک مقدار حرکت کند شد اما دوران کندی حرکت خیلی محدود بود و پژوهشگاه دو مرتبه حرکت خود را به صورت جدی شروع کرد و در شاخههای مختلف علوم انسانی، در علوم سیاسی، حقوق، علوم تربیتی، روانشناسی، فلسفه علوم اجتماعی، اقتصاد، مدریت و جامعهشناسی که مهمترین علوم انسانی فعلی موجود در مراکز دانشگاهی ماست محصولات و تولیداتی داشتهایم.
این ادعا را نداریم که حرف آخر را زدهایم یا کاری کردهایم که مشکل علوم انسانی حل شده است و اصلاً علم جای چنین ادعاهایی نیست؛ بلکه کاری را که کردهایم یک شروع میدانیم که اثبات میکند میشود کاری کرد. ما محصولاتی داریم که به طور نسبی میتواند نیاز را نسبت به بعضی از سرفصلها برطرف کند. الان هم هدف ما این است که در تحول علوم انسانی مشارکت علمی جدی داشته باشیم. به طور مشخص هم فعالیت ما در زمینه تدوین محتوا برای برخی از سرفصلهایی که در کمیتههای شورای عالی انقلاب فرهنگی تعریف و به مراکز آموزشی ابلاغ میشود متمرکز خواهد بود. البته فعالیت ما محدود به همین نیست اما سعی خواهیم کرد که تأثیر خودمان را در این زمینه داشته باشیم؛ چون بر آنیم که این توان را داریم که در بعضی از سرفصلها جامعه علمی را به یک قناعت علمی برسانیم و محتوای مورد نیاز را در اختیار آنها قرار دهیم تا در مرحله آموزش سرفصلهایی که کمیتههای شورای عالی انقلاب فرهنگی تصویب کرده سرگردان نباشند.
در مجموع پژوهشگاه حوزه و دانشگاه به عنوان یکی از مراکز فعال در این زمینه سعی دارد مطالب و منابعی را تولید کند که هماهنگ با ادبیات جامعه دانشگاهی باشد تا وقتی که یک استاد دانشگاه آن تولیدات علمی را میخواند با آن احساس بیگانگی نکند و به این عنوان که ادبیاتی نامأنوس دارد آن را کنار نگذارد؛ بلکه آن را بپذیرند و با ایجاد یک اقناع علمی حرکت به سمت بومیسازی ایجاد شود.
No tags for this post.